جلسه اول؛ سهشنبه (18-5-1401)
(خـــــــــــــــوی )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمهٔ بحث
- عقد و گره قلب مؤمنین با خداوند و قیامت
- آلودگی باطن، عامل محرومیت از فیوضات الهی
- هماهنگی عمل مؤمنین با قرآن و اهلبیت
- اهلبیت، مفسرین حقیقی کلام الهی
- ارزش یکسان زنان و مردان مؤمن نزد پروردگار
- ابیعبدالله(ع)، مصداق «خَیرُ الْبَرِیةِ» و «احسن تقویم»
- کلام آخر؛ روضۀ گودال از زبان امام باقر(ع)
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مقدمهٔ بحث
خلقت و آفرینش انسان به فرمودهٔ پروردگار، «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»،[1] یعنی نیکوترین موجود آراستهٔ هستی است. باز به فرمودهٔ قرآن مجید، اگر این موجود به ایمان به خدا و قیامت وصل بشود و تمام حرکاتش عمل صالح باشد، یعنی عملی هماهنگ با قرآن و روایات اهلبیت (نه با قرآن تنها). کسانی که پس از پیغمبر(ص) اهلبیت را حذف کردند، عمل صالح ندارند. آنها عمل و حرکت دارند، اما عمل و حرکت شایسته ندارند. چنین انسانی که معدن ایمان به خدا و قیامت است و همهٔ حرکات ظاهر و باطن او در حد خودش، هماهنگ با روایات اهلبیت است، یکی مؤمن است و دارندهٔ عمل صالح، ظرفیت خاصی دارد و سلمان میشود، یکی مقداد میشود، یکی ابوذر میشود، یکی مالکاشتر میشود، یکی ابوحمزهٔ ثمالی میشود، یکی زرارةبناعین میشود، یکی حَمرانبناعین میشود، یکی عبداللهبنیعفور میشود و یکی هم بهاندازهٔ ظرفیتش، مثل ما میشود.
عقد و گره قلب مؤمنین با خداوند و قیامت
قلب ما هم به خدا گره دارد و جدا نیست. اگر به خدا گره نداشت که کافر و مشرک بودیم و به فرمودهٔ قرآن، «نَجَس» بودیم، نه «نَجِس». نَجَس بدتر از نَجِس است. نَجِس با آب پاک میشود، ولی نَجَس با آب هفت دریا هم پاک نمیشود. ما در حد ظرفیت خودمان، باید دلمان خوش باشد و شاد و خوشحال باشیم که به خدا گره خورده و به تعبیر حضرت رضا(ع)، با خدا عَقد دارد. «عقد» یعنی اتصال، گره و وابستگی. دل ما به قیامت هم گره خورده است؛ چون اگر گره نخورده بود، الآن همهٔ ما ظالم، دزد، رشوهگیر، غاصب، مشروبخور و رباخور بودیم. ما اینگونه نیستیم، علتش هم این است که نسبت به قیامت، دادگاه قیامت و حسابرسی پروندههای قیامت، دغدغه و ترس و ملاحظه داریم. خود را رها نمیبینیم و به قول قرآن کریم، جلوی خودمان را باز نمیبینیم که به هر گناه و معصیت، هر فحشا و منکری رو کرده و اسب بتازانیم. بهخاطر گرهداشتن قلب ما به قیامت، پای ما برای گناهان کبیره جلو نمیرود و نسبت به گناهان صغیره هم پافشاری نداریم. باطن ما هم آلودهٔ به حسد، کبر، ریا، غرور و بخل نیست.
