لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم؛ سه‌شنبه (11-5-1401)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1444 ه.ق - مرداد1401 ه.ش
24.51 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

اسلام، تنها دین الهی از آدم(ع) تا خاتم(ص)

خداوند از زمان آدم(ع) تا خاتم(ص)، یک دین بیشتر ارائه نکرده که اسم آن دین هم «اسلام» است و تعبیر دیگرش، «صراط مستقیم» است. قرآن در یک آیه به پنج پیغمبر اولوالعزم اشاره می‌کند و کلمهٔ «دین» را در آن آیه به‌صورت مفرد ذکر می‌کند: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَ مَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لاَ تَتَفَرَّقُوا»[1] از دور این دین پراکنده نشوید؛ یک دین است. هر روزگاری به تناسب زیادشدن جمعیت و نیاز بیشتر به حلال و حرام، مسائل اخلاقی و مسائل خانوادگی، فقط قانون اضافه شد؛ اما اصل دین همان حقیقت بود که ترکیبی از اعتقادات صحیح قلبی، عمل صالح و اخلاق حسنه است. کل فقه الهی و معارف پروردگار در همین سه محور است: اعتقاد، عمل و اخلاق. 

 

وزن و ارزش انسان بدون دین الهی

حالا چرا دین فرستاد؟ نمی‌شد ملت‌ها بی‌دین باشند؟ خیر، نمی‌شد؛ چون در قرآن مجید اعلام کرده: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ»[2] مغز آیه این است: راضی نیستم که روز قیامت، یک نفر از شما به جهنم برود. دین فرستاده‌ام که نه در دنیا زندگی‌تان جهنمی باشد و نه در آخرت؛ هیچ علت دیگری هم ندارد. فرستادن دین هم عین عشق، لطف، کرم و محبتش به انسان است. 

اگر دین را نمی‌فرستاد، ما هیچ ارزشی در این عالم نداشتیم. وزن ما بدون دین، با همهٔ حیوانات یکی بود. خداوند نمی‌خواست بندگان انسانی او هم‌وزن شتر، گاو، الاغ، مار، سوسک، عقرب، ماهی و پرندهٔ حرام‌گوشت و حلال‌گوشت باشد. کسی که دین خدا را نمی‌خواهد، واقعاً هم نمی‌خواهد، تعداد هم زیاد است، خیلی حکیمانه و به‌صورت غایبانه دربارهٔ آنها (من دراین‌زمینه خطاب و رودررویی در قرآن ندیده‌ام. این هم به‌نظر من، احترام‌گذاشتن به بی‌دین‌هاست) می‌گوید: «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ»؛[3] یعنی باز یک‌خرده به تو احترام دارم و رودررو به تو نمی‌گویم که مثل گاو، الاغ، عقرب، مار، بز و گوسفند هستی. قرآن می‌گوید: آن‌ها این‌گونه هستند. قرآن چقدر ادب دارد!

 

ملاک‌های شناخت دین نازل‌شدهٔ پروردگار

حالا این دینی که می‌گوید و در قرآن هم اعلام می‌کند: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ»[4] و «وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[5] این دین را که نازل‌شدهٔ اوست، با چه ملاکی، مایه‌ای، دلیلی و حجتی می‌‌توان شناخت؟ 

 

الف) قرآن مجید

یک حجت او برای شناخت دینش، قرآن مجید است: «ذٰلِکَ الْکِتَابُ لاَرَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ»[6] دین راهنمای خودنگهداران است و کل آن هم در این قرآن بیان شده. «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ»[7] قرآن روشنگر دین برای مردم است. 

 

ب) اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

یک ملاک شناخت دین نازل‌شده، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند: «مَثَلُ أهلِ بَيتي مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ»[8] اهل‌بیت من در این عالم، مانند کشتی نوح هستند. اگر آن کشتی نبود، طوفان مردم زمان نوح(ع) را هلاک می‌کرد. آن کشتی دین‌داران را نجات داد و بی‌دینان هم که به سراغ کشتی نیامدند، غرق و نابود شدند. اگر کسی متمسک به کشتی وجود اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نشود، طوفان‌های غرایز، شهوات، افکار پلید و عقاید پست، مانند قوم نوح غرقش می‌کند؛ ولی هر که متمسک به این کشتی است، در طوفان‌های غرایز، شهوات، امیال، افکار ابلیسی و وساوس شیطانی غرق نمی‌شود. وقتی من با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و دین آنها زندگی کنم، حتی اگر جهان را داخل و خارج پر از وسوسه کنند، برای من مشکلی نیست. من که تمسک به این کشتی دارم، اهل نجات هستم؛ هرچه می‌خواهند، وسوسه تولید کنند و خناس‌گری بکنند. «مَن رَكِبَها نَجا» نجات با قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است. «ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ» و اگر کنار بگیری، مثل مردم زمان نوح(ع) غرق می‌شوی. 

