لطفا منتظر باشید

جلسه دوم جمعه (10-10-1400)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
جمادی الاول1443 ه.ق - دی1400 ه.ش
14.45 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین، حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلّی الله علیک و علی أهل بیته الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین».

 

دشوار بودن رهایی از خطرات دنیا، برزخ و آخرت

اگر شخصی در حد خودش موفق شود که بخشی از آیات قرآن کریم و روایات را ـ روایاتی که در ریشه‌دارترین کتاب‌های ما نقل شده ـ ببیند و معانی آن آیات و روایات را درک کند یا شخص عالِمی، آن آیات و روایات را برای او توضیح دهد، به این نتیجه می‌رسد که گاهی در دنیا برای سالم ماندن از خطرات شیطانی، مالی و مردمی که اصرار بر بی‌دین کردن دیگران دارند ـ که در روزگار ما چنین انسان‌هایی فراوان هستند؛ هم از بالای سر مردم به صورت ماهواره و هم در کنار مردم به صورت سایت و کتاب و مقاله در کمین هستند ـ هیچ راهی برای سالم ماندن از خطرات برزخ ندارند؛ لذا قرآن مجید، خطرات برزخ را در یک کلمه قرار داده که در سوره مبارکه «مؤمن»، جزء 23 آمده است، نه سوره «مؤمنون» که جزء هجدهم است.

اسم سوره «مؤمن» به احترام آن شخصیت والای ایمانی نهاده شده که از بزرگان دربار فرعون بود و اهل عقل و خِرد و انصاف بود و پیش از اینکه وجود مبارک حضرت کلیم الله(ع) مبعوث به رسالت شود، جان موسی(ع) را از کشته شدن بدست فرعونیان حفظ کرد و همان هم باعث شد که موسی(ع) از مصر به مَدین برود و در حدود دَه سال در منزل پیغمبر خدا حضرت شعیب(ع) زندگی کند. خدای متعال به مؤمن آل فرعون، احترام زیادی گذاشته و یک سوره از قرآن را به نام او قرار داده است.

خدا در این سوره، از مجموع خطرات برزخ، به «نار = آتش» تعبیر می‌کند: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»[1]؛ شبِ برزخ تا صبح و صبحِ برزخ تا هنگام شب، آتشِ عالَم برزخ با همه خطراتش به ارواح مجرمان و بی‌دینان ارائه می‌شود و اگر کسی بخواهد از خطرات آخرت سالم بماند، باید نصف سوره «واقعه» و «الرحمن» و «یس» و سوره‌های جزء آخر قرآن را بخواند.

پس سه خطر شد در سه دنیا؛ دنیایی که الآن مردم در آن زندگی می‌کنند، دنیای برزخ و دنیای آخرت. بسیاری از افراد هستند که به این خطرات باور ندارند و حتی خطرات دنیایی را هم باور ندارند، مگر وقتی که دچار آن شوند که قرآن می‌فرماید: گاهی مردم دچار خطر دنیا که می‌شوند، اصلاً راه نجاتی ندارند، چون برای آنها دیر شده است. اسم این خطر را «عذاب استیصال»[2]، با «صاد» و «سین» گذاشته است؛ یعنی عذابی که انسان را ناچار و زمین‌گیر می‌کند و هیچ راه نجاتی برای او نیست، ولی زنده است و در دنیا زیست می‌کند.

 

رهایی از خطرات سه‌گانه در سایه قرآن و عترت(ع)

اما اگر کسی بخواهد که از خطرات دنیا، خطرات برزخ و خطرات آخرت در امان بماند، اگر در بخشی از آیات و روایات دقت قلبی و عقلی کند، به این نتیجه می‌رسد که راه نجات او فقط و فقط قرآن و اهل بیت(ع) هستند و هیچ راه سومی وجود ندارد. عمل و محبت به قرآن؛ یعنی به قرآن ایمان داشته باشد و به دستورات اهل بیت(ع) عمل کند و به ایشان اقتدا نماید و به آن ذوات قدسی، محبّت داشته باشد.

ایمان و عمل به قرآن به گونه‌ای است که شامل حال یک نفر نمی‌شود؛ یعنی سی جزء قرآن، تکلیف یک نفر نیست، مثل کسانی که کشاورزی ندارند و آیات زکات شامل حال آنها نمی‌شود یا کسی که در تهران زندگی می‌کند و کشاورزی و دامداری ندارد، گندم و جو ندارد، خرما و مَویز ندارد، آیات زکات شامل حال او نمی‌شود. البته ممکن است بعضی از کسانی که در شهر زندگی می‌کنند، طلا و نقره‌ای داشته باشند که از نظر وزن به حدّ نصاب رسیده باشد که باید زکات آن را بپردازند؛ اما بیشتر افراد این‌گونه نیستند و آیات زکات متوجه آنها نخواهد شد. همچنین برخی از افراد هستند که در تمام عمرشان برای حج، مستطیع نمی‌شوند؛ لذا آیات حج متوجه آنها نمی‌شود.