آلودگی باطن، عامل محرومیت از فیوضات الهی
اگر باطن ما آلوده بود، یقین بدانید که از فیوضات پروردگار عالم محروم بودیم؛ چون حقیقت این صفات رذیله یک مشت حیوان وحشی و گرگ درنده است. اگر اینها درون ما بودند، درون ما یک جنگل پر از حیوانات خطرناک بود. ما این را فهمیدهایم، برای چه و به چه دلیل به مردم حسادت کنیم؟ حالا یکی یک خانهٔ خوبی دارد، یکی قیافهٔ قشنگی دارد، یکی درآمد خوبی دارد، یکی علم خوبی دارد و یکی هم خیلی مورداحترام مردم است. من در درونم بسوزم که چرا این آدم اینگونه است! اگر این آتش حسد از درون جا پیدا بکند و بیرون بیاید، به طرف من ضربه میزند. حالا یا آبرویش را میبرم یا تهمت به او میزنم که از آن آبروی اجتماعی بیفتد، یا دسیسهبازی و پروندهسازی میکنم که گیر بیفتد. اما ما فکر میکنیم که محبوب، معشوق، خالق، آفریننده و بهوجودآورندهٔ ما، به من یک تومان داده است و به این بزرگوار هم ده تومان. به من یک خانهٔ دویستمتری داده است و به او یک خانهٔ پانصدمتری. به من یک ماشین معمولی داده است و به او یک ماشین غیرمعمولی. به من یک قیافهٔ معمولی داده است و به او یک قیافهٔ خوشگل داده. البته این ارزیابی قیافه برای ماست. شما در قرآن مجید میخوانید: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»[2] تمام موجودات من زیبا هستند. من اگر با چشم خدا نگاه بکنم، همهٔ هستی را زیبا میبینم.
گیتی و خوبان آن در نظر آینهای است
دیده ندید اندر آن، جز رخ زیبای دوست
حالا هرچه در این عالم ببینم و خوشگل ببینم، این خوشگلی یک آینه است که زیبایی خدا را نشان میدهد؛ این زیباییها که در گذر زمان تغییر میکند. من در جوانی خیلی خوشگل بودم، اما حالا شصتساله شدهام و قیافهام شکسته شده، صاف و قشنگ و تودلبرو نیست. برای چه به این زیبایی ازدسترفتنی حسادت کنم؟ این زیبایی که نمیماند! زیبایی دو روز پیش اوست و تمام میشود. این پول دو روز پیش اوست و اگر به خطری نخورد، با مردنش به دیگران انتقال پیدا میکند. این علم دو روز پیش اوست و حتی ممکن است که در دنیا به فرمودهٔ پروردگار، سنش بالا برود و تمام علم را فراموش کند.
این جنس خدایی که مدتش کم، در تغییر و ازبینرفتنی است و ماندگار نیست، من برای چه حسادت کنم؟ چرا نسبت به پولم که ماندگار نیست، بخل کنم؟ حالا تا چه موقع میخواهم این ثروت انبوه را نگه دارم؟ بالاخره سرطان، کرونا، سکتهٔ مغزی و قلبی نمیگذارد. اینها من را خاکنشین میکند و جلوی چشم خودم، وارثم ثروت را به نام خودش میکند. بلد هم هست که چهکار بکند. چون من دیگر نمیکشم، محضری را در خانه میآورد و میگوید خیلی با پدرم حرف نزن، فقط امضا بگیر. تمام سندها انتقال داده میشود، بدون اینکه من دخالت کنم و یا خبر داشته باشم. حالا بعضی از شهرها که من اخبارش را داشتم؛ آقایی دو تا پسر داشته، با یک میلیارد ثروت. به محضر رفتهاند و به پدر هم گفتهاند به محضر بیا و به نام ما کن. پدر هم گفته است که این کار را نمیکنم. آنها هم قمه کشیده و تهدید کردهاند. گاهی هم که نشده، پدر را کشتهاند تا همهٔ پولها، زمینها و خانهها را ببرند. البته بعضیها گیر افتادهاند و بعضیها هم گیر نیفتادهاند.