قطعهٔ جالبی در زمینهٔ این روایت برایتان بگویم؛ واقعاً جالب و مهم و باارزش است. یک عالم باسواد غیرشیعه (وقتی می‌گویم غیرشیعه، می‌دانید دیگر عالم چه مکتبی را می‌گویم) یک روز خدمت وجود مبارک و مقدس خواجه نصیرالدین طوسی آمد. خواجه نصیرالدین، این انسان واقعاً بی‌نظیر یا کم‌نظیر، خیلی حق به شیعه دارد! اگر خواجه در زمان حملهٔ هلاکوخان مغول نبود، ریشهٔ دین کنده شده بود. ایشان مدت‌ها هم در زندان و دربه‌در بود؛ ولی یک لحظهٔ عمرش را در زندان، رنج‌ها و مشقت‌ها، از هزینهٔ برای شیعه غفلت نکرد. آن عالم غیرشیعه کنار خواجه قرار گرفت و گفت: خواجه، نجات با کدام فرقه است؟ قیامت چه فرقه‌ای واقعاً اهل نجات است؟ ما اهل نجات هستیم و شما اهل عذابید یا شما اهل نجاتید و ما اهل جهنم هستیم؟ فکرم به جایی نمی‌رسد! نجات برای کدام جمعیت است؟ خواجه به او گفت: کتاب‌های مهم شما این روایت را نقل کرده‌‌اند که پیغمبر(ص)‌ فرموده‌اند بعد از مرگ من، امت 73 فرقه می‌شود. هر فرقه‌ای هم می‌گوید دین من درست است و ما اهل نجات هستیم. شما این روایت را در کتاب‌هایتان دارید؟ آن عالم گفت: بله. این روایت را داریم که امت 73 فرقه می‌شود و فقط یک فرقه اهل نجات است، دو فرقه نیست. 

گفت این روایت را هم در کتاب‌هایتان دارید (در بیشتر کتاب‌هایشان دارند و من هم دیده‌ام. حالا من بیشتر کتاب‌ها را ندیده‌ام؛ اما آنهایی که از اهل‌تسنن دارم، آنها نقل کرده‌اند): «مَثَلُ أهلِ بَيتي مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ مَن رَكِبَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ».[9] آيا این روایت را نقل کرده‌اید؟ گفت: بله. خواجه گفت: اکنون فهمیدی که کدام فرقه اهل نجات است. عالم بود؛ عالم پرعلمی هم بود. در حقیقت، خواجه تیر خلاص را به او زد و گفت: فهمیدی که از این 73 فرقه، کدام فرقه اهل نجات است! آن عالم گفت: خواجه، من را شیعه کن! 

 

گریه، حقیقتی از حقایق دین پروردگار

این ملاکِ یافتن دین واقعی است: قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام). تا اینجا روشن است؟! در روایات ما آمده است که اهل‌بیت چهارده نفر هستند؛ پیغمبر(ص) است تا امام عصر(عج). ریشهٔ دوازده امام هم پیغمبر(ص) است و ریشهٔ وجودی یازده امام هم امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س). تا اینجا هم معلوم است. صدتا کتاب، 150 تا کتاب یا دویست تا کتاب؛ هر چند تا کتاب که دلتان می‌خواهد! حالا مثلاً یکی از آنها، «محجة‌البیضاء» فیض است که در سیصد کتابش، این کتاب چشم‌وچراغ معارف الهی و چهارهزار صفحه است. یک کتاب فیض هم «وافی» در 25 جلد، هر جلد آن ششصد تا هفتصد صفحه است. کتاب‌های دیگری هم مثل «وسائل‌الشیعه» و «کامل‌الزیارات» داریم. 