 

ضمانت‌های پیامبر(ص) برای در امان ماندن از خطرات

یکی از اعراب پابرهنه و بیابان‌نشین در یکی از روزها وارد مدینه شد، او از کسانی بود که با تبلیغات نمایندگان پیغمبر(ص) مسلمان شده بود. وقتی به پیغمبر اکرم(ص) رسید، عرض کرد: من مالی که زکات بدهم ندارم، پولی که با آن حج بجا بیاورم ندارم، بدن پُرقدرتی که به جهاد بروم را هم ندارم، یا رسول الله! از کل قرآن فقط نماز و روزه را می‌توانم بجا بیاورم، جایگاه من در قیامت کجاست؟ چون در پرونده من فقط نماز و روزه آمده است و هیچ چیزی ندارم، تکلیفی هم نسبت به آنها ندارم! کسی که هیچ چیزی ندارد، خدای متعال از شخص ندار که سرمایه تکلیف را طلب نمی‌کند.

پیغمبر اکرم(ص) جواب این شخص را بسیار زیبا دادند و دل آن عرب بیابانی را شاد کردند.[3] اگر انسان در پیشگاه قرآن و پیغمبر(ص) و ائمه(ع) قرار بگیرد، نشاط پیدا کرده و امنیت خاطر و آسودگی را احساس می‌کند و اگر به این سه منبع وابسته باشد و قرآن و نبوت و ولایت اهل بیت(ع) را باور کند، در امان خواهد بود.

پیغمبر اکرم(ص) در پاسخ به آن عرب بادیه‌نشین فرمود: من به شما ضمانت می‌دهم که در بهشت با من باشی، اما باید سه کار را انجام بدهی که هیچ کدام از آن سه، نیاز پول و سرمایه ندارد و تو هم که چیزی نداری و کسی که چیزی ندارد، در امان خداست. کل گرفتاری این هشت میلیارد جمعیت بر روی کره زمین، مربوط به رها بودنِ همین سه برنامه است، سه برنامه‌ای که ملت‌ها و حتی بسیاری از ایرانی‌ها، کمربند آن را باز کردند و آزادی کاملی را به آن دادند:

 

یکم: حفظ زبان و خوش‌رفتاری با مردم

زبان خود را از گناهان زبانی حفظ کن! دروغ نگو، غیبت نکن، فحش نده، مردم را مسخره نکن، تحقیر نکن! اگر می‌خواهی مردم را بخندانی، عیبی ندارد، چون پیغمبر می‌فرماید که مؤمن هم خوش‌رو است، هم خوش‌رفتار است و هم می‌توان براحتی با او انس گرفت و هم می‌تواند با مردم براحتی انس بگیرد. مؤمن بسیار شیرین است و وقتی دیگران در حضور او می‌نشینند، افراد را خیلی معقول می‌خنداند و هیچ دچار گناه نمی‌شود.[4]

پیرزنی به خدمت پیغمبر(ص) رسید که هشتاد سال داشت، عرض کرد: آیا من به بهشت می‌روم؟ حضرت فرمود: نه، بهشت جای تو نیست! عرض کرد: آیا مرا به بهشت راه نمی‌دهند؟ فرمود: نه! پیغمبر(ص) خیلی صبور بود، دید که این پیرزن شروع کرد به گریه کردن و گفت: پیغمبر(ص) آب پاکی را بر روی دستم ریخت، چون این همه نماز خواندم، روزه گرفتم، ایمان پیدا کردم؛ اما از بهشت خبری نیست! چند قدمی که فاصله گرفت، حضرت او را صدا کرد و فرمود: در روز قیامت، تو را با این قیافه که قیافه ورشکسته‌ و موی سپید و قدّ خمیده‌ای داری، به بهشت نمی‌برند، چون بهشت که پهنای آن به پهنای زمین و آسمان‌هاست جای عجوزه‌ها نیست، تو چگونه می‌خواهی با این قدّ خمیده و زانوی خسته در بهشت راه بروی؟ بلکه وقتی می‌خواهند شما را به بهشت ببرند، شما را به یک دختر بیست ساله تبدیل می‌کنند، بعد به بهشت می‌برند. اصحاب با شنیدن این سخن پیغمبر(ص) خندیدند و شاد شدند.[5] چه مانعی دارد که انسان حرف‌هایی بزند که مردم شاد شوند و بخندند و غم و غصه از دلشان برطرف شود!

