جلسه هشتم پنج شنبه (16-10-1400)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- محکمترین دستگیرههای نجات انسان
- راههای چنگزدن به دو دستگیره قرآن و عترت(ع)
- موارد آسان بودن تکالیف و نفی حکم حرجی در دین
- آسان گرفتن حکم برای مفطر عمدی روزه
- تسهیل حکم روزه برای بیمار با اعتماد به نظر پزشک
- آسان بودن اقامه نماز برای افراد معذور
- آسانی احکام دین برای افراد گناهکاری مثل جناب حُر
- حکم آسان دین برای عبادات تازه مسلمانها
- تسهیل دین در قبول عقد ازدواج تازه مسلمانها
- آسان گرفتن وضو و غُسل توسط پیامبر(ص)
- تمسک به دستگیرههای الهی با تبعیت از دین آسان
- کیفیت تمسک به دو دستگیره قرآن و اهل بیت(ع)
- جایگاه چنگزنندگان به قرآن و عترت در قیامت
- روضه حضرت زهرا(س)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین، حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلّی الله علیک و علی أهل بیته الطّیبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین».
محکمترین دستگیرههای نجات انسان
بحث ما در رابطه با دو دستگیره بود که در این دنیا پس از بعثت پیغمبر عظیم الشأن اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، محکمتر و استوارتر و نجاتبخشتر از این دو دستگیره وجود ندارد. این تعابیری که شنیدید، از قرآن مجید و در سوره مبارکه «بقره»، صریحاً از آیه شریفه «آیت الکرسی» استفاده میشود که فرمود: «فَقَدِ استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی»[1]؛ این کلام پروردگار است. «عُروه» در زبان فارسی به معنای «دستگیره» است و «وُثقَی» از نظر ادبیات عرب «اَفضل التفضیل» است و به معنای بالاتر و برتر است. «وُثُوقْ، اُوثَقْ، وُثْقَی»، «اُوثَقْ» در اصطلاح عربی، مذکرِ لغت است و مؤنثِ لغت بهخاطر کلمه «عُروة» که «تاء» دارد، «وُثقَی» میشود که به معنای محکمتر و قویتر است که پروردگار درباره این دستگیره قویتر و برتر میفرماید: «لاَ انْفِصَامَ لَهَا»[2]؛ قطع شدنی و پارهشدنی نیست و اگر هر مرد و زنی و هر انسانی که به این دستگیره برتر و استوارتر چنگ بزند، این دستگیره از او جداشدنی و پارهشدنی نیست.
راههای چنگزدن به دو دستگیره قرآن و عترت(ع)
پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حتی دو ساعت مانده به رحلتشان، به مردم اعلام کردند که یکی از این دو دستگیره، قرآن است و دیگری عترت و اهل بیت(علیهم السلام) است. راه چنگ زدن به این دو دستگیره چیست؟ یعنی من چه زمانی میتوانم یقین پیدا کنم که به این دستگیره چنگ زدم؟ کسی که در حد تکالیف خودش و نه بیشتر، به قرآن مجید عمل کند، به این دستگیره چنگ زده است.
موارد آسان بودن تکالیف و نفی حکم حرجی در دین
باید توجه داشت که دین، هیچگونه فشاری بر انسان ندارد؛ چنانچه دو بار در قرآن مجید آمده است که فرمود: «مَا جَعَلَ عَلَیكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[3]؛ برای شما بندگانم، هیچ سختی و مشکلی در دینم وجود ندارد. دین از زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسان بوده تا الآن و در زمان ظهور امام دوازدهم(عجل الله فرجه الشریف) هم آسان است و برای هر گروه و طایفهای، برای هر مرد و زنی به اندازه گنجایش خودش قابل عمل است.
اتفاقاً من در همین زمینه، کتابی را به لطف و عنایت پروردگار نوشتم به اسم «اسلام، دین آسان» که شاید بیش از چهارصد صفحه باشد و تمام مواردی که مردم و یا بعضی از علما سخت گرفتند، من همه اینها را با دلیل قرآنی و روایی رد کردم و بیان کردم که اسلام، این چیزی که میگویند نیست، چرا؟ چون خداوند دو بار در قرآن اعلام کرده که دین، مشقّت ندارد.