آنچه مسئله است، خودم هستم؛ این ثروت، خوشگلی و علم ازدسترفتنی چه ملاکی برای حسادت دارد؟ حالا میگوید صندلی گیر این آقا آمده و گیر من نیامده! گیرش بیاید، به من چه ربطی دارد؟! یک صندلی در یک شهر، استان یا یک کشور گیرش آمده، در قیامت باید تاوان این صندلی را به خدا پس بدهد؛ چون اگر این صندلی برای او پخشکنندهٔ عدالت الهی نباشد، روز قیامت همین صندلی را بهصورت صندلی آهنی گداختهشده داخل جهنم میگذارند و آدم را به آن صندلی میبندند. این حسادت دارد که حالا من رنج بکشم او چرا صندلی دارد؟ این به من چه ربطی دارد؟! او دارد بار یک شهر، یک استان یا یک کشور را با یک صندلی که حالا رأی آورده و صندلی گیر او آمده است، به دوش میکشد. اگر خیلی آدم بینا و بادقتی بود، قبول نمیکرد و میگفت یک سِمَت خادمی به من بدهید. من جور دیگری به این مردم خدمت میکنم. اینها حسادت ندارد!
هماهنگی عمل مؤمنین با قرآن و اهلبیت
پیوند ما با قیامت و اینکه ما را از قیامت میترساند و در وجود ما ایجاد دغدغه کرده، راه ما را باز نکرده و از خیلی از این گناهان، مخصوصاً گناهان باطنی حفظ کرده است.
حالا این انسان احسن تقویم، وقتی پیوند قلبی با خدا و قیامت و عمل صالح میخورد، پروردگار عالم علناً در آخر سورهٔ بینه میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[3] کسانی که عملشان، هم هماهنگ با قرآن است و هم هماهنگ با اهلبیت. در حال احتضار، پنج یا ده دقیقه مانده بود که پیغمبر(ص) از دنیا بروند، کسی به ایشان گفت: «حَسْبُنا کتابُ اللّٰه» قرآن برای ما بس است؛ یعنی ما باید صبر کنیم که جان این آدم از بدنش برود تا اهلبیت او را حذف کنیم و فقط قرآن بماند. حالا قرآن را گذاشتید و اهلبیت را حذف کردید، تفسیر واقعی آیات قرآن را از کجا میآورید؟ اطرافیان شما که هیچ کدام قرآنشناس نبودند! رفقای صمیمی شما، یکی قبرکَن و یکی مالاندوز و یکی ثروتاندوز بوده، یکی برای صندلی یقه پاره میکرده و پنجاهشصت نفر هم به درِ خانهٔ فاطمهٔ زهرا(س) رفتند و هیزم بردند، آتش روشن کردند و در را هُل دادند و فاطمه(س) را بین در و دیوار کشتند. شما اصلاً چطوری با قرآن پیوند برقرار کردید؟ با کدام آیاتش پیوند برقرار کردید؟
اهلبیت، مفسرین حقیقی کلام الهی
اگر من هم قرآن و اهلبیت را حذف بکنم، از دین خدا چیزی برایم نمیماند. همین الآن هم، بعضی از شیعهها میگویند قرآن برای ما بس است. این تزی است که از دشمن گرفتهاند! چطور بس است؟ «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ»[4] یعنی چه؟ یعنی خدا یک دست مثل دست ما دارد که مچ و آرنج و بازو دارد، به شانه وصل است، ده تا انگشت دارد و روی انگشتها دهها ناخن دارد؟ «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ» یعنی چه؟ وقتی اهلبیت را حذف کردید، آخوندهایی که با پول بیتالمالِ حق ملت، به حرام شکمشان را پر کردید، همین آیهٔ «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ» را گرفتند و رساله نوشتند. من رسالهاش را دارم، گفته است: خدا اگر دست دارد، پس چشم و گوش و شکم و دهان و پا هم دارد. شما پس با آیهٔ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»[5] چهکار میکنید؟ شما که رساله نوشتهاید و خدا را به شکل یک انسان دارای اعضا و جوارح ترسیم کردهاید، در مدرسههایتان هم به بچههای معصوم درس میدهید، پس این آیه را که میگوید «چیزی در این عالم مثل خدا نیست و خدا در همهچیز واحد است» چه میکنید؟
اما وقتی بهسراغ اهلبیت میروی و میگویی «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ» یعنی چه، به تو میگویند: چون همهٔ کارها مثل نوشتن، ساختن، نظامدادن، امضاکردن، برپاکردن کتابخانه، ساختن ساختمان و دوختن لباس با دست انجام میگیرد، دست کنایهٔ از قدرت است. در واقع، یعنی «قُدْرَتُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ». آنگاه دیگر دچار این نمیشوی که خدا را به شکل یک آدم در ذهنت بسازی و بنویسی و 1500 سال این حرف کفرآمیز باطل را به خورد مردم بدهی! چرا 1500 سال است از این یاوهگوییها خلاص نمیشوید؛ چون با اهلبیت سروکار ندارید!