حال هر کتابی از این نوع کتاب‌ها دارد که تمام اهل‌بیت دو تا گریه داشتند؛ یعنی چهارده نفر معصوم، عالمی که علمشان تا قیامت فوق علم همهٔ علما و اساتید است و در دانش هم، بالاتر از این چهارده نفر نیامده و نمی‌آید! اگر بیاید، بر ما واجب است که از آن عالم‌تر پیروی کنیم و اگر پیروی نکنیم، ترجیح بلامرجح می‌شود. کسی پیدا شده که از چهارده معصوم عالم‌تر است و عقل می‌گوید از عالم‌تر اطاعت کن؛ حال اگر بیاید و ما اطاعت نکنیم، ترجیح بلامرجح می‌شود. یقین بدانید که عالم‌تر از آنها نمی‌آید! این چهارده نفر با این علم گسترده، عصمت، مقام والا و عظمت وجودی، تا آخر عمرشان دو تا گریه داشتند: یک گریه «مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» و یک گریه هم گریهٔ همهٔ آنها برای ابی‌عبد‌الله(ع). 

معلوم می‌شود که گریه جزء دین و جزء اسلام است. همچنین حقیقتی از حقایق دین الهی است. حالا بعداً برایتان عرض می‌کنم که این گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)، عام است برای تمام ظاهر و باطن هستی. بعداً روایاتش را می‌خوانم؛ بعد از عاشورا و قبل از عاشورا، قبل از عاشورا تا زمان آدم(ع)، بعد از عاشورا تا قیامت، چیزی در این عالم نبوده و نیست و نخواهد بود که برای ابی‌عبد‌الله(ع) گریه نکند! اصلاً گریه دین موجودات است و گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)، دین آسمان و زمین است. در واقع، دین عالم ظاهر و عالم باطن است. 

 

بزرگ‌ترین آزار شیعه بر ائمه(علیهم‌السلام)

در روایات داریم که گاهی پیغمبر(ص)، فاطمهٔ زهرا(س)، امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(علیهم‌السلام) در گریهٔ برای ابی‌عبدالله(ع) بی‌حال می‌شدند. کسی که می‌گوید «گریه یعنی چه»، او دین را نفهمیده؛ حتی خودش، خدا، و انبیا را هم واقعاً نفهمیده است. کسانی هم که می‌گویند «گریه برای چه؟ گریه نکنید!»، امروز تمام تلویزیون‌ها و ماهواره‌های صهیونیست‌ها حرف اینها را با کمال میل پخش می‌کنند؛ اما یک دقیقه از مراسم شما پخش نمی‌کنند. خیلی از این ایرادکنندگان هم به ظاهر شیعه هستند؛ یعنی از آن شیعیانی هستند که امام صادق(ع) می‌فرمایند: ما ائمه بیشترین مصیبت و آزار و اذیت را از دست این شیعه‌ها کشیدیم، حتی بیشتر از بنی‌امیه. این‌ها هستند که به نام شیعه، از پشت به ما خنجر می‌زنند. 

 

گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)، باعث نزول باران و امنیت

حالا مردم دور هم بنشینند و در طول سال برای ابی‌عبدالله(ع) گریه کنند؛ چه ضرری برای شما و زن و بچهٔ شما دارد؟ ضرر که ندارد، منفعت هم دارد! طبق روایات «اصول کافی»، گریهٔ این گریه‌کنندگان باعث نزول باران و امنیت است. من یک دوست هشتادساله داشتم که آن‌وقت 23ساله بودم. در حرم عبدالعظیم(ع) برایم تعریف کرد. ایشان با شخصیتی که ولی‌الله بود، آشنا بود و این ولی‌الله مدتی در خانهٔ این شخص زندگی می‌کرد. این آدم یک چیزی بود! من وقتی در شاه عبدالعظیم به منبر می‌رفتم، پای منبرم می‌آمد و من از آمدن او پای منبرم مست می‌کردم؛ انگار برای آن یک نفر حرف می‌زدم. آن ولی‌الله به او گفته بود که تهران در معرض انواع بلاهای بسیار سنگین است (این داستان برای هشتاد سال پیش است). بلا می‌خواهد بیاید، اما لَنگ و شَل می‌شود و می‌ماند. این شهر با این جلساتی که دارد، به‌خاطر ابی‌عبدالله(ع) در امنیت کامل است. 