 

دوم: حفظ شکم از حرام‌خواری

شکم خود را از حرام نگه بدار! اگر کسی بخواهد حرام‌خواری نکند و به سراغ غصب، کم‌فروشی، تقلّب، رشوه و اختلاس نرود و فشاری هم بر مردم وارد نکند که جنسی را یک ماه قبل دَه تومن خریده و ساخت داخل کشور هم هست، بخاطر بالا و پایین شدن بازار، پنجاه هزار تومان به مردم مظلوم بفروشد! یا پنجاه هزار تومن را به پانصد هزار تومان نفروشد! داروی پانزده تومانی را 150 هزار تومان نفروشد! سبزی‌خوردن را که کیلویی سه هزار تومان است پانزده هزار تومان نفروشد! وقتی به هر کدام از اینها می‌گویید که چرا گران می‌فروشید؟ می‌گویند: چون دلار گران شده است! سبزی‌ای که در اطراف تهران، شاه عبدالعظیم، ورامین و شهریار بر روی زمین این مملکت می‌کارند و از آب قنات و چاه همین مملکت آب می‌دهند، تراکتور هم نمی‌خواهد و ابزار کشاورزی برقی هم نمی‌خواهد، این چه ربطی به دلار دارد!؟ دلار که مال آمریکاست و مربوط به جنس‌های خارجی است و ما در مملکت خودمان که با دلار معامله نمی‌کنیم. اگر هم بخواهند کالای خارجی وارد کنند، از بانک مرکزی دلار می‌گیرند و از خارج جنس می‌آورند.

حضرت به آن شخص بیابانی فرمود: شکم خود را از حرام نگه‌دار تا پول ظلم و بی‌انصافی به مردم را در این شکم نریزی که اگر بریزی، آتش را وارد بدن خود کرده‌ای! این کار را نکنید که بسیار زشت و بر خلاف اخلاق است.

شخصی که کاسب بود به حضور امیرالمؤمنین(ع) آمد و از بازار گله کرد و عرضه داشت: جنس بر روی دستم مانده و مردم نمی‌خرند! ما هم زن و فرزند داریم، زندگی داریم، کار داریم، بدهی داریم! امام فرمودند: جنس شما کیلویی چند است؟ گفت: چهار دَرهم است. حضرت فرمودند: اگر دو دِرهم بفروشی ضرر می‌کنی یا سود شما کم می‌شود؟ چون در اینجا دو مسئله وجود دارد؛ گاهی اوقات جنس را انسان می‌فروشد، ولی ضرر می‌کند، مثل اینکه کیلوی دو هزار تومان خریده و مشتری می‌گوید 1500 تومان می‌خرم! می‌گویم: من پانصد تومان ضرر می‌کنم! من هم خانه دارم، باید پول آب و برق بپردازم، زن و بچه دارم!

آن شخص در جواب حضرت عرض کرد: اگر دو درهم بفروشم ضرر نمی‌کنم، فقط سود من کم می‌شود. حضرت فرمود: به مسلمانان رحم کن، محبت کن، نگذار بازار مسلمانان بالا و پایین بشود و به جایی برسد مثل الآن که بسیاری از مردم، قدرت خرید نداشته باشند! فرمود: جنس خود را به همان دو درهم بفروش، چرا نعمت خدا را در داخل مغازه، اسیر و حبس کردی و طمع داری!؟ آن شخص هم رفت و اعلام کرد که این اجناس را کیلویی دو درهم می‌فروشم. به چند روز نکشید که مغازه او خالی شد و سود معقول و بابرکتی هم کرد.

آن شخص بادیه‌نشین وقتی به پیغمبر(ص) گفت که من هیچ کدام از تکالیف شرعیه را که خدا در قرآن تدوین کرده است بر عهده من نمی‌آید، نه پول اضافه‌ای دارم که خمس بدهم، نه جنسی دارم که زکات آن را بپردازم، نه پولی دارم که به مکه بروم، نه بدن سالمی دارم که به جهاد بپردازم، با این اوضاع، جایگاه من در قیامت کجاست؟ حضرت فرمود: در حضور من خواهی بود؛ اما با سه شرط به شما ضمانت می‌دهم که اولش این بود که زبان خود را حفظ کنی، دوم این بود که شکم خود را از حرام محفوظ بداری.