ارزش یکسان زنان و مردان مؤمن نزد پروردگار
کسانی که ایمانشان به خدا و قیامت، قرآنی است و عمل صالح آنها هماهنگ با قرآن و اهلبیت، چه نوع انسانی هستند؟ داوری پروردگار را ببینید که چقدر زیباست: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ».[6] با ضمیر جمعِ فصلِ «هُم» که دلالت بر انحصار دارد، مؤمن است؛ فرقی نمیکند که مرد باشد یا زن. قرآن میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[7] مرد است یا زن؛ اما دارای ایمان و عمل صالح است. پروردگار عالم زن را بهخاطر زنبودن، در هیچ جای قرآن نمرهٔ منفی نداده است. پروردگار عالم در سورهٔ احزاب، زنان مؤمن دارندهٔ عمل صالح را با مردان مؤمن دارندهٔ عمل صالح یک ارزش حساب کرده است. آیه را بخوانید! تنها تفاوت بین مرد و زن، مادهبودن و نربودن است. زن باید دو ظرف شیر در سینهاش و ریشهٔ انسان باشد و بچه بزاید. خدا اگر بدن زن را میخواست صددرصد مساوی مرد خلق کند، هیچکس در عالم نبود. آدم(ع) و حوا خلق میشدند و هر دو هم میمردند و تمام میشد. این دو باید یک تفاوتی داشته باشند که انسان بهوجود بیاید و بچه دو سال روزیاش را از سینهٔ مادر بخورد. اگر خلقت مرد و زن هم مساوی بود که همان دو تا ساخته میشدند و بعد از پیرشدن، هر دو میمردند و هیچ به هیچ میشد. خداوند خیلی به زن در قرآن احترام کرده است. آیا احترامش بیش از مرد است؟ خیر. احترامش مساوی با مرد است! خدا عادل، حکیم، رحیم، کریم، ودود و علیم است و میداند چهکار بکند.
من از بچگی میشنیدم که بعضیها میگفتند «قرآن برای ما بس است»، برخی کنار بستر پیغمبر(ص) گفتند قرآن برای ما بس است، اینهم فقط برای حذف اهلبیت بود. بعد هم حقایق قرآن حبس ماند و کسی را نداشتند که حقایق آیات را در بیاورد و ماند.
این انسانی که مرد یا زن فرقی نمیکند؛ ما زن و مردی داریم که در قرآن از آنها با ویژگیهایشان نام برده است. نیازی نبود اسمشان را ببرد و خیلی راحت برای امت قابلشناخت بودند. زن و مردی را داریم که در سورهٔ دهر به آنها اشاره دارد. هر دو در قیامت، کنار هم در عالیترین درجات بهشت هستند و جایشان جدا نیست؛ چون در ایمان و عمل صالح هموزن هستند.
