لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم؛ چهارشنبه (12-5-1401)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1444 ه.ق - مرداد1401 ه.ش
25.59 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

خسارت ابدی انسان با پذیرش دین‌های ساختگی

کلام در این مسئله بود که دین وحی‌شدهٔ پروردگار را از چه منابعی باید گرفت تا همان دین به‌دست ما بیاید؟ چون طبق آیات قرآن، دین‌سازی از پیش از نوح(ع) شروع شده و هنوز هم ادامه دارد. از لابه‌لای صدها دین و جاده که ابلیسیان روزگار بر انسان تحمیل کرده‌اند، دین سالم را از کجا باید گرفت؟ چراکه خیر و سعادت دنیا و آخرت با دین وحی‌شدهٔ پروردگار تأمین می‌شود و اگر راهی به غیر از دین پروردگار را طی کنند، و لو مارک دین داشته باشد، خسارت ابدی آنها قطعی است. قرآن می‌فرماید: «وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[1] دقیق‌ترین معنای خسران، بربادرفتن همهٔ سرمایه‌های وجودی انسان است. کسی اگر با غیر از این دین وحی‌شده وارد قیامت بشود، غیر از استخوان و پوست و گوشت، هیچ‌چیز دیگری ندارد و دستش کاملاً خالی است. چنین انسانی از رحمت و مغفرت و لطف خدا با تقصیر خودش و با انتخاب بد خودش محروم است. 

 

اخلاق پروردگار در برخورد با مشرکین

خدا طبق آیات قرآن و روایات، اخلاق محروم‌کردن و طردکردن ندارد. گاهی در قرآن، به گروه‌هایی حملهٔ سخت می‌کند؛ مثل حملهٔ سختش در آیات اول سورهٔ توبه که می‌فرماید: «وَ أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ»؛[2] «اذان» یعنی اخطار و اعلام. این اعلام من و پیغمبر من در روز حج اکبر است؛ یقیناً من و پیغمبرم از مشرکین عالم بیزاریم. البته آیه را همین جا ختم نمی‌کند و به پیغمبر(ص) نمی‌گوید که از قول من به مشرکین بگو؛ بلکه این‌قدر کریم، لطیف و محسن است که خطاب رودررو به مشرکین می‌کند و بی‌واسطه به مشرکین می‌گوید: «فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ»[3] اگر توبه بکنید، برای دنیا و آخرت شما بهتر است. خداوند اصلاً اخلاق طردکردن و منع‌کردن ندارد. اخلاقش فقط جذب کامل و اکمل و مثبت‌ترین دعوت است: «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[4] دعوت من به این است که بیایید تا تمام گناهان شما را بیامرزم و هشت درِ بهشت را به روی شما باز بکنم. 

به خودش قسم، از زمان قابیل تا الآن، هرکس محروم شده، خودش خودش را محروم کرده؛ هرکس ممنوع شده، خودش خودش را ممنوع کرده؛ هرکس طرد شده، خودش خودش را طرد کرده است. اگر شما مهربانی او را در قرآن دریافت کنید، شگفت‌زده می‌شوید یا به قول لات‌های قدیم تهران، دیوانه می‌شوید و یا به قول عرفای شیعه، مست می‌کنید و مدهوش می‌شوید. خداوند به پیغمبر(ص) می‌فرماید: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ»[5] اگر یکی از بت‌پرستان که دچار شرک و ظلم عظیم است، از شخص تو پناه خواست، او را رد نکن و آغوشت را باز کن. پناهش بده تا به مسجد و کنار محراب بیاید و پیش تو بنشیند. 

در عربستان تابلویی هست که نوشته ورود غیرمسلمان به مدینه و مکه جایز نیست؛ این ضد قرآن و ضد آیهٔ سورهٔ توبه است. خداوند می‌فرماید پناهش بده که بیاید و بنشیند، «حَتَّی یسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ»[6] تا کلام خدا را بشنود. کلام خدا عقلی، حکیمانه، عاطفی و علمی است. خداوند دیگر نمی‌گوید که اگر شنید و مسلمان شد، چه‌کار کن؛ فقط می‌گوید بشنود. وقتی حرفت تمام شد و کلام خدا را گفتی، او هم شنید. تا کجا؟ حبیب من، بعد وظیفه‌ات این است: «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»[7] خرجش و پول‌توجیبی‌اش را به او بده، یکی را ه همراه او کن که او را به وطنش برساند. 