 

سوم: حفظ نفس از شهوات

عضو جنسی خود را از حرام حفظ کنی. این سه مسئله، از تکالیفی است که در قرآن بیان شده است.

 

تعیین تکلیف قرآن برای زبان انسان

قرآن کریم برای همه ما درباره زبان، تکالیفی را معیّن کرده است، آنجا که می‌فرماید: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[6]، این یک تکلیف زبانی است. لازم نیست که شما ثروتمند باشید، اگر کارگر سر کوچه باشید و بسیار محترم و متدیّن و بزرگوار هم باشید، این آیه شامل شما می‌شود که: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً». قرآن مجید می‌فرماید که با بَنّا، با معمار، با مهندس، با صاحب‌کار و با کارگرهای دیگر زیبا حرف بزن، خوب حرف بزن، زبان تلخی نداشته باش، چون زبان تلخ به قلب مردم زخم می‌زند و گاهی هم این تلخی از یادشان نمی‌رود. سعی کن با مردم، شیرین حرف بزنی.

پس این یک تکلیف زبان در قرآن است که با مردم، راست و درست صحبت کنید. اما گاهی اوقات اگر من بخواهم بر طبق قرآن راست بگویم، این صداقت در گفتار باعث می‌شود که آبروی دیگران، اعم از زن و مرد و همکار و فرزند برود! فرمودند که شما در اینجا حق ندارید که حرف راست را اظهار کنید.[7] البته دروغ گفتن حرام است و راست گفتن واجب نیست! در بسیاری از موارد، انسان چیزهایی را می‌داند و به آنها یقین هم دارد، ولی نباید بگوید.

 

اهل نجات بودن انسان با رعایت حقوق دیگران

امیرالمؤمنین(ع) نامه‌ای دارد که من برای اولین بار این نامه را ـ که بر طبق چاپ کتاب‌های قدیمی، چهار صفحه است ـ در کتاب وسائل الشیعه[8] در بخش امر به معروف و نهی از منکر دیدم. این کتاب در زمان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) برای اولین بار به شکل امروزی چاپ شد که بیست جلد است و چهارده هزار صفحه دارد و همه آنها هم روایت خالص است؛ یعنی در این چهارده هزار صفحه، نه تفسیری دارد، نه شعری دارد، نه قصه‌ای دارد؛ بلکه در تمام صفحات، یا «قال رسول الله(ص)» است یا «قال فاطمه(س)» است یا «قال امیرالمؤمنین(ع)» است یا «قال الحسن(ع)» است یا «قال الحسین(ع)» است، هشتاد درصد آن هم «قال الباقر(ع)» و «قال الصادق(ع)» است.

امیرالمؤمنین این نامه را به پسرش محمد حنفیه نوشتند. چه پدری بوده که مواظب همه چیز بود؛ مملکت، عبادت، قرآن، نبوت، ملت، همسر، بچه‌ها، همه چیز را مواظب بود و برای همه چیز هم وقت گذاشته بود. ما که ساعت هفت صبح به اداره می‌رویم و ساعت نُه شب به منزل برمی‌گردیم، از فرط خستگی مثل جنازه هستیم که نمی‌توانیم حقوق همسر و فرزندی را ادا کنیم! در صورتی که اگر هشت ساعت کار کنیم و اضافه‌کاری نکنیم و در زندگی قناعت داشته باشیم، می‌توانیم حق زن و فرزند را ادا کنیم؛ اما اگر تا شب کار کنی و خسته و درمانده به منزل بروی، بچه‌هایی که به لحاظ روحی، نیاز واجب به محبت پدر دارند و تا دیروقت منتظر شما بودند، بدون اینکه محبتی از شما ببینند می‌خوابند و هنگام صبح هم که از منزل بیرون می‌روید، باز هم بچه‌ها خوابیده‌اند! همچنین با این بدن خسته هم امکان ندارد که عواطف و غرائز همسر خودت را بتوانی جواب بدهی! اگر هم همسر شما که حق همسرداری دارد، با محبت به طرف شما بیاید، با بی‌حوصلگی می‌گویید که من خسته‌ هستم و حال حرف زدن ندارم!

آیا چنین افرادی که صبح تا شب کار می‌کنند و حقوق زن و فرزند را رعایت نمی‌کنند، در روز قیامت اهل نجات هستند؟ این افراد، حقوق بسیاری را پایمال کرده‌اند فقط بخاطر اینکه وکیل، وزیر، مدیر و استاندار و امثال اینهاست و کار زیادی دارد! چه اشکالی دارد که در محل کار خود، با دیگران رفیق شوید و آنها را در کارها شریک کنید و سرعت ببخشید تا لااقل تا ساعت چهار بعدازظهر در منزل باشید و حق زن و فرزند، حق خواهر و برادر، حق پدر و مادر و حقوق دیگران را پایمال نکنید!