مرد و زنی داریم که در قرآن اسم برده شده است. زن و شوهر بودند و هر دو در دَرَکات جهنم هستند: ابولهب و همسرش. عموی پیغمبر(ص) هم بود، اما عموی پیغمبر(ص) بودن یک ارزن به نفع این عمو نبود. او کاری کرد که خدا در قرآن، بر سر خودش و زنش زد و تا قیامت، هر دو را بیآبرو کرد؛ چون دین نداشتند و ظالم، متجاوز، پست، حرامخور و آزاردهندهٔ به پیغمبر(ص) بودند. این متن قرآن است: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَ»[8] مرگ بر ابیلهب و قدرت ابیلهب. «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»[9] زن پستِ نفهمِ جاهلِ نَجَس که بارکشِ جهنم است. دائماً بار روی دوش او میگذارند و میگویند از این طرف جهنم به آن طرف جهنم برو.
یک زن و شوهر را هم اسم میبرد که زن در عالیترین درجات بهشت است: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ».[10] ایمان و عمل صالح خیلی عجیب است! صریحاً خدا میفرماید: برای تمام مردان و زنان مؤمن تا قیامت، زن فرعون را سرمشق معرفی میکند. برای همه، یعنی به کل مردان مؤمن بعد از پیامبر(ص) تا قیامت و به کل زنهای مؤمن میگوید که آسیه را در ایمان، عمل، اخلاق، باطن پاک، اطاعت از خدا، اطاعت از کلیمالله و صبر بر مشکلات، سرمشق خود را قرار بدهید. «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیتاً فِی الْجَنَّةِ»[11] چقدر این زن خردمند بود! به خدا گفت: من بهشت تنها را نمیخواهم. از این هشت بهشت تو که بهپهنای کل آسمانها و زمین است، نمیخواهم. من بهشتی میخواهم که با تو باشم. به خدا گفت که بهشت بدون تو را نمیخواهم؛ بهشت بدون تو هیچ مزهای ندارد و تلخ است. تو من را به بهشت ببر؛ ولی دائم خودت در وجود من در حال تجلی باش. من بهشت تنها را میخواهم چهکار «که آب بیتو حرام است».
این اولیای خدا چه حالی داشتهاند؟ خدایا! ما هم گدا هستیم. ما هم تریلیاردر روحی نیستیم! یکخرده پول داریم و یک مقدار درآمد و یک خانه؛ اینکه ثروت نیست! خدایا! ما هم گدا هستیم و ظرف داریم. از آنچه به آسیه دادی، به ما هم بده. از تو کم نمیآید. حافظ میگوید:
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست، ولی
عیش بییار مهیا نشود، یار کجاست
حالا من هر ظهر و هر شب، بهترین چلوکباب دنیا و نوشابه را بخورم، بهترین کتوشلوار دوخت پاریس را بپوشم، بهترین لباس دوخت لندن را برای همسرم بخرم و بهترین خانه را در شهر بسازم؛ اما خدا با من نباشد. اینها چیست؟ خانه زندان است! لذا کسانی که بدون خدا هستند، مثل شما خوش نیستند. یک انسان بیخدا به تور من خورد و البته با خدا شد و مُرد. آنوقت در تهران، شش تا خانهٔ ناب، یک فروشگاه چهارصدمتری و درآمد عالی داشت. اتفاقی یک جا با من آشنا شد و به من گفت: حاضرم تمام زندگیام را یکجا به نام تو کنم تا در زندگی و روزم خوش باشم. من اصلاً خوش نیستم!