در اصول کافی، جلد اول از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که به شیعیانشان میفرمایند که در دین، به مردم سختگیری نکنید، چون دین سختی ندارد؛ یعنی قوانین الهی را نپیچانید و برای مردم ایجاد مشقّت نکنید![4]
روایت دیگری را وجود مبارک شیخ صدوق که صاحب 300 جلد کتاب روایی میباشد نقل کرده است. کتابهای مرحوم صدوق مثل کتابهای بعضی از علما، شرح و تفسیر ندارد و شما هر کتاب ایشان را که باز کنید، از صفحه اول تا صفحه آخر اینگونه شروع میشود: «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)! قال امیرالمؤمنین(علیه السلام)! قال الصادق(علیه السلام)! قال الباقر(علیه السلام)!». تمام مباحثی که در این کتابها مطرح شده، گفتار اهل بیت(علیهم السلام) است.
آسان گرفتن حکم برای مفطر عمدی روزه
این روایت را ایشان در یکی از محکمترین و بهترین کتابهایشان نقل میکند. همانگونه که میدانید خوردن روزه در روز ماه مبارک رمضان از روی عمد، حرام است و کسی که یکی از مبطلات روزه را انجام دهد و آب یا غذا بخورد یا گَرد و غبار غلیظ به حلقش برساند یا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خدا دروغ ببندد یا بنا بر فتوای بعضی از مراجع ـ فتوای همه این نیست ـ سرش را زیر آب ببرد و در حال روزه داخل حوض یا استخر شود که همه بدنش به زیر آب برود و به هر تقدیر اگر کسی یکی از مبطلات روزه را انجام دهد، کار او خیلی سنگین خواهد شد که روزه را شکسته است و چون کار سنگینی کرده، برای یک روز خوردنِ عمدی روزه، 61 روز کفاره قرار داده شده است؛ یعنی این شخص که روزه خورده است، باید یک ماه و یک روز که برای قضای همان روز است، جمعاً 31 روز پشت سر هم روزه بگیرد و سی روز دیگر را هم میتواند بهطور پراکنده بگیرد.[5]
مرحوم صدوق این روایت را با سند نقل میکند و میگوید که شخصی وارد مسجد شد، هنوز مردم نیامده بودند و پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تنها نشسته بود، عرض کرد: «یا رسول الله»! به قول ما: من دارم سکته میکنم و خیلی فشار روی من است! حضرت فرمود: چه اتفاقی افتاده است؟ عرض کرد: من در وسط روز که مغازه بودم، کاری پیش آمد و به منزل رفتم و دیدم که همسر جوانم تنهاست و هیچ کسی هم نیست، روزه خودم را با همسرم باطل کردم! پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: طبق قرآن ـ این دستور از طرف خداست، نه از طرف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ شما باید دو ماه یعنی 61 روز روزه بگیرید! آن شخص به وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد: بدن من طاقت اینکه 31 روز را پشت سر هم در این گرمای سختِ مدینه روزه بگیرد را ندارد و اگر بخواهم سی روز دیگر را هم یک روز در میان یا دو روز در میان بگیرم، آن را هم طاقت ندارم، چون کارهای بیرونی سنگینی دارم و کارگر هستم و نمیتوانم این دو ماه روزه جریمه را بگیرم!
پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر طبق قرآن[6] فرمودند: کسی که طاقت دو ماه روزه را ندارد، خداوند بجای دو ماه روزه، جریمه دیگری گذاشته است که آسانتر است. عرض کرد: آن جریمه چیست؟ فرمود: شصت فقیر گرسنه را در یک وعده سیر کند! آن شخص به حضرت عرض کرد: «یا رسول الله»! من زن و بچهام را به زحمت اداره میکنم، چگونه به شصت نفر غذا بدهم در حدّی که سیر شوند!
در همین هنگامی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهاد مسائل الهی را میکرد و آن شخص هم چیز دیگری میگفت، شخص دیگری وارد مسجد شد که به همراهش یک سبد خرما داشت ـ سبدی که جنس آن از حصیر بود و داخل آن خرما میریختند و میبستند و به این شهر و آن شهر میفرستادند ـ و آن را در جلوی پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت و گفت: ای رسول خدا! خرماهای داخل شهر مدینه در حال پختن و رسیدن است، من این رطب تازه را از باغ خودم چیدم و با خودم گفتم قبل از اینکه زن و بچهام بخورند، اول به محضر محبوب خودم پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ببرم! خرماها را در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشت و حضرت هم او را دعا کرد و آن شخص رفت!