این خداست! ای کاش تو را می‌شناختند و می‌فهمیدند! اگر مردم جهان تو را بفهمند، از آغوش همهٔ مکتب‌های انحرافی، ابلیس‌ها و شیاطین درمی‌آیند و در آغوش رحمت تو قرار می‌گیرند. 

 

حقیقت معنایی «أهْلَ الْبَیْت» در قرآن

اکنون آن دین وحی‌شده‌اش را از چه منبعی باید گرفت؟ از دو منبع باید گرفت و سومی ندارد. اگر سومی داشت، بخیل نبود و معرفی می‌کرد. دو تا منبع: قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام). 

کلمهٔ «بیت» در قرآن، یک بار دربارهٔ خاندان ابراهیم(ع) و یک بار دربارهٔ خاندان پیغمبر(ص) آمده است؛ آن‌هم با لغت «أهْلَ الْبیْت» برای خانوادهٔ ابراهیم(ع) و خاندان پیغمبر(ص). «بیت» در این دو آیه به‌معنای زمینی نیست که روی‌آن ساختمان ساخته‌اند و حیاط، اتاق و آشپزخانه‌ دارد. اصلاً معنی «بیت» نسبت به خاندان ابراهیم(ع) و پیغمبر(ص)، به‌معنی خانه نیست. دو منبع بزرگ لغت عرب، «بیت» را به «شَرَف و شرافت» معنا کرده‌اند؛ آن هم شرف و شرافتی که پروردگار عطا کرده است: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ»[8] یعنی اهل شرف و شرافت الهی است. این معنا هیچ ربطی به کسانی ندارد که در خانه‌های خشتی و گِلی ابراهیم(ع) یا پیغمبر(ص) زندگی می‌کردند. اصلاً ارتباط ندارد! 

بعد از پیغمبر اکرم(ص)، جلوهٔ تام شرف الهی، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، امام مجتبی(ع) و ابی‌عبد‌الله(ع) است. آن وقتی که آیه نازل شد، نُه امام دیگر به‌دنیا نیامده بودند. هر کدام که به‌دنیا آمدند، در این حوزهٔ شرف و شرافت قرار گرفتند. اهل‌بیتی که «وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[9] هستند. «تَطْهِیراً» در آیه مفعول مطلق است (عرب در ادبیاتش پنج تا مفعول دارد)؛ یعنی کسانی که من آنها را به طهارت اکمل رساندم. «تَطْهِیراً» یعنی طهارت اکمل؛ عقلشان، روحشان، قلبشان، درونشان، ایمانشان، اخلاقشان، علم و اندیشهٔ آنها دارای طهارت اکمل است. 

این طهارت اکمل را نه زنان پیغمبر(ص) داشتند و نه قوم‌وخویش‌های پیغمبر(ص). اگر طهارت اکمل داشتند، آلودهٔ به گناه نمی‌شدند. اگر طهارت اکمل داشتند، خدا در سورهٔ احزاب زنانش را تهدید نمی‌کرد؛ ولی دراحزاب تهدید سخت کرده است که اگر قدمتان را کج بگذارید، روز قیامت دو برابر عذابتان می‌کنم. خدای عادل می‌گوید دو برابر! حالا یقه‌پاره کنند که به‌اندازهٔ گناهشان عذاب بشوند؛ اما چرا دو برابر؟ چون اینها پیش پیغمبر(ص) هستند و با انحراف در عمل و اخلاق، بالاترین ظلم را به بالاترین انسان می‌کنند! اگر اینها «یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» بودند، این تهدید شدید به آنها نمی‌شد. 

 

پاداش رسالت پیغمبر(ص)، مودت با اهل‌بیت

اما چقدر عجیب است کسانی که «یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» هستند! خدایا! چقدر عجیب است که 124هزار پیغمبر اولوالعزم، مُرسل و غیرمُرسل داشتی، به هیچ امتی از زمان نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، یعقوب، اسباط،[10] ذوالکفل، یوسف و یونس، حتی به هیچ پیغمبری نگفتی که به امت خود بگو پاداش رسالت من، مودت اهل‌بیت من است. خداوند به تمام انبیا مأموریت داد که به ملت خود بگویند «وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ».[11] به نوح(ع) گفت که بگو: من 950 سال جان کَنده‌ام؛ اما یک قِران پول یا یک وجب زمین نمی‌خواهم؛ به موسی(ع) و عیسی(ع) هم همین را گفت. 