خیلی عجیب است که پیغمبر(ص) گاهی اوقات که می‌خواست به جنگ برود، ارزیابی می‌کرد که رفت و برگشت من چقدر طول می‌کشد؟ مثلاً دو ماه طول می‌کشد و چون زمان طولانی است، به همسرانش می‌فرمود که شما هم بار سفر را ببندید، چون ما تا دو ماه دیگر نمی‌توانیم به مدینه برگردیم، پس شما هم با من بیایید! در زمان جنگ برای خانم‌ها چادر می‌زد، تا حق زن پایمال نشود. حالا شما بگویید که جای زنان که در جنگ نیست! در همین جنگ هشت ساله که من در جبهه رفت و آمد داشتم، چقدر خانم‌هایی بودند که به همراه شوهران خود به این جبهه کمک کردند! عواطف زن، غرائز و تمایلات زن، همه اینها باید تأمین شود.

حضرت به آن شخص عرب فرمودند: این سه برنامه را رعایت کن و از دین هم که می‌گویی فقط نماز و روزه ماه رمضان متوجه من است و از هزاران آیه قرآن هم هیچ کدام متوجه من نیست، اینکه غصه ندارد، چون خدای متعال در روز قیامت به تک تک ما نمی‌گوید که چرا به کل قرآن عمل نکردی!

شخص جوانی به حضور پیغمبر(ص) رسید که تنها پسر خانواده هم بود، عرض کرد: من عاشق شرکت در جهاد هستم و می‌خواهم با شما به جهاد بیایم و آرزوی شهادت و رفتن به بهشت را دارم؛ اما تنها فرزند خانواده هستم و مادرم می‌گوید: اگر یک روز تو را نبینم، دِق می‌کنم! وظیفه من چیست؟ آیا با شما به جهاد بیایم؟ حضرت فرمود: نه، حق نداری به جهاد بیایی، چون اکنون جهاد تو رسیدگی به مادر و حفظ عاطفه مادر است تا دچار فراق و نگرانی تو نشود. اگر تو با ما به جهاد بیایی، مادرت لحظه به لحظه با خودش فکر می‌کند که آیا فرزندم زخمی شد؟ آیا تیر خورده است؟ آیا یکی از دستانش قطع شد؟ آیا فرزندم را کشتند؟ من چه خاکی باید به سر بکنم! حضرت فرمود: ما نیرو به اندازه کافی داریم و به اصطلاح واجب کفایی است. شما در خدمت مادرت باش.

 

تکالیف آسان خداوند برای نجات بندگان از خطرات

بنابراین، قرآن کریم یکی از دستگیره‌های نجات است. اما این قرآن تا کجا برای ما دستگیره نجات است؟ تا جایی که تکالیف قرآنیه شامل حال ما شود، ولی نسبت به آن مقداری که شامل حال ما نمی‌شود، تکلیفی نداریم. روزه، تکلیف من است؛ اما اگر دو ماه قبل از ماه مبارک رمضان به پزشک متخصص مراجعه کردم و کاری هم به این ندارم که این دکتر مؤمن است یا نه، مسیحی است یا مسلمان، در خارج درس خوانده یا داخل! می‌گویم: آقای دکتر! دو ماه به ماه مبارک رمضان باقی مانده است، لطفاً داروی تقویتی به من بدهید! دکتر نگاهی به من می‌کند و می‌گوید: اگر در ماه رمضان روزه بگیری، عوارض آن در پنج ماه دیگر بروز می‌کند، آثارش در چشم تو ظاهر می‌شود، کراتین کلیه شما از شماره یک به شماره شش خواهد رسید! من مخالف با دین و خدای تو نیستم، ولی روزه گرفتن برای تو حرام است و اگر بگیری، به جهنم می‌روی! چون برخلاف قول خدا عمل کردی!