این گریه برای شما نامردها خیلی سودمند است و از برکت همین گریه‌کنندگان است که «وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» و «والبکاء بکم یدفع البلاء»؛ در اصول کافی است که اینها اهل قرآن و اهل‌بیت هستند: «و به اولئک یدیل الله عزوجل من الاعداء»[10] همین‌ها هستند که دشمنان را شکست می‌دهند. همین‌ها بودند که نگذاشتند یک وجب از خاک کشور را گرگی مثل صدام و آمریکا بخورند؛ همین‌ها دین را نگه داشته‌اند. همین گریه‌کنان و همین شما دین را نگه داشته‌اید و نمی‌گذارید بلا نازل بشود و خشک‌سالی نابودی بیاورد. شما محض گل جمال ابی‌عبدالله(ع) احترام ویژه‌ای پیش پروردگار دارید.

 

اهمیت گریه برای خدا در منابع روایی و دینی

یکی دو روایت برای گریه بشنوید و دوسه تا روایت هم برای گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع). 

 

گریه بر خطاهای نفس

کلام رسول خداست که می‌فرمایند: «طُوبى لِصُورةٍ نَظَرَ اللّهُ إلَيها تَبكي على ذَنبٍ مِن خَشيَةِ اللّه لَم يَطّلِعْ على ذلكَ الذَّنْبِ غَيْرُهُ»[11] خوش‌به‌حال چهره‌ای که خدا نگاهش می‌کند و او به‌خاطر گناهانش گریه می‌کند که از پروندهٔ این گریه‌کن، غیر از خدا خبر ندارد. در مردم خیلی آبرومند است، اما پرونده‌اش گناه دارد. «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ»[12] پیش مردم خیلی آبرو دارد؛ یکی گیر می‌افتد، می‌آید و می‌گوید دعا کن؛ یکی بچه‌اش مریض است، می‌آید و می‌گوید دعا کن؛ اما هیچ کس نمی‌داند که پروندهٔ او از گناه سنگین است. وقتی گریه می‌کند، خدا برای گریه‌اش به او نگاه خاص می‌کند. 

 

گریه‌کن در سایهٔ رحمت پروردگار

رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ»[13] هفت نفر در قیامت در سایهٔ عرش خدا هستند که سایه‌ای جز سایهٔ رحمت خدا وجود ندارد. یکی از آن هفت نفر، این آدم است: «رَجُلٌ ذَكَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِياً فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ» انسانی است که از خشیت خدا اشک می‌ریزد. 

 

ایمنی گریه‌کن از وحشت‌های قیامت

یک روایت دیگر هم از پیغمبر(ص) بخوانم: «مَن خَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ مِن خَشيَةِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ بِهِ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ»[14] کسی که از دو چشمش به‌اندازهٔ یک مگس از خشیت خدا اشک بیاید، خدا در روز قیامت به‌خاطر آن گریه، از همهٔ وحشت‌های قیامت به او ایمنی می‌دهد. گریه جزء دین است و ما دستور داریم. 

 

گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) در روایات اهل‌بیت

اما روایات بعد که دربارهٔ گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) است: 

 

گریهٔ آسمان‌ها و زمین بر ابی‌عبدالله(ع)

امام حسین(ع) داشتند از جایی عبور می‌کردند. امیرالمؤمنین(ع) نشسته بودند و نگاهش می‌کردند. در حال عبور صدایش هم نکردند که حسین جان، پیش من بنشین! امام حسین(ع) کار داشتند و عبور می‌کردند. امیر‌المؤمنین(ع) فرمودند: «لَکِنْ هَذَا لَتَبْکِیَنَّ عَلَیْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ»[15] این کسی است که تمام آسمان‌ها و زمین برایش گریه خواهد کرد.

 

سفارش امام رضا(ع) به ابن‌شبیب

همهٔ شما اسم ابن‌شبیب را شنیده‌اید؛ نمی‌خواهم روایت معروفش را بخوانم و این یک روایت دیگری است. «فِي خَبَرِ اِبْنِ شَبِيبٍ عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ»[16] ابن‌شبیب می‌گوید که من خدمت امام هشتم بودم و حضرت داشتند راجع‌به ابی‌عبدالله(ع) صحبت می‌کردند. بعد گفتند: «أنَّه بَکَتِ السَّمَاوَاتُ [السَّبْعُ] وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ» تمام هفت آسمان و هرچه زمین در این عالم است، برای حسین ما گریه کرده‌اند. چرا؟ امام هشتم می‌گویند: برای این‌که او را خواباندند و بی‌گناه سرش را بریدند.