حال آنکه در زمان پیغمبر(ص) گفت: ای ملت! پاداش پیامبر را می‌خواهید بدهید؟ این‌همه در مکه و مدینه جان کند، این‌همه یاران واقعی او را کشتید و تبعید کردید، این‌همه خودش را زجر دادید! مگر شما در طائف، روز آمدنش این‌قدر سنگ‌بارانش نکردید که یک جای بدن سالم نماند؟ به اینها بگو: «لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»[12] پاداش من، عشق‌ورزی به «قُربَی» ‌نزدیکان من است. بزرگان غیرشیعه هم، آنهایی که یک ذره انصاف دارند، نوشته‌اند: «قُربَی» یعنی زهرا(س)، علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع). بقیه هم گفته‌اند که «قُربَی» یعنی همهٔ قوم‌و‌خویش‌های پیامبر(ص)، دروغ نوشته‌اند و کذب است. 

پاداش رسالت پیغمبر(ص)، مودت به عباس و بچه‌هایش است؟ پاداش پیغمبر(ص) مودت به عمه‌ها و خاله‌هایش است؟ پاداش پیغمبر(ص) مودت به دامادها و عروس‌های آن‌هاست؟ آنها چه کسانی هستند که وزنشان پاداش وزن رسالت پیغمبر(ص) باشد؟! عباس خیلی بزرگوار بود؛ اما رئیس رباخورهای مکه بود و دیدید که چه نسل نجسی از او به‌وجود آمد! اینها اجر پیغمبر(ص) هستند؟! پاداش رسالت به این است که به اهل‌بیت من، یعنی این اهل شرافت و شریفیت، عشق‌ورزی و اقتدا کنید. مودت یعنی عشق‌ورزی و اقتدا؛ معنای این لغت، معنایی ترکیبی است و فقط محبت نیست. 

 

بازگشت مودت اهل‌بیت به خود انسان 

گفتیم که دین را از باید قرآن و از این اهل‌بیت گرفت. بعد هم خداوند این‌قدر کریم است که در قرآن می‌گوید: «مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»[13] اگر به پیغمبر و اهل‌بیت او مودت کنید، هیچ‌چیز از مودت و اقتدای شما به پیغمبر من نمی‌رسد و بازگشت آن به خود شماست. مودت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، جیب دنیا و آخرت شما را پر می‌کند و چیزی به پیغمبر(ص) نمی‌رسد. شما از نظر ظاهر دنیا، چیزی برای آنها نگذاشته‌اید! چه‌چیزی گذاشته‌اید؟ مگر بعد از رحلت پیغمبر(ص)، همان دو سه روز اول کارگزاران زهرا(س) را از فدک بیرون نکردید؟ با اینکه فدک از غنائم جنگی نبود، روی منبر اعلام کردید که این غنیمت جنگی است و باید بین همهٔ مسلمانان تقسیم شود. فدک از کجا به دست پیغمبر(ص) رسیده بود؟ با شمشیر و جنگ نبود، بلکه «فیء» بود و نه غنیمت. چهار تا یهودی مالک دل‌رحیم آمدند و به پیغمبر(ص) گفتند که ما می‌خواهیم مسلمان بشویم. هرچه زمین کشاورزی با آب داریم، می‌خواهیم به تو ببخشیم. ما می‌کاریم و می‌فروشیم و تقسیم می‌کنیم؛ تمام درآمد را به شما می‌دهیم و نصفش را هم به ما بدهید. حضرت فرمودند: بروید و انجام بدهید. وقتی حضرت به مدینه آمدند، آیه نازل شد (این را هم غیرشیعه نوشته‌اند و ما هم که برای خودمان است، نوشته‌ایم. فدای خاک پای اهل‌بیت! این را که خود ما هم نوشته‌ایم): «وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ»[14] حبیب من! این فدک را به فاطمه بده. این همان «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» است. 