بحث بین حضرت و آن شخص دوباره شروع شد؛ آن شخص عرض کرد که درآمد من خیلی کم است و نمیتوانم شصت نفر را طعام بدهم! پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آیا میتوانی این ظرف پُر از خرما را به منزل خودت ببری؟ گفت: بله! فرمود: آخرین جریمه خوردن روزه، شانزده روز یا هیجده روز ـ تردید از من است ـ روزه گرفتن است. اگر نمیتوانی این هیجده روز را هم روزه بگیری، این خرماها را به خانه خودت ببر و به نیت شصت فقیر، کمکم هم خودت بخور و هم به زن و بچهات بده، خدا بجای آن شصت فقیر، این خرما را از تو قبول میکند![7]
این چه دینی است که میگوید این خرماها را با زن و بچهات بخور تا جریمه آن روزی که روزهات را عمداً باطل کردی بشود!؟ این همان دین آسان است که فرمود: «مَا جَعَلَ عَلَیكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»؛ یعنی من برای شما در این دین، سختی قرار ندادم! در آیه دیگر فرمود: «یریدُ اللَّهُ بِكُمُ الْیسْرَ»[8]؛ من آسانی و راحت بودن شما را خواستم، هیچگونه سختی را برای شما نخواستم. این دین آسان و همه این دین هم برای هر کسی و با هر ظرفیتی، قابل عمل کردن است. اینگونه نیست که کسی بگوید من طاقتش را ندارم؛ لذا پروردگار متعال چون دینش آسان است، عذر بیدینی کسی را در قیامت قبول نمیکند. اگر در آن موقف بگوید: نتوانستم، میگویند: دروغ میگویی! اگر بگوید: نمیشد، میگویند: دروغ میگویی! اگر بگوید: طاقتش را نداشتم، میگویند: دروغ میگویی!
تسهیل حکم روزه برای بیمار با اعتماد به نظر پزشک
نمونه دیگری از آسان بودن دین، این است که اگر شخصی به پزشک مراجعه کند ـ اسلام در احکام خودش دکتر و پزشک را قبول کرده است و هیچ قیدی نزده که باتقوا باشد یا متدین باشد یا دیندار باشد؛ بلکه به صورت عام نام طبیب را میبرد و برای این حرفه، ارزش و احترام قائل است. ـ بگوید: آقای دکتر! بیست روز دیگر ماه مبارک رمضان شروع میشود، مرا معاینه کنید آیا میتوانم روزه بگیرم یا نه! پزشک هم او را معاینه میکند و میگوید: من به شما یقین میدهم که اگر مثلاً با این سنّی که داری، سی روز را روزه بگیری، این روزه گرفتن شما در شش ماه بعد، به چشم شما لطمه میزند و ضعیف میشود! اسلام در اینجا میگوید: حرف دکتر را گوش بده و اگر روزه بگیری، کار حرامی انجام دادهای! حرام یعنی چه؟ یعنی اینکه بگویید: دلم نمیآید که روزه نگیرم! این درست نیست و اگر این شخص که دکتر به او هشدار داده، روزه بگیرد و نظر دکتر را قبول نکند، باید برای هر روزی که روزه میگیرد جریمه بپردازد، چون حق ندارد روزه بگیرد.
آسان بودن اقامه نماز برای افراد معذور
اگر پزشک که براساس نظر پزشکی، انسان را معاینه میکند، بگوید: زانوهای شما در مرز آرتروز است و نباید نماز را ایستاده بخوانید، باید روی صندلی و در حالت نشسته نماز بخوانید؛ اگر شخص مکلّف به نظر پزشک توجه نکند و بگوید: من دلم نمیآید که ایستاده نماز نخوانم و فشار به زانو نیاورم! این نماز را خدا قبول ندارد.
همچنین اگر کار من به جایی رسید که دکتر میگوید: شما نباید نماز را در حالت نشسته بخوانید! اسلام میگوید: باید بر روی تخت بنشینید و پاها را دراز کنید و به دیوار تکیه بدهید و رو به قبله نماز بخوانید! اگر باز هم بگویم که من نمیتوانم و به من فشار وارد میشود، میگوید: شما رو به قبله بخواب و رکوع و سجده را با اشاره انجام بده؛ به این صورت که در حال رکوع، سر خود را مقداری پایین بیاور و برای سجده هم سر خود را مقداری پایینتر بیاور و مُهر را بر روی پیشانی بگذار! این یعنی اعمال دینی به وضع بدنی ما وصل است و خدای متعال احکامش را به بدن ما اتصال داده که اگر میتوانم انجام میدهم و اگر نمیتوانم، شکل بدن را باید عوض کنم. حتی اگر نتوانیم حرف بزنیم و زبان ما بند آمده باشد و هیچ علاجی هم نداشته باشد، در این حالت چگونه باید نماز بخوانیم؟ حتی توان گفتن «الله اکبر» را هم نداریم! فقه میگوید: نماز را در ذهن خود عبور بده! اگر زبان شما نمیتواند بخواند، ذهن شما که میتواند بخواند، پس نماز را در ذهن خود عبور بده.