بعد آن جملهٔ معروف را فرمودند: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ»[17] پسر شبیب! مورد گریه خیلی زیاد است؛ پدرت می‌میرد، مادرت می‌میرد، بچه‌ات می‌میرد، برادرت می‌میرد و یا حادثه‌ای برایت رخ می‌دهد. همهٔ اینها گریه دارد؛ اما گریه‌ات را مفتی از دست نده! اگر مادر و پدر، بچه، همسر یا خواهرت مردند و یا حادثه‌ای به تو رسید، باید گریه کنی؛ اما پسر شبیب! برای هر چیزی که می‌خواهی گریه کنی، گریه نکن و برای حسین(ع) گریه کن. کنار جنازهٔ پدرت یا کنار مرگ بچه‌ات برای حسین گریه کن و نگذار که گریه‌ات مفت از دست برود. 

 

گریهٔ تمام وحشی‌های دنیا بر ابی‌عبدالله(ع)

یک روایت دیگر بخوانم؛ حارث اعور می‌گوید که خدمت امیرالمؤمنین(ع) بودم، نگاهشان به ابی‌عبد‌الله(ع) افتاد و گفتند: «بِأَبِي وَ أُمِّي اَلْحُسَيْنَ اَلْمَقْتُولَ بِظَهْرِ اَلْكُوفَةِ»[18] پدر و مادرم فدایت شود حسین! ابوطالب و فاطمهٔ بنت اسد فدای حسین که او را سر می‌بُرند. «وَ اَللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى اَلْوَحْشِ مَادَّةً أَعْنَاقَهَا عَلَى قَبْرِهِ مِنْ أَنْوَاعِ اَلْوَحْشِ يَبْكُونَهُ وَ يَرْثُونَهُ لَيْلاً حَتَّى اَلصَّبَاحِ» علی(ع) قسم می‌خورد؛ به خدا خیلی حرف است! والله قسم! مثل این‌که دارم می‌بینم تمام حیوانات وحشی دنیا به‌طرف قبرش گردن کشیده‌اند. والله! دارم می‌بینم که انواع وحش (گرگ و سگ و خوک و درنده‌ها) و تمام وحشی‌های دنیا برای حسین دارند گریه می‌کنند. وحشی‌ها دور هم جمع می‌شوند، صدا در صدا می‌اندازند و نوحه‌گری می‌کنند. گریهٔ وحشی‌ها شب شروع می‌شود و تا صبح ادامه دارد. این برای وحشی‌های دنیا بود. بعد امیرالمؤمنین(ع) به ما می‌گویند: «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَإِيَّاكُمْ وَ اَلْجَفَاءَ» شیعیان من! حالا که داستان از این قرار است و هرچه وحشی در دنیاست، برای حسین من گریه می‌کنند؛ بپرهیزید از این‌که برای بچهٔ من گریه نکنید!

 

رحمت و مغفرت پروردگار، بزرگ‌تر از گناهان بنده

یک بار موسی(ع) به پروردگار گفت: خیلی دلم می‌خواهد که در این روزگار، بدترین آدم را ببینم. خطاب رسید: صبح زود به دم دروازهٔ شهر برو. اولین کسی که وارد شهر می‌شود، بدترین بندهٔ من است. رفت و دید که یک پدر و پسر اولین نفر وارد شدند. بعد گفت: خدایا! دلم می‌خواهد که بهترین بنده‌ات را هم ببینم. خطاب رسید: غروب به همان‌جا برو. اولین کسی که دیدی، بهترین بندهٔ من است. باز رفت و دید که همان پدر و پسر هستند. گفت: خدایا! مگر می‌شود؟ دوازده ساعت نگذشته؛ کسی که صبح بدترین بنده‌ات بود، شب بهترین بنده‌ات باشد! جریان چیست؟ خطاب رسید: موسی، خوب گوش بده. وقتی این پدر صبح با بچه‌اش به بیرون شهر رفت، بچهٔ کوچکش که کوه‌ها را دید، گفت: بابا! از این کوه‌ها بزرگ‌تر هم هست؟ گفت: بله پسرم، هست. پسر گفت: چیست؟ گفت: آسمان‌ها و زمین. دوباره گفت: بابا! از آسمان‌ها و زمین هم بزرگ‌تر هست؟ گفت: بله پدرجان؛ گناهان پدرت بزرگ‌تر است.