خدای سبحان در سوره «بقره» می‌فرماید: کسی که بیمار یا مسافر است، فعلاً از گرفتن روزه معاف است.[9] اگر تابستان بود که طول روز در حدود هفده ساعت است، شما که مریض یا مسافر هستید می‌توانید بخورید و بیاشامید و تا زمستان صبر کند که طول روز به هشت ساعت برسد، آن‌گاه قبل از اینکه روزه بگیرد، به پزشک مراجعه کند و بگوید که مرا معاینه کنید، آیا الآن می‌توانم روزه بگیرم یا نه! اگر دکتر گفت: می‌توانی، روزه بگیرید که هر یک روز بجای آن هفده ساعت خواهد بود. اگر دکتر گفت: نگیر، حرام است، صبر کن تا ماه رمضان بعدی بیاید، برای هر یک روزی که روزه نگرفتی، یک چارک غذا به فقیر گرسنه بدهید که سی تا یک چارک می‌شود. خدا با ما خیلی ارزان حساب می‌کند. خدا مثل کاسب‌های زمان ما «هشت لا پهنا»[10] جنس نمی‌فروشد! روزه به این با عظمتی را با یک چارک گندم با ما حساب می‌کند.

حالا شما مرتّب گریه کنید که خدایا! تو می‌دانی که اگر من مریض نبودم، این روزه را می‌گرفتم و در قیامت هم وقتی فرشته فریاد می‌زند: «أین الصائمون؟»؛ روزه‌گیرنده‌های در دنیا کجا هستند؟ فرشته به تو می‌گوید: شما را جزء روزه‌داران نوشته‌اند! ای کاسب‌ها! مقداری هم مثل خدا ارزان‌فروش باشید و به مردم آسان بگیرید!

خدای متعال در قرآن کریم به حضرت ابراهیم(ع) امر می‌کند که این بچه چهارده ساله خودت را که تنها فرزندت در سن پیری توست، رو به قبله قرار بده و با دست خود و با کارد و خنجر تیز، گلویش را ببُر و او را قربانی کن! ابراهیم(ع) اصلاً با خدا چون و چرا نکرد که بگوید خدایا! بعد از چندین سال که به ما فرزندی عنایت کردی، با دست خودم او را قربانی کنم؟ آیا چنین چیزی امکان دارد!؟ هیچ چیزی نگفت، چون مؤمن با خدا بحث و جدلی ندارد، چون و چرایی ندارد که مثلاً در اول سال به خدا بگوید که من دَه میلیون تومان بعد از مخارج سال، اضافه آوردم و در آفتاب و سرما، در برف و باران کاسبی کردم، حالا شما می‌گویید که از این دَه میلیون تومان، دو میلیون را به من بده! چرا؟ این حرف را مؤمن نمی‌گوید.

 

آسان کردن تکلیف برای ابراهیم(ع) در قربانی فرزند

ابراهیم(ع) به فرزندش اسماعیل فرمود: «إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»[11]؛ ‏به من گفتند که تو را ذبح کنم! «فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى‏»؛ نظر تو چیست؟ بچه چهارده ساله را ببینید که عجب ایمانی دارد! گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ‏»؛ امر پروردگار را زمین نگذار، مرا ببر، به طرف قبله بخوابان، سر مرا هم از بدن جدا کن، «سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ»؛ خواهی دید که من در زیر این خنجر تکان نمی‌خورم و خودم را با آرامش نگه می‌دارم تا شما سر مرا ببّری! بعد که حضرت ابراهیم(ع) خنجر را کشید تا سر فرزندش را جدا کند، پروردگار در سوره «شعرا» می‌فرماید: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ»[12]؛ من به حضرت ابراهیم(ع) گفتم که گوسفندی را قربانی کند و چون این حیوان بجای اسماعیل است این ذبح، ذبح عظیم است. اگر نذری بود، ذبح عظیم نبود. آن‌گاه سَری که جدا نشده و اسماعیلی که کشته نشده و جوانی که برای پدر و مادر زنده مانده است، وقتی حضرت ابراهیم(ع) دست فرزندش را گرفت تا به منزل بروند، خطاب رسید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا»[13]؛ قربانی کردن را به عنوان قربانی کردن که سرِ فرزندت را برای من بریدی، قبول کردم! خدای متعال کاری که انسان نکرده باشد را هم در پرونده‌اش ثبت می‌کند و گویا که آن کار را انجام دادیم! خدا تا این حد بر بندگانش آسان می‌گیرد. ای کاسب‌ها! یک مقدار هم اخلاق خدایی پیدا کنید!