آسانی احکام دین برای افراد گناهکاری مثل جناب حُر
این دین پروردگارِ مهربانِ عالَم است که آسانیهای دیگری هم دارد که برای شما پیش نیامده، ولی برای بعضی احتمال قوی دارد که پیش آمده باشد. حُرّ بن یزید ریاحی کارمند بنیامیه بود و در حکومت آنها حقوقبگیر بود، آیا نماز، روزه و حج او با توجه به اینکه کارمند بنیامیه است صحیح است؟ آیا حجّ او حجّ واقعی است؟ یقیناً نه! آیا در جایی نوشتهاند یا شما از عالِمی، از فقیهی و از مرجع تقلیدی شنیدهاید که وجود مقدس أبی عبدالله(علیه السلام) به حُر و در کنار خیمه، وقتی که اجازه گرفت تا جانش را فدای دین کند، فرموده باشد که ای حُر! در حدود شصت سال عمر کردی و 45 سال را کارمند بنیامیه بودی، تمام نمازهایت هَدر است، تمام روزههایت باطل است و تمام اعمال تو باطل است، پس برو در مدینه بنشین و 45 سال نماز خودت را قضا کن و روزهات را قضا کن و حجّ خودت را قضا کن!؟ آیا چنین چیزی را در کتابهای ما نوشتهاند؟ آیا کسی چنین مطلبی را از أبی عبدالله(علیه السلام) نقل کرده است؟ نه!
وقتی حُر به محضر حضرت عرض کرد: من از این 72 نفر دیرتر آمدم، ولی به من اجازه بده که از همه زودتر بروم تا جانم را فدا کنم، تنها حرفی که بین حُر و أبی عبدالله(علیه السلام) ردّ و بدل شد فقط همین یک جمله بود که حضرت فرمود: ای حُر! تو مهمان ما هستی، آیا هنوز پذیرایی نشده میخواهی بروی و جان بدهی!؟ حُر هم جواب داد: آیا شما مهمان اینها نبودید؟ مگر اینها شما را دعوت نکردند!؟[9] چه کسی میگوید که حُر باید نماز و روزههایش را قضا کند؟
حکم آسان دین برای عبادات تازه مسلمانها
ما در دین و فقه اهل بیت(علیهم السلام) داریم که اگر یک یهودی نود ساله یا یک مسیحی هشتاد ساله یا یک زرتشتی هفتاد ساله یا یک کمونیست و لائیکِ بیدین که از اول کمونیست بوده و در یک خانواده کمونیستی بزرگ شده، به محضر یک مرجع تقلید یا عالِم ربّانی برسد و بگوید: من به این نتیجه رسیدم که حق با قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) است و میخواهم شیعه شوم، همه به او میگویند: تو به مکتب تشیع راه داری، میتوانی شیعه شوی! آیا شما شنیدهاید که مرجع تقلیدی به چنین شخصی بگوید که چون شما هفتاد سال نماز نخواندی و روزه نگرفتی و خمس و زکات ندادی، باید الآن همه را انجام بدهی!؟ ما اصلاً چنین حکمی در دین خدا نداریم.[10]
تسهیل دین در قبول عقد ازدواج تازه مسلمانها
البته برای این افراد که عمری مسیحی، یهودی، لائیک، تودهای و زرتشتی بودند و اکنون مسلمان یا شیعه شدند، فقط و فقط یک خبر به آنها میدهند و میگویند که نگران نباشید: «الْإِسْلَامُ یجُبُّ مَا قَبْلَهُ»[11]؛ یعنی الآن که مسلمان شدید، هفتاد سال نماز و روزه و خمس و احکام دیگر بر عهده شما نیست؛ بلکه از این زمان به بعد مکلف به نماز و روزه هستید، اگر بتوانید روزه بگیرید! اما فقط یک مسئله میماند که این شخص مسیحی یا یهودی بزرگوار و امثال اینها، پنجاه سال قبل با یک دختر جوانی در کلیسا عقد کرده که برابر با قانون کلیسا بود و «اَنکَحتُ و زَوَّجتُ» در کار نبود؛ بلکه کشیش به او میگوید: من قبول میکنم که این دخترخانم همسر شما باشد و قبول میکنم که این پسر هم شوهر شما باشد! سؤال اینجاست که مگر تو نخستوزیر خدا هستی که قبول میکنی!؟ آن شخص یهودی هم در ایام جوانی به کنیسه رفته و دختری را عقد کرده است و آن شخص کمونیست هم در روسیه، دست یک دختر را گرفته و به شهرداری مسکو یا لنینگراد یا استالینگراد یا منطقه دوازده مسکو رفته و به شهردار گفته که من این دختر را میخواهم، او هم مرا میخواهد، یک ورقه روی میز گذاشتند و به دختر و پسر گفتند: اسم خودتان را بنویسید و وقتی امضاء کردید، زن و شوهر محسوب میشوید! دین اسلام درباره این مسئله چه میگوید؟
اگر بگویید که از منظر دین، خدا نماز و روزهها و خمس و زکاتش را نمیخواهد، درباره ازواج این افراد چه حکمی دارد؟ اگر یکی از شیعیان، دست یک دختری را بگیرد و به شهرداری برود و بگوید که من میخواهم با او ازدواج کنم و شهرداری بنویسد که شما زن و شوهر هستید و امضاء کنند، دین میگوید که این کار، حرام است و بچههای آنها هم حرامزاده هستند. اما پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا فرمود: عقد و ازدواج هر آیینی در جهان، مورد قبول خداست و وقتی که یک کمونیست، مسیحی و زردتشتی و امثال اینها مسلمان شدند، زنش در عقد آنها باقی است و عقد جدید نمیخواهد و بچههای آنها هم همه حلالزاده هستند. این آسان بودن دین است.
آسان گرفتن وضو و غُسل توسط پیامبر(ص)
برادران و خواهران! اگر شما شیر آب را باز کردید و چهار مرتبه وضو گرفتید و راضی نشدید و دوباره وضو گرفتید، این وضو باطل است. پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه با یک کاسه آب، غُسل میکرد؛ دست مبارک را داخل میگذاشت و با دست خیس به صورت و دست و شکم و پا میکشید و برای پشت سرش هم یک پارچه را مثل لیفهای دو سری که ما به پشت خودمان میکشیم، با آب این کاسه خیس میکرد و به پشتش میکشید و این غُسل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که با آن به مسجد میرفت و با مردم نماز میخواند.
خانم یا آقایی که یک ساعت و نیم زیر دوش آب میرود یا وضوی او یک ساعت طول میکشد، چون کار اینها به همراه سختی و مشقّت است باطل است، چرا؟ چون اسلام، حکم مشقّتی ندارد. این متن قرآن مجید است. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کجا چنین وضویی گرفته که دَه بار صورتش را با آب بشوید و در نهایت هم به خودش بگوید که نشد!؟ ائمه(علیهم السلام) در کجا اینگونه وضو گرفتند؟ پس دین ما دین آسانی است.
تمسک به دستگیرههای الهی با تبعیت از دین آسان
بنابراین، به اول بحث برمیگردیم که اگر ما بخواهیم متمسک به دستگیرهای مثل قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) شویم، باید از دین آسان تبعیت کنیم و یادمان هم باشد که باید به دو دستگیره چنگ بزنیم تا ما را به پروردگار، مقرّب کند؛ ولی اگر یکی را بگیریم و دیگری را رها کنیم، ما را بالا نمیبرد و به ما سفر دینی نمیدهد و ما نه تنها در این دنیا میمانیم، در روز قیامت هم میمانیم و قدمِ بهشت رفتن نداریم. فرمود: «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»[12]؛ یعنی باید به هر دو تمسک کنیم و به یکی نمیشود. دلیل هم دارد که چرا به یکی نمیشود؟ چون بسیاری از آیات قرآن است که بدون اهل بیت(علیهم السلام) قابل عمل کردن نیست.