خداوند فدک را به حضرت زهرا(س) داد تا اینها بعد از رحلت پیغمبر(ص)، هم درآمد معیشتی داشته باشند و هم بتوانند به مردم کمک بکنند. دوسه روز بود که پیغمبر(ص) از دنیا رفته بودند، امیرالمؤمنین(ع) به فاطمه(س) فرمودند: می‌روم و غروب برمی‌گردم. یک سبد، تیشه و بیل برداشتند و به باغ‌های مدینه آمدند و اجیر شدند تا برای درخت‌ها آب بکشند، آبیاری و هَرس کنند. بعد، غروب دو درهم به علی(ع) بدهند؛ چون اگر کار نمی‌کردند، زهرا(س) و بچه‌ها شب نان نداشتند. شما همه‌چیز را بردید! شما دنیا را که برای اینها نگذاشتید، دنیا را هم نگذاشتید! 

 

دو گریهٔ ارزشمند در دین پروردگار

دین را باید از قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) گرفت؛ حالا این دین صدها جزء و اجزاء دارد. من پنج روز است دارم با جان‌کندن و مطالعات گسترده ثابت می‌کنم که یک جزء دین وحی‌شدهٔ پروردگار، «گریه» است. کتاب‌های ما و قرآن دو تا گریه را بیان کرده‌اند: 

 

الف) گریه از ترس پروردگار

یک گریه «مِنْ خَشیة ‌اللّٰه» برای اهلش، همان گریه «مِنْ خَوف اللّٰه» برای اهلش. این گریه به پروردگار اختصاص دارد که در منابع ما، در قرآن و روایات است. تا دیروز چهار تا آیه راجع‌به گریهٔ علنی خواندم: «تَرَىٰ أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»؛[15] هم کلمهٔ اشک در قرآن است و هم کلمهٔ «بکاء» برای چند بار. 

 

ب) گریهٔ بر ابی‌عبدالله‌(ع)

گریهٔ دوم در این دین، یعنی دین نازل‌شده، گریهٔ بر ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) است. من به شما وعده داده‌ام؛ ان‌شاءالله به من لطف کند، این وعده را عملی می‌کنم. من این را با دلیل ثابت می‌کنم که به‌طور یقین، گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع)، هم‌وزن گریهٔ برای خداست. 

یک آیهٔ دیگر دربارهٔ گریه و زاری بخوانم و بعد چند روایت.

 

پروردگار، عاشق گریه و خلوت بنده با او

چقدر این آیه زیباست! آیه می‌فرماید: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیةً»[16] وقتی می‌خواهید خدا را بخوانید، با او حرف بزنید و حال بکنید و خلوت داشته باشید، با زاری و گریه با او حال کنید. چرا؟ این مطلب در روایت هست که آیه را گسترده معنی می‌کند؛ خدا می‌گوید: برای این‌که من صدایتان را دوست دارم، گریهٔ شما را هم دوست دارم و عشقم می‌کشد که شما پیش من گریه کنید و گاهی با من تنها بشوید. حالا در جمعیت یک کار مثبتی هست؛ اما دوست دارم که با من خلوت داشته باشید. آن‌وقت که همه خواب هستند، نیمهٔ شب و نزدیک سحر است، غَلتی روی تشکت بزن و بلند شو. اگر نماز شب هم نمی‌خوانی، نخوان؛ اما دو کلمه با من حرف بزن و دو قطره اشک بریز. چقدر این آیه باحال است: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیةً».[17]

چون خدا خواهد که‌مان یاری کند

میل بنده جانب زاری کند[18]

این خیلی عجیب است که می‌گوید گریهٔ در خلوتت برای تو نیست، بلکه خودم تو را در گریه می‌آورم. دوستت دارم! دوست دارم صدایت را بشنوم و اشکت را هم ببینم که جاری می‌شود. وای، فدای تو خدا! 

این برای قرآن بود؛ اما روایات. 