من خدا را شاهد می‌گیرم که برای این مردم بخاطر این گرانی‌ها، اصلاً آرامش باطنی ندارم! خودم هم مثل مردم گران می‌خرم! چند تا دارو می‌خواستم بخرم، داروخانه به من گفت: پانصد و پنجاه هزار تومان! من هم مثل مردم گران می‌خرم؛ اما آرامش ندارم و ناراحت هستم. وقتی چهره‌ها را نگاه می‌کنم، دلم آتش می‌گیرد! یک مقدار اخلاق خدایی پیدا کنید! اگر آسان نگیرید، در روز قیامت بر شما آسان نمی‌گیرند. وقتی خدا کاری که شما نکردی را چون نیت انجام آن را داشتی، در پرونده‌ات می‌نویسد، چرا شما بر مردم سخت می‌گیرید؟

الآن که شما در این حسینیه نشسته‌اید، من هم به شما یاد ندادم، خود شما از دلتان می‌گذرد که ای کاش خدا به من مقداری پول می‌داد که دَه تا مسجد می‌ساختم! یا صد تا دختر را جهیزیه کامل می‌دادم! خرج عروسی دویست تا پسر را می‌دادم! صد نفر بیمار را که نیاز به عمل جرّاحی دارند کمک می‌کردم! اما شما که فعلاً پول نداری و هیچ کدام از این کارها را نمی‌توانی انجام بدهی، ولی طبق آیات قرآن و روایات، پرونده شما را که در روز قیامت به دست شما می‌دهند، می‌بینید که صد مسجد، دویست درمانگاه، دویست دختر با جهیزیه کامل نوشته شده است! شما بُهت‌زده می‌شوید، به پروردگار عرض می‌کنید من که پول نداشتم تا این کارها را انجام بدهم! می‌فرماید: آن نیّت پاک شما و آن علم من که می‌دیدم اگر به شما سرمایه بدهم این کارها را می‌کنی، کارهای انجام نگرفته شما را در پرونده شما انجام گرفته نوشتم و فعلاً ثواب این مقدار بیمارستان، این مقدار درمان بیمار، این مقدار دختران دمِ بخت که والدین آنها هر لحظه شرمنده هستند که نمی‌توانند جهیزیه بدهند، همه اینها را در پرورنده‌ شما نوشتم.

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند[14]

 

انحصار راه نجات در عمل به قرآن و اقتدا به اهل بیت(ع)

بنابراین، کسی که در آیات قرآن در حدّ علم خودش یا در حدّ گوش خودش، دقت کند و بفهمد، سپس به سراغ روایات برود، اهل نجات خواهد بود. البته در این مسئله‌ای که می‌گویم، آیات و روایات با هم گره دارند؛ مثلاً این آیه را که در جلسه قبل برای شما قرائت کردم، در سوره «شوری» بود که آن را شرح هم دادم و تمام درهای شک و تردید را هم به روی این آیه بستم که اگر دو میلیون آخوند سنی هم بگویند که این آیه بر آنچه شما می‌گویید دلالت ندارد، نمی‌توانند این را بگویند، چون دلیلی ندارند و دروغ می‌گویند! البته آنها هم این سخن را نمی‌گویند و دلالتش را قبول دارند. قرآن کریم می‌فرماید: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي».[15] معنای مودّت را هم بیان کردم که به معنی محبت همراه با اقتدا است.

اما اگر بخواهیم به سراغ روایات برویم، اول به کتاب بسیار با ارزش اصول کافی، جلد اول، تحت این عنوان: «بَابُ الِاضْطِرَارِ إِلَى الْحُجَّة»[16] مراجعه می‌کنیم که یعنی ناچار بودن مردم از اینکه حجت خدا را بپذیرند و بر او اقتدا کنند. وقتی این روایات را مشاهده کردیم، به این نتیجه می‌رسیم که انسان از خطرات دنیا و برزخ و قیامت، هیچ راهی برای نجات ندارد، غیر از قرآن و اهل بیت(ع). راه سومی هم وجود ندارد.

 

روضه امام زمان(ع) برای امام حسین(ع)

از قول همه شما چند کلمه با امام عصر(ع) حرف بزنم:

نگویم آب و گِل است آن وجود روحانی

بدین کمال نباشد جمال انسانی

اگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق

گل بهشت مخمّر به آب حیوانی

وجود هر که نگه می‌کنم ز جان و جسد

مرکب است و تو از فرق تا قدم جانی

به هر که خوب‌تر اندر جهان نظر کردم

که گویمش به تو ماند تو خوب‌تر ز آنی[17]

پسر فاطمه! شیعه خسته شده است! پسر زهرا! شیعه دردمند شده است! پسر پیغمبر! شیعه به مشکل خورده است! نیازی هم نیست که ما برای شما تعریف کنیم، خودت پیام دادی که من یک لحظه هم شما را فراموش نمی‌کنم، خود شما پیام دادی که من شما را دعا می‌کنم، خود شما پیام دادی که قلب من برای مشکلات شما درد می‌گیرد، اینها را که خودت می‌دانی، اگر امکان دارد از پروردگار بخواه که فرج شما را نزدیک‌تر کند! هیچ دستی نمانده که مشکلات این مردم را حل کند، جز دست تو که دست خداست!