از باب نمونه، در قرآن مجید خواندید که فرمود: «أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ»[13]؛ اگر من بخواهم به قرآن عمل کنم، نماز چه شکلی است؟ چه چیزهایی دارد؟ نماز صبح چند رکعت است؟ نماز مغرب چند رکعت است؟ نماز عشاء چند رکعت است؟ در هیچ جای قرآن نیست! پس اگر من بخواهم نماز بخوانم، پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بعد از آن حضرت، ائمه طاهرین(علیهم السلام) باید این آیه شریفه را برای من توضیح بدهند. من بدون اهل بیت(علیهم السلام) امکان عمل به بخش مهمی از قرآن کریم را ندارم. این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»؛ در کلمه «بِهِمَا»، اگر حرف «باء» را بردارید، ضمیر«هُما» میماند. «هُما، هُوَ، هُم»؛ «هُو» یعنی یک نفر! «هُما» یعنی دو نفر! «هُم» یعنی از سه نفر به بالا! فرمود: «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»؛ یعنی اگر شما به هر دو متمسک شوید و چنگ بزنید، «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ تا ابد الآباد لغزش و گمراهی پیدا نمیکنید!
کیفیت تمسک به دو دستگیره قرآن و اهل بیت(ع)
اما حرف اصلی این است که تمسک یعنی چه؟ خدا دو دستگیره را در روبروی من قرار داده و در قرآن کریم سفارش کرده یا خبر داده: چنگزننده به این دو باش و یا به صورت انشاء فرمود: به این دو چنگ بزن! هم درباره قرآن فرمود و هم درباره اهل بیت(علیهم السلام) تأکید دارد که در خود قرآن کریم است: «لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی».[14] اما چنگ زدن به این دو دستگیره چگونه است؟ دین آسان است؛ لذا چنگ زدن به این صورت است که من در حد تکلیف و ظرفیت خودم به قرآن عمل کنم و در حد قدرت و توان خودم به اهل بیت(علیهم السلام) در اخلاق و اعمال اقتدا کنم. این معنای چنگزدن است که من در عمل به قرآن و در اقتدای به اهل بیت(علیهم السلام) صد درصد، هم وصل به قرآن میشوم و هم وصل به اهل بیت(علیهم السلام) میشوم.
جایگاه چنگزنندگان به قرآن و عترت در قیامت
آنگاه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره این قرآن و این اهل بیت(علیهم السلام) میفرماید: «لَنْ یفْتَرِقَا»؛ اصلاً از هم جدا شدنی نیستند، «حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»؛ تا در قیامت در کنار حوضی که خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اختصاص داده، به سوی من برگردند. کسی که به قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) چنگ زده؛ یعنی به قرآن عمل کرده و به اهل بیت(علیهم السلام) اقتدا کرده است، خود خدا فرمود: «لاَ انْفِصَامَ لَهَا»؛ بریدنی نیست، این طنابی نیست که با سنگینی من بریده شود! میلیاردها نفر که به این دو طناب الهی چنگ بزنند، وقتی این طناب از دنیا جمع میشود و دنیا به پایان میرسد و هر دو طناب را به طرف آخرت میکشند، خدا تمام این چنگزنندگان را در کنار حوض، به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحویل میدهد؛ یعنی با خواست و لطف خدا وقتی که ما شیعیان از قبر بیرون آمدیم و به این دو حبل ممدود الهی متصل بودیم، فوراً به طرف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کشیده میشویم.
هنگامی که در کنار حوض و در خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جمع شدیم، منبری را آماده میکنند که در دعای ندبه[15] خواندید این منبر شبیه چیزی است که مشرِف به قیامت و مردم است و جنس آن از نور است که فهم این معنا برای من دشوار است، چون نور چیزی نیست که انسان بر روی آن قرار بگیرد! اما این مقدار را میفهمم که نور معنای خاصی دارد.
وقتی این منبر آماده شد، جبرئیل(علیه السلام) به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگوید که خدا میفرماید: بر بالای منبر برو! حضرت به بالای میرود. جبرئیل(علیه السلام) به ایشان میگوید: علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) و تمام یازده فرزند زهرا(علیهم السلام) را صدا بزن تا کمی پایینتر از شما روی پلههای منبر بنشینند. جبرئیل(علیه السلام) دوباره به من میگوید: هر کس در دنیا به قرآن و شما اهل بیت(علیهم السلام) چنگ زده بود، آنها را هم صدا کنید تا همگی از محشر بیایند و در کنار این منبر جمع شوند!