 

گریه از منظر اهل‌بیت(علیهم‌السلام)


اختیار گریهٔ ما به‌دست اهل‌بیت

امام صادق(ع) می‌فرمایند: حتماً بدانید که شما برای حسین ما با اختیار خودتان جمع نمی‌شوید و با اختیار خودتان هم گریه نمی‌کنید. این تشکیل جلسه، کشاندن شما و گریه‌کردن شما کار ماست. شما چه‌کاره هستید؟! اگر قرآن نباشد، شما چه‌کاره هستید؟! اگر ما نباشیم، شما چه‌کاره هستید؟! 

 

گریه، کلید رحمت‌الله

به‌به از این روایت! علی جان، فدای خاک کف پای قنبرت! تو کجایی و ما کجاییم؟! این جمله برای امیرالمؤمنین(ع) است: «البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ مِفتاحُ الرَّحمةِ»[19] وقتی خلوتی پیدا کرده و گریه می‌کنید، این گریهٔ شما و خود این اشک کلید رحمت‌‌الله است. 

این گریه در فرمایشات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بود؛ اما گریهٔ دوم که یقیناً با گریهٔ اول هم‌وزن است. 

 

گریهٔ همهٔ کائنات بر امام حسین(ع)

حسین‌بن‌ابی‌فاخته مرد بزرگی است که می‌گوید: به امام صادق(ع) گفتم: «جُعِلتُ فِداكَ! إنّي أذكُرُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ، فَأَيَّ شَيءٍ أقولُ إذا ذَكَرتُهُ»[20] من همیشه می‌نشینم و حرف ابی‌عبدالله(ع) را می‌زنم. وقتی حرف ابی‌عبد‌الله(ع) را می‌زنم، خودم برای خودم چه بگویم؟ وقتی یاد حسین(ع) می‌افتم، چه بگویم؟ حضرت فرمودند: هر وقت یاد حسین(ع) افتادی و حرف حسین(ع) را زدی، سه بار پشت سر هم بگو: «صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ».

گریه جزء آفرینش است؛ گریه از قرآن و جزء اسلام است. بی‌مروت‌های نفهم! برای چه به گریه حمله می‌کنید؟ شما که نمی‌فهمید، چرا حمله می‌کنید؟ به این مجالس بیایید و بنشینید، بفهمید و بعد حرف بزنید. چرا من امسال این‌قدر اصرار به گریه دارم؟ چون یک آدم ایرانی عوضی در آمریکا، به اصطلاح دانشمند، به‌شدت به گریه حمله کرد و تلویزیون‌های صهیونیستی هم قند در دلشان آب شد. نزدیک محرّم هم مدام پخشش کردند. ای نادان! گریه برای کل عالم و قرآن است! گریه جزء دین است! 

«ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا وقالَ» سپس امام رو به همهٔ ما کردند (من یک نفر از او پرسیدم، اما رو به همهٔ ما چند نفری که بودیم، کردند) و به ما فرمودند: «إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ الحُسَينَ لَمّا قُتِلَ بَكَت عَلَيهِ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرَضونَ السَّبعُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ» حسین ما همان روزی که کشته شد (همان روز، نه بعداً)، هفت آسمان، تمام زمین‌های عالم و هرچه در آسمان و زمین و بین آسمان‌ها و زمین بود، روز عاشورا برایش گریه کردند. «ومَن يَتَقَلَّبُ فِي الجَنَّةِ وَالنّارِ» هرچه در بهشت و جهنم در حرکت بود، برای حسین ما گریه کرد. به حاضرین در جلسه فرمودند: «وَما يُرىٰ وَما لَا يُرىٰ» هرچه در این عالم دیده می‌شود و دیده نمی‌شود، برای حسین ما گریه کرده است. 

حسین جان! این همه روایتی که برای گریهٔ ما آورده‌اند؛ مگر با تو و اهل‌بیت تو چه‌کار کرده‌اند؟ مگر چقدر بلا سر شما آورده‌اند؟

روایتی از «کامل‌الزیارات» بخوانم؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ»[21] ابوبصیر می‌گوید من از امام باقر(ع) شنیدم که فرمودند: «بَكَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ وَ اَلطَّيْرُ وَ اَلْوَحْشُ عَلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، حَتَّى ذَرَفَتْ دُمُوعُهَا» جن و انس، پرندگان و وحشی‌های جنگل‌ها برای حسین ما جوری گریه کردند که اشک همهٔ آنها جاری شد. 