جان ابی‌عبدالله(ع) هرکس گناه ندارد، بلند شود و بیرون بنشیند. خجالت هم نکشد و افتخار هم بکند؛ بگوید من هیچ گناهی از اول تکلیف تا حالا نداشته‌ام. کسی بلند نشد؟ پس معلوم می‌شود که کارمان خراب است.

دوباره پسر گفت: بزرگ‌تر از گناهان تو هم در عالم هست؟ گفت: بله باباجان. جلوی بچه‌اش شروع به گریه کرد و گفت: بزرگ‌تر از گناهان من، رحمت و مغفرت خداست.

موسی! این مرد وقتی داشت به بچه‌اش می‌گفت، برای بدبختی خودش گریه کرد و بهترین بندهٔ من در این روزگار شد. 

مرد بنی‌اسرائیلی! تو برای خودت گریه کردی و بهترین شدی. ما الآن روز چهارم است؛ چهل‌پنجاه سال است برای چه کسی گریه می‌کنیم؟ تو برای خودت گریه کردی و این‌قدر آقا شدی؛ ما را ببین که چقدر آقا هستیم و چقدر خوبیم!

 

کلام آخر؛ «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَمیرُ»

اگر کورم، خدا را می‌شناسم

علی مرتضی(ع) را می‌شناسم

توان با عاشقانش زندگی کرد

من این دیوانه‌ها را می‌شناسم

دلم دیوانهٔ عشق حسین(ع) است

غم و درد و بلا را می‌شناسم

ز بس بر سفرهٔ فیضش نشستم

غریب کربلا را می‌شناسم

تازه روز چهارم است که سر سفره‌اش هستیم.

یک آیه در قرآن هست که نُه تا روایت در کنارش آمده. خدا می‌گوید: از وقتی که مادر به این بچه حامله شد، «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً»[19] از روز حامله‌شدن مدام غصه‌دار بود. «وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً»[20] روزی هم که او را به‌دنیا آورد، ناراحت بود.

هنوز ابی‌عبدالله(ع) به‌دنیا نیامده بودند که روزی پیغمبر(ص) به خانهٔ امیرالمؤمنین(ع) آمدند. به حضرت زهرا(س) فرمودند: فاطمه جان! چرا این‌قدر غصه داری و چهره‌ات گرفته است؟ گفت: بابا! برای اولین بار است که صداهای عجیبی از درون شکمم می‌شنوم. گاهی بچهٔ داخل شکمم می‌گوید: «أنَا غَرِیب». حسین جان! با این مردم، هنوز غریبی؟ گاهی می‌گوید: «أنَا مَقتُول»؛ حالا اینها یک طرف، گاهی می‌گوید: «أنَا عَطْشان».

ز بس بر سفرهٔ فیضش نشستم

غریب کربلا را می‌شناسم

گدایش را به شاهی می‌رساند

من این مشکل‌گشا را می‌شناسم

گریه کنید! امام صادق(ع) می‌گویند: شما که در هر نسلی گریه می‌کنید، زخم جگر مادرم خوب می‌شود. شما که گریه می‌کنید، در حقیقت به مادرم کمک می‌کنید. امام صادق(ع) می‌فرمایند: محال است که شما برای حسین ما تنها گریه کنید. صدای گریهٔ شما که بلند می‌شود، مادرم زهرا(س) وارد مجلس می‌شود و او هم شروع به گریهٔ با شما می‌کند.

چند سال پیش امیرالمؤمنین(ع) بود. امام به او فرمودند: غلام، آزادت کردم. به شهرتان برو! غلام گفت: من جایی نمی‌روم. امام دوباره فرمودند: آزاد هستی، برو! گفت: نمی‌روم؛ من اگر یک قدم از شما دور بشوم، دق می‌کنم. من می‌خواهم بمانم و نوکری بکنم. حضرت فرمودند: بمان. 

امیرالمؤمنین(ع) را که دفن کردند و برگشتند، فردایش آن غلام سیاه آمد و گفت: حسن جان، من می‌خواهم پیش شما بمانم و نوکری کنم؛ نمی‌خواهم بروم. حضرت هم فرمودند بمان. 