آنگاه جبرئیل(علیه السلام) در کنار من قرار میگیرد و کلید بهشت و جهنم را به من میدهد. این کلید مثل کلیدهای دنیایی نیست که به قفل میزنند؛ بلکه به معنای اختیار بهشت و جهنم است، نه اینکه بهشتی که قرآن میگوید پهنای آن مثل پهنای کل آسمان و زمین است و دَر ندارد کلید داشته باشد! این در، چقدر باید بزرگ باشد که به پهنای آسمان و زمین باشد و کلیدی داشته باشد!؟ کلید یعنی اختیار بهشت و جهنم را به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داد.
سپس جبرئیل(علیه السلام) به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگوید: تمام کسانی که با شما بودند، همه را به بهشت بفرستید و کسانی که دشمن و مخالف و جدای از شما بودند، همه را به جهنم بفرستید! حضرت میفرماید: من بلند میشوم و به همه اهل محشر میگویم که من اختیار بهشت و جهنم را ـ که چه کسی باید به بهشت برود و چه کسی باید به جهنم برود ـ به علی بن أبیطالب(علیهما السلام) دادم،[16] چون آن حضرت در دنیا هم بارها به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده بود که ای علی! «أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»[17]؛ تو مردم را به طرف بهشت و دوزخ تقسیم میکنی؛ یعنی علی(علیه السلام) اقتداکننده به قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) را به طرف بهشت میبرد و مخالفین و معاندین را به کام دوزخ میدهد.
این مسئله قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) و دستگیره بودن این دو بود که البته من مطالب فراوانی را در این زمینه یادداشت کردم و فکر میکنم این مطالبی که در این چند روز یادداشت کردم را بخواهم برای شما بگویم، ارزیابی من این است که در حدود چهل سخنرانی لازم است که بیش از ماه مبارک رمضان میشود، تا این نوشتهها را به صورت کامل و با پختگی لازم برای شما بیان کنم؛ اما چه کنم که فرصت کم است:
گر بمانیم زنده بَر دوزیم
جامهای کز فراق چاک شده
ور نمانیم، عذر ما بپذیر
ای بسا آرزو که خاک شده[18]
روضه حضرت زهرا(س)
چه بگویم در شبی که گذشت در بین نماز مغرب و عشاء بر وجود مبارک صدیقه کبری(سلام الله علیها) چه گذشت!؟ آن وجود نازنین با هر زحمتی که بود نماز مغربش را در بستر خواند و به نماز عشاء نرسید و به قول ما از حال رفت و بدن مطهّرش رمقی نداشت و چشمان حضرت روی هم افتاد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) خیلی آرام سرِ مطهّر زهرا(سلام الله علیها) را از روی متکّا بلند کرد و روی زانویش گذاشت و صدا زد: «یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی»! جواب نداد. «یا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ»! جواب نداد. «یا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى»! جواب نداد. ما اینگونه تعبیر میکنیم که اشک از چشمان مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) مثل سیل جاری بود و بر روی صورت زهرای اطهر(سلام الله علیها) ریخت.
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست[19]
وقتی اشک مولا روی صورت بانو ریخت، به آرامی چشمش را باز کرد و اول به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: سلام مرا به تمام بچههای من تا روز قیامت برسان! ای کسانی که سید هستید! مادر شما در شبی که گذشت به شما سلام رسانده است. بعد گفت: علی جان! ـ این جمله بیبی قلب انسان را به آتش میکشد! این چه وصیتی بود که حضرت کرد! ـ «حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ كَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیل»[20]؛ مرا نصف شب در تاریکی غسل بده و حنوط کن! چرا در تاریکی باشد؟ چون نمیخواست علی(علیه السلام) و چهار فرزند دلبندش، کبودیهای بدنش را ببینند! گفت: مرا در نیمه شب کفن کن و بر من نماز بخوان و در همان نیمههای شب مرا دفن کن. راضی نیستم که این سگان هارِ مدینه در تشییع جنازه و مراسم من شرکت کنند، فقط خودتان باشید.
اما آخرین حرف آن بانو این بود که علی جان! «إبْكِنِی»؛ برای من گریه کن! چرا برای تو گریه کنم؟ گفت: چون من خیلی مظلوم هستم! برای من گریه کن «وَ ابْكِ لِلْیتَامَی»؛ برای این چهار فرزند یتیم من گریه کن! اما «وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ»[21]؛ برای حسین من هم گریه کن! پدرم به من خبر داده که حسین مرا بین دو نهر آب با لبان تشنه شهید میکنند!
«اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا وَ لِوَالِدَینَا وَ لِوَالِدَی وَالِدَینَا»!
«اَللَّهُمَّ اشْفِعْ مَرْضَانَا»!
«اَللَّهُمَّ ارْحَمْ مَوْتَانَا»!
«اَللَّهُمَّ اغْفِرْ شُهَدَائَنَا»!
«اَللَّهُمَّ بِحَقِّ الحُسَینِ اِجْعَلْ عَاقِبَةَ اَمْرِنَا خَیراً»!
«اَللَّهُمَّ بِحَقِّ الحُسَینِ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَولَانَا صَاحِبَ الزِّمَان»!
[1] . سوره بقره 2، آيه256.
[2] . همان.
[3] . سوره مائده 5، آيه6: «مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ»؛ سوره حج 22، آيه78: «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ».
[4] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص191: «... وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ فَالْحَرَجُ أَشَدُّ مِنَ الضِّيق ...».
[5] . توضيح المسائل(المحشي للإمام الخمينی)، ج1، ص928، مسئله 1660.
[6] . سوره مجادله 58، آيه4: «... فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً ...».
[7] . من لا يحضره الفقيه، ج2، ص115: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّ رَجُلًا أَتَی النَّبِيَّ ص فَقَالَ هَلَكْتُ وَ أَهْلَكْتُ فَقَالَ وَ مَا أَهْلَكَكَ قَالَ أَتَيْتُ امْرَأَتِي فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَنَا صَائِمٌ فَقَالَ النَّبِيُّ ص أَعْتِقْ رَقَبَةً قَالَ لَا أَجِدُ قَالَ فَصُمْ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ قَالَ لَا أُطِيقُ قَالَ تَصَدَّقْ عَلَی سِتِّينَ مِسْكِيناً قَالَ لَا أَجِدُ فَأُتِيَ النَّبِيُّ ص بِعِذْقٍ فِي مِكْتَلٍ فِيهِ خَمْسَةَ عَشَرَ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ فَقَالَ النَّبِيُّ ص خُذْهَا فَتَصَدَّقْ بِهَا فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا بَيْنَ لَابَتَيْهَا أَهْلُ بَيْتٍ أَحْوَجَ إِلَيْهِ مِنَّا فَقَالَ خُذْهُ فَكُلْهُ أَنْتَ وَ أَهْلُكَ فَإِنَّهُ كَفَّارَةٌ لَكَ».
[8] . سوره بقره 2، آيه185.
[9]. الملهوف علی قتلی الطّفوف(السيد بن طاووس)، ج1، ص160.
[10]. استفتا از دفاتر آيات عظام: خامنهای، سيستانی، مکارم شيرازی، نوری همدانی(مدّ ظلهم العالی) توسط سايت اسلام کوئيست: حضرت آيت الله العظمی خامنهای: بر کافر اصلی که در حال کفر نمازها را نخوانده است، قضای نماز واجب نيست. حضرت آيت الله العظمی سيستانی: اگر از ابتدا مسلمان نبوده است لازم نيست قضا کند. حضرت آيت الله العظمی مکارم شيرازی: کافری که مسلمان میشود نمازهای گذشتهاش قضا ندارد. حضرت آيت الله العظمی نوری همدانی: در صورتی که کافر بوده و در سن مذکور، اسلام را به عنوان دين برگزيده باشد، قضای نمازهايش واجب نيست.
[11]. المجازات النبويّة، ص67؛ سفينة البحار، ج2، ص683.
[12] . الأمالی(للصدوق)، ص415: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي أَلَا وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ مِنْ بَعْدِي وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».
[13]. سوره بقره، آيات43 و 83 و 110.
[14]. سوره شوری 42، آيه23.
[15]. المزار الكبير(لابن المشهدي)، ص577: «... وَ أَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ مَعِي وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي وَ شِيعَتُكَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُور ...».
[16]. تفسير فرات الكوفي، ص437: «...ِ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُصِبَ لِي مِنْبَرٌ لَهُ أَلْفُ دَرَجَة ...».
[17]. الأمالی(للصدوق)، ص46؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص85.
[18]. کشکول شيخ بهايي، دفتر اول، قسمت دوم، بخش چهارم، قسمت اول.
[19]. ديوان اشعار، سعدی، غزليات، غزل شماره 105.
[20]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج43، ص214.
[21]. همان، ص178.