این برای همهٔ عالم بود؛ اما برای شما چه می‌گویند! به امام صادق(ع) اگر بگویم اجازه می‌دهید که من پایین بیایم و دست تک‌تک این گریه‌کنان را ببوسم؟ امام می‌گویند: اجازه نمی‌خواهد! برو و ببوس! اینها پیش ما ارزش دارند. 

 

کلام آخر؛ «لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي»

نمی‌دانم تا حالا توفیق نداشته‌ام، دلش را نداشته‌ام یا توانش را نداشته‌ام که روضهٔ این یتیم را تا حالا کامل نخوانده‌ام؛ یعنی از بیست سالگی که به منبر رفته‌ام تا الآن. نمی‌دانم چرا؟! امروز می‌خواهم روضهٔ کاملش را بخوانم که اگر تا سال دیگر مُردم، این روضه از من باشد.

حسین جان! آخرین سرباز امام، یعنی سرباز شش‌ماهه‌اش را که کشتند، تک‌وتنها با لشکر درگیر شد. شما به من یاد دادید؛ من این حرف را بلد نبودم! امام یک نفر بود و آنها سی‌هزار نفر بودند؛ چند نفر به یک نفر!

چه می‌گویی؟ اگر در گریه بمیری که شهید مرده‌ای. نمی‌دانم ما چرا زنده هستیم؟ عالمان زیادی پای منبر هستند؛ من از این جمله این‌جور می‌فهمم. اندکی از زمان (یک‌ربع، بیست دقیقه یا نیم‌ساعت) لشکریان امام را رهایش کردند و کنار کشیدند. آنها خسته شده بودند! «ثُمَّ عَادُوا إِلَيْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ»[22] خستگی‌شان دررفت و برگشتند؛ اما وقتی برگشتند، ذوالجناح ابی‌عبد‌الله(ع) را آرام در گودال گذاشته و افتاده بود. لشکر وقتی برگشت، حسین ما افتاده بود و آنها در گودال دوره‌اش کردند. 

وای خدا! همهٔ شما به کربلا رفته‌اید، اربعین هم می‌روید، فاصلهٔ خیمه‌گاه تا میدان خیلی کم است. خیمه‌ها بالاتر بود و به زن و بچه گفته بود در خیمه بمانید و بیرون نیایید. اگر یک بچه بیرون می‌آمد، از همان بالا گودال را می‌دید که چه خبر است! «فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ» این بچهٔ ده‌ساله از خیمه بیرون آمد و اوضاع گودال را دید. 

این بچه هنوز به‌دنیا نیامده بود که امام مجتبی(ع) شهید شدند. از لحظهٔ به‌دنیاآمدنش، چون خانهٔ ابی‌عبدالله(ع) دیوار به دیوار خانهٔ امام مجتبی(ع) بود، هر روز امام حسین(ع) می‌آمدند و وقتی مادر بچه را شیر می‌داد، می‌گفتند بچه را به من بده. عبدالله هم بوی عمو، هم اخلاق عمو و هم آغوش عمویش را حس کرده بود. 

«حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ» مات‌ومبهوت بالای گودال ایستاد. بگویم دیگر؛ چه‌کار کنم! شاید سال دیگر نباشم. از این بچه‌ها چند تا مات‌و‌مبهوت بودند؛ یکی نوهٔ هفت‌سالهٔ عقیل بود. پسربچه بود و وقتی اینها با اسب به خیمه‌ها حمله کردند و خیمه‌ها را آتش زدند، این بچه به یک ستون خیمه تکیه داده بود و به قول شما، هاج‌وواج بود. چه خبر است! یکی از اینها که با اسب می‌تاخت، با شمشیر زد و این بچهٔ هفت‌ساله را نصف کرد.

«فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ» بچه تا کنار گودال آمد، زینب(س) دوید. فاصله زیاد نبود و زینب(س) هم سر گودال رسید. در گودال چه دیده، نمی‌دانم! صدای ابی‌عبد‌الله(ع) خیلی دیگر درنمی‌آمد؛ گرسنه، تشنه، داغ‌دیده و خیلی ضعیف. «لِتَحْبِسَهُ فَأَبىٰ وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً» زینب(س) می‌خواست او را نگه دارد تا داخل نیاید؛ اما نمی‌گذاشت که عمه او را نگه دارد و مدام می‌خواست عمه را رها کند. محکم ایستاد که از دست عمه فرار کند. به عمه گفت: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي» مرا نگه ندار؛ من از عمویم جدا نمی‌شوم. عمه رهایم کن.