گریه می‌کنم: «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً»؛ روز گریه می‌کنم! «وَ مَسَاءً»؛ شب گریه می‌کنم؛ یعنی ای شیعیان من! اگر دوازده ماه و 365 شبانه‌روز، یک بخشی را برای حسین ما گریه کنید جا دارد! هزار و دویست و اندی سال است که شب گریه می‌کند و روز گریه می‌کند! بعد هم به أبی عبدالله(ع) با قَسم می‌گوید که ای حسین جان! اگر این اشک چشم من خشک شود، گریه می‌کنم: «بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً»[18]؛ به جای اشک، برای شما خون گریه می‌کنم! چگونه یادم برود آن لحظه‌ای را که همسر و فرزندانت در خیمه و از میدان جنگ خبر نداشتم که چه اتفاقی افتاده است! صدای شیهه ذو الجناح را شنیدند و با پای برهنه از خیمه بیرون آمدند، زین اسب شما را واژگون دیدند و یال اسب هم غرق در خون است. مگر آن زمانی که در آخرین لحظات سوار بودی، لا شما چکار کردند که خون شما بر روی یال اسب ریخته است؟ زنان و کودکان منتظر نماندند، با پای برهنه در حالی که موهایشان را پریشان کرده بودند: «لَاطِمَاتِ الْوُجُوهِ»[19]؛ با کف دست بر صورت و سینه لطمه می‌زدند و خون‌آلود می‌کردند، همه با هم با پای برهنه به سمت میدان دویدند و دیدند: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَي صَدْرِك».[20]

خدایا! وجود مقدس امام عصر(ع) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده!

خدایا! در دنیا و آخرت، لحظه‌ای ما را از محمد و آل محمد دور نکن!

خدایا! گذشتگان ما، شهدا و شهدای مدافع حرم را غریق رحمت بفرما!

خدایا! روح و ریحان ویژه‌ای نثار شهید بزرگ، حاج قاسم سلیمانی بفرما!

خدایا! با شفای همه بیماران، مخصوصاً کرونایی‌ها، دل خانواده‌های آنها را خوش کن!

«اللّهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات! اللّهم اغفر لأمواتنا و اشفع مرضانا! اللّهم سَلِّم دیننا! اللّهم أهلک أعدائنا! اللّهم أیّد و انصر امام زماننا! اللّهم بحق الحسین إجعل عاقبة أمرنا خیرا»!

 


[1]. سوره مؤمن (غافر) 40، آیه46.
[2]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص218.
[3]. کنز الفوائد، ج2، ص10: «وَ قَالَ ص: وَ مَنْ وُقِيَ شَرَّ ثَلَاثٍ فَقَدْ وُقِيَ الشَّرَّ كُلَّهُ لَقْلَقِهِ وَ قَبْقَبِهِ وَ ذَبْذَبِهِ، فلقلقه لسانه و قبقبه بطنه و ذبذبه فرجه‏».
[4]. مجموعه ورام، ج‏1، ص90.
[5]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏16، ص294.
[6]. سوره بقره 2، آیه83.
[7]. من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص366: «قَالَ الصَّادِقُ ع الْيَمِينُ عَلَى وَجْهَيْنِ ... فَأَمَّا الَّتِي يُؤْجَرُ عَلَيْهَا الرَّجُلُ إِذَا حَلَفَ‏ كَاذِباً وَ لَا تَلْزَمُهُ الْكَفَّارَةُ فَهُوَ أَنْ يَحْلِفَ الرَّجُلُ فِي خَلَاصِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَوْ خَلَاصِ مَالِهِ مِنْ مُتَعَدٍّ يَتَعَدَّى عَلَيْهِ مِنْ لِصٍّ أَوْ غَيْرِهِ ...».
[8]. وسائل الشيعة، ج‏15، ص169، «أَبْوَابُ جِهَادِ النَّفْسِ وَ مَا يُنَاسِبُه، باب2، ح7‏».
[9]. سوره بقره 2، آیه184: «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَر».
[10]. یعنی هشت برابر حساب کردن و فروختن.
[11]. سوره صافات 37، آیه102.
[12]. همان، آیه107.
[13]. همان، آیه105.
[14]. غزلیات حافظ، غزل شماره 187.
[15]. سوره شوری 42، آيه23.
[16]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص168.
[17]. دیوان اشعار سعدی، غزلیات، غزل شماره 616.
[18]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص501.
[19]. همان، ص504.
[20]. همان، ص505.

برچسب ها :