از دفن امام حسن(ع) که برگشتند، آمد و گفت: حسین جان، من می‌خواهم بمانم. امام هم فرمودند: بمان. ابی‌عبد‌الله(ع) که می‌خواستند به کربلا بیایند، از مدینه با ابی‌عبدالله(ع) حرکت کرد. روز عاشورا نگران بود که نکند به من اجازهٔ میدان ندهد! آمد و گفت: آقا، اجازهٔ میدان می‌دهی؟ فدای ادبت! حسین جان، ما هم همین را می‌گوییم که این غلام سیاه گفت: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَمیرُ».

ابی‌عبدالله(ع) فرمودند: هیچ گناهی گردنت نیست و من به تو قول می‌دهم که در قیامت از تو شفاعت کنم. غلام گفت: نمی‌روم! به سیاهی روی من، بدگلی و بوی بد من نگاه نکن؛ بگذار بروم! امام فرمودند: برو. 

آرام آرام ابی‌عبدالله(ع) دنبالش آمدند و یک گوشه قرار گرفتند. تا غلام کشته شد، مردم دیدند که حضرت آمدند و بالای سر آن غلام سیاه نشستند. شما هم این توقع را دارید؟ حسین(ع) کریم است. مردم دیدند که امام خم شدند، صورت روی صورت غلامشان گذاشتند و فرمودند: «اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ».[21] دو نفر در کربلا بودند که امام صورت به صورتشان گذاشتند. اول صورت به صورت علی‌اکبر گذاشتند و فرمودند: «وَلَدی عَلی! عَلَی الدّنیا بَعْدَك الْعَفا».[22]

 


[1]. سورهٔ شوری، آیهٔ 13.
[2]. سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
[3]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
[4]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 19.
[5]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 85.
[6]. سورهٔ بقره، آیهٔ 2.
[7]. سورهٔ نحل، آیهٔ 44.
[8]. کنزالعمال، ح34151؛ کشف‌الیقین، ج1، ص322؛ ینابیع‌المودة، ج1، ص94؛ مناقب ابن‌شهر آشوب، ج1، ص295.
[9]. عیون أخبارالرضا(ع)، ج2، ص27؛ کنزالعمال، ح34151.
[10]. در کتاب «اصول کافی، ج2، کتاب فضل قرآن، باب نوادر، ح1»، از امام باقر(ع)‌ روایتی نقل شده است که آن حضرت، قاریان و تلاوت‌کنندگان قرآن را سه قسم فرموده‌اند و درباره دسته سوم چنین می‌فرمایند: «... و رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علی داء قلبه فاسهر به لیله واظمأ به نهار وقام به فی مساجده و تجافی عن فراشه فباولئک یدفع الله العزیز الجبار البلاء وباولئک یدیل الله عزوجل من الاعداء و باولئک ینزل الله عزوجل الغیث من السماء...».
[11]. ثواب‌الأعمال و عقاب‌الأعمال، ج1، ص167؛ وسائل‌الشیعه، ج15، ص225.
[12]. فرازی از دعای کمیل.
[13]. خصال، ج2، ص342؛ وسائل‌الشیعه، ج5، ص199؛ بحارالأنوار، ج26، ص261.
[14]. مكارم‌الأخلاق، ج2، ص95، ح 2268؛ جامع‌الأخبار، ص261، ح707.
[15]. تفسیر اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، ج14، ص180؛ بحارالأنوار، ج14، ص167: «عَنْ عَبْدِ‌اللَّهِ‌ بْنِ ‌الْفُضَیْلِ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ‌الْمُؤْمِنِینَ قَالَ مَرَّ عَلَیْهِ رَجُلٌ عَدُوٌّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَقَالَ "فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ"؛ ثُمَّ مَرَّ عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ‌بْنُ‌عَلِیٍّ فَقَالَ لَکِنْ هَذَا لَتَبْکِیَنَّ عَلَیْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ قَالَ وَ مَا بَکَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَی یَحْیَی‌بْنِ‌زَکَرِیَّا وَ الْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ».
[16]. عوالم‌العلوم، ج17، ص466؛ بحارالأنوار، ج45، ص201.
[17]. وسائل‏الشیعه، ج13، ص503.
[18]. کامل‌الزیارات، ج1، ص291؛ بحارالأنوار، ج45، ص205.
[19]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 15.
[20]. همان.
[21]. بحارالأنوار، ج45، ص23؛ اعیان‌الشیعه، ج1، ص605.
[22]. منتهی‌الآمال، ج1، ص375.

برچسب ها :