زینب(س) نتوانست او را نگه دارد. این بچهٔ ده‌ساله چقدر قدرت به خرج داد! امام به زینب(س) اشاره کردند که برگردد. بچه در گودال سرازیر شد. اول بغل بدن عمو آمد. نمی‌دانم خودش در بغل نرفت؛ چون می‌دید که عمو حال و قدرت ندارد، برای همین کنارش نشست. «فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ إِلَى الْحُسَيْنِ بِالسَّيْفِ»‏ ابن‌کعب با شمشیر به گودال پرید. «فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي» ای ناپاک! عمویم را می‌خواهی بکشی؟ بچه است دیگر؛ در عالم بچگی‌اش فکر می‌کرد که می‌تواند دفاع بکند! دستش را جلوی عمو گرفت، «فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ» ابن‌کعب جوری شمشیر زد که دست به پوست آویزان شد. «فَنَادَى الْغُلَامُ يَا أُمَّاهْ» بچه ناله زد و گفت: مادر، دستم! نمی‌دانم ابی‌عبدالله(ع) چجوری خیلی کم نیم‌خیز شدند! بیشتر ابی‌عبدالله(ع) نمی‌توانستند بلند شوند و یک مقدار بدنشان را از روی خاک بلند کردند. «فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِا» آن دست بچه را گرفتند و به خودشان چسباندند. 

حسین جان، چه کشیده‌ای! «وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ» عموجان! به این دستت بریده‌ات صبر کن و پای خدا حساب کن. «فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ» عزیزدلم! خدا تو را همین لحظه به پدران شایسته‌ات ملحق می‌کند. ابی‌عبدالله(ع) این را از کجا گفتند به پدران شایسته‌ات ملحقت می‌کند؟ چون یک‌مرتبه ابی‌عبدالله(ع) دیدند که حرمله بالای گودال نشسته است. «فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ» حالا کاری به آن تیر ندارم؛ ولی از سر گودال تا داخل گودال فاصله کم بود و حرمله تیر را چنان با فشار زد که سر بچه از بدن در دامن ابی‌عبد‌الله(ع) جدا شد.

 


[1]. سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 85.
[2]. سورهٔ توبه، آیهٔ 3.
[3]. همان.
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 221.
[5]. سورهٔ توبه، آیهٔ 6.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. سورهٔ احزاب، آیهٔ 33.
[9]. همان.
[10]. «اسباط» پیامبرانی از میان نوادگان یعقوب(ع) بوده‌اند که افزون بر استمرار نژادی، به اعتبار جانشینی وی، دنبالهٔ معنوی او نیز محسوب می‌شوند. بر اساس ظاهر آیات قرآن و تصریح افرادی چون شیخ طوسی، پس از یوسف(ع) و پیش از موسی(ع)، در مصر و میان بنی‌اسرائیل رسالت داشته‌اند. از آیهٔ ۳۴ سورهٔ غافر برمی‌آید که در این دوره، هیچ پیامبر بزرگی در میان بنی‌اسرائیل برانگیخته نشده است.
[11]. سورهٔ شعراء، آیات 109 و 145؛ سورهٔ فرقان، آیهٔ 57.
[12]. سورهٔ شوری، آیهٔ 23.
[13]. سورهٔ سبأ، آیهٔ 47.
[14]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 26.
[15]. سورهٔ مائده، آیهٔ 83.
[16]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 55.
[17]. همان.
[18]. شعر از مولانا.
[19]. غررالحکم، ج1، ص115؛ عیون‌الحکم والمواعظ، ج1، ص62؛ مستدرک‌الوسائل، ج11، ص245. 
[20]. أمالی شیخ طوسی، ص54، ح73؛ اصول كافی، ج4، ص575، ح2؛ كامل‌الزيارات، ص362، ح618.
[21]. کامل‌الزیارات، ج1، 79؛ عوالم‌العلوم، ج17، ص459 و 489.
[22]. لهوف، ص119.

برچسب ها :