ابیعبدالله(ع)، مصداق «خَیرُ الْبَرِیةِ» و «احسن تقویم»
همین دیروز، روبهرویش 71 بدن قطعهقطعهٔ بیسر افتاده بود. در کربلا به خیمهگاه رفتهاید. جنگ در همین محوطهٔ حرم ابیعبدالله(ع) بود. اینجا میدان جنگ بود و خیمهگاه مشرف به میدان. یک بدن با چشم 71 بدن را میدید و گوشش هم صدای چه نالههایی را میشنید. نالههای جگرسوز خواهران، دختران و زنان اصحاب را میشنید؛ ولی گودال را محل عشق و نشاط و شادی کرد و گفت: «إلهِى رِضاً بِرِضِاکَ» از این زندگی دارم کیف میکنم. «صَبْراً عَلی قَضائِک» باز هم اگر مصیبت میخواهی بر سرم بریزی، قبول میکنم. «تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ».
این انسان خلقتاً «احسن تقویم» است و مقاماً نیز «أُولٰئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ»[12] بهترین موجود زندهٔ عالم با ایمان و عمل صالحش. حرفم تمام! البته حرف امشب تمام شد؛ این حرفها که تا برپاشدن قیامت ادامه دارد. قرآن و اهلبیت اینقدر برای ما معارف به جا گذاشتهاند! یک اقیانوس است که ساحل ندارد. تو هرچه میخواهی، در این اقیانوس قرآن و روایات اهلبیت شنا کن.
خوشا آنانکه الله یارشان بی
به حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی[13]
کلام آخر؛ روضۀ گودال از زبان امام باقر(ع)
برای کشتن یک نفر مگر چقدر اسلحه لازم بوده است؟! امام باقر(ع) خودشان در کربلا بودند، من از قول ایشان نقل میکنم؛ حضرت میگویند: جدم را با تیر و نیزه، شمشیر، سنگ، چوب و عصا کشتند. اگر یک مقدار صبر میکردید، همان تیر سهشعبهای که به سینهاش زدید، کارش را تمام میکرد. کاری کردند که زینب کبری(س) با اینکه 56 سال درکنار ابیعبدالله(ع) بود، وقتی میان گودال آمد، خیرهخیره بدن را نگاه کرد و گفت: این بدن حسین من است یا بدن شهید دیگری است؟! «أأنتَ أخِي» تو برادر من هستی؟ «أأنْتَ ابْنُ وَالِدي» تو پسر پدر من، علی(ع) هستی؟ «وَ ابْنَ اُمّی» تو پسر فاطمهٔ زهرا(س)، مادر من هستی؟
حسین من! عجب دو روزی را از تو دیدم؛ یک روز به خانهٔ پیغمبر(ص) آمدم، «عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ» روی سینهٔ پیغمبر(ص) خوابیده بودی. امروز هم آمدم،«عَلیٰ وَجهِ الثَّریٰ» بدن قطعهقطعهات روی خاک گرم بیابان افتاد.
دعای پایانی
خدایا! یک چشم بههمزدن هم ما را از ایمان به قرآن و عمل صالح جدا مکن.
خدایا! ما مستحق هستیم، به ما کمک کن.
خدایا! دنیا و آخرت زندگی ما را زندگی محمد و آلمحمد قرار بده.
خدایا! همهٔ گذشتگان و شهدای ما را با شهدای کربلا محشور کن.
خدایا! مرگ ما را در عاشورا قرار بده.
خدایا! مرگ ما را در حال گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) قرار بده.
خدایا! به حق فاطمهٔ زهرا(س)، در نسل ما تا قیامت، دختر و زن بیحجاب قرار نده.
خدایا! عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
[1]. سورهٔ تین، آیهٔ 4.
[2]. سورهٔ سجده، آیهٔ 7.
[3]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7.
[4]. سورهٔ فتح، آیهٔ 10.
[5]. سورهٔ شوری، آیهٔ 11.
[6]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7.
[7]. سورهٔ نحل، آیهٔ 97.
[8]. سورهٔ مسد، آیهٔ 1.
[9]. سورهٔ مسد، آیهٔ 4.
[10]. سورهٔ تحریم، آیهٔ 11.
[11]. همان.
[12]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7.
[13]. شعر از باباطاهر عریان.