لطفا منتظر باشید

جلسه اول؛ جمعه (28-5-1401)

(تهران حسينيه هدايت )
محرم1444 ه.ق - مرداد1401 ه.ش
18.36 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

جهان هستی در کمال استحکام و حکمت

در بسیاری از آیات قرآن، پروردگار عالم خودش را حکیم معرفی کرده است. البته با دقت در آیات و روایات، انسان به این حقیقت می‌رسد که ذات وجود مقدس او حکیم است؛ محال است که حکیم کار بیهوده و از روی بازیگری انجام دهد. یک نگاه عقلی می‌خواهد به آنچه در دسترس چشم و عقل قرار می‌گیرد تا انسان حس و درک کند که تمام عالم هستی (ظاهر و باطن، غیب و شهود، مُلک و ملکوت) حکیمانه است، هر چیزی در این عالم، در جای خودش قرار دارد و در کمال استحکام است؛ حتی ذراتی که با چشم غیرمسلّح یا مسلّح دیده نمی‌شود. این یک خط شعر برای هزار خط شعر است که گویندهٔ آن، عالم و عارف و حکیم کم‌نظیری بوده. چهل‌سالش بوده که از دنیا رفته است. 

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

که هرچیزی به جای خویش نیکوست.[1]

 

جهان هستی، نیازمند نگاه عقلی

ولی این جهان هستی یک نگاه عقلی می‌خواهد؛ و الّا اگر با چشم بدن به عالم نگاه بشود، تا جایی که در دسترس دیدن است، هزار ایراد و اشکال به‌نظر می‌آید. گروه‌هایی از قدیمی‌ترین ایام پیدا شده‌اند که قوی‌ترین این گروه‌ها در یونان قدیم بودند. دیدگاه‌های آن گروه، بعداً در غربِ زمین حاکم شد و الآن هم حاکم است؛ اما چون نگاه آنها نگاه درست، عقلی و عالمانه نیست، ایرادها و اشکالات زیادی به اصل و نظام عالم دارند. اینها از قدیم در ایران بوده‌اند و الآن هم هستند. حرف‌هایی که می‌زنند، چون همهٔ مردم به اندیشهٔ الهی انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) آگاه نیستند، حرف‌های آنها را قبول می‌کنند و منحرف می‌شوند؛ آن‌هم انحراف فکری سخت! انحراف هم یعنی کج‌روی؛ خیلی‌ها در جاده هستند، ولی با شنیدن این اشکالات از جاده منحرف می‌شوند و در گمراهی و ضلالت می‌افتند. قرآن می‌فرماید: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ».[2] 

 

پیکره و ساختمان ظاهری قرآن

البته اگر کسی با دید انصاف، عقل، دلیل و برهان، همچنین دید علم به قرآن نگاه بکند، این کلام را می‌پذیرد. قرآن وحی است و اول قلوب مردم را نسبت به شک و تردید دربارهٔ خودش علاج می‌کند. کل قرآن مجید از 28 حرف ترکیب شده است؛ «الف» تا «ی». این پیکره و ساختمان قرآن است. این «الف» تا «ی» از زمان نزول قرآن، قبل از قرآن و بعد از قرآن، در اختیار همهٔ ملت‌ها بوده و همهٔ ملت‌ها «الف» و «ب» دارند. در ابتدای بعضی از سوره‌ها، پروردگار عالم یک ترکیب دوتایی، سه‌تایی یا چهارتایی از این «الف» و «ب» ذکر کرده است. شما اول قرآن را که باز می‌کنید، در سورهٔ بقره می‌خوانید: «الم»؛ در سورهٔ آل‌عمران هم می‌خوانید: «الم»؛ مفصّل‌ترش «کهیعص» در سورهٔ مریم است و مختصرترش «یس» و «طه». 

اهل فن حرف خیلی درستی می‌زنند و می‌گویند که یک هدف پروردگار از بیان «الف» تا «ی» در ابتدای سوره‌ها، این است: ساختمان ظاهری کتاب من از این حروف است و یک حرف اضافه هم ندارد. «ذٰلِکَ الْکِتَابُ»[3] از «ذال»، «لام»، «کاف»، «الف»، «لام»، «کاف»، «تا»، «الف» و «ب» تشکیل شده. تمام آیات از همین حروف «الف» و «ب» است و چیز اضافه‌ای ندارد. 

 

خطاب قرآن به شکاکینِ حقانیت قرآن 

حالا در سه جای قرآن، خطاب به کل مردم عالم می‌کند و می‌فرماید: «إِنْ کُنْتُمْ فِي رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا»[4] اگر در این کتابی که بر بندهٔ خود نازل کردیم، شک دارید؛ شما عرب‌ها شک دارید، اما در این کتاب شکی نیست! شما عرب‌ها زبانتان کامل‌ترین زبان دنیا و الآن هم کامل‌ترین زبان است. شما عرب‌های زمان پیغمبر(ص) که البته الآن هم از آن نوع آدم‌ها هستند، شک دارید که این کتاب، وحیِ من بر پیغمبر است یا دست‌پخت زمین! شما می‌گویید یک نفر از زمین نشسته و این را ساخته است؛ به قول شما، پیغمبر(ص) ساخته. در بعضی از آیات می‌گوید: اعتقاد شما این است که به او کمک می‌دهند تا این آیات را بسازد؛ گاهی می‌گویید خودش ساخته است و گاهی می‌گویید کمکش می‌دهند. حالا این عجیب و غریب است که می‌گفتند: عالمان مسیحی و یهودی (در مکه خیلی انگشت‌شمار بودند و هیچ ارتباطی هم با پیغمبر(ص) نداشتند) می‌آیند و برایش داستان‌سرایی می‌کنند. ایشان هم داستان‌های آن‌ها را به این آیات تبدیل می‌کند و تحویل به مردم می‌دهد. 

حالا شک دارید که این قرآن دست‌پخت زمین است یا وحی و یقین نمی‌کنید؟ من برای اینکه شک شما را علاج بکنم و یقین کنید که این قرآن وحی است و فقط کار خداست، دست بشر هم در به‌وجودآوردنش دخالت نداشته، «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»[5] یک سوره مثل آن، با همین «الف» و «ب» بسازید. کوتاه‌ترین سوره سورهٔ کوثر است که با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»، چهار تا آیه است: «إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ × فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ × إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛[6] فقط یک سوره مثل این بسازید. 

دنیای علم، دنیای عرب، دنیای غرب و دنیای شرق تا حالا چه‌کار کرده است؟! وقت هم که خیلی بوده! حالا تا زمان ما، 1500 سال وقت داشتند؛ با این‌همه دشمنی که با دین خدا داشتند و دارند، فردا هم خواهند داشت، چرا نساختند؟ اینها می‌توانستند با ساختن یک سوره به‌اندازهٔ کوثر، آن را چماق بکنند و بر سر مسلمانان بزنند، بگویند قرآن وحی نیست؛ به این دلیل که ما یک سوره مثل آن ساختیم. 

آیا این معجزه نیست که مصالح ساختمانی یک ساختمان مثل قرآن، در اختیار تک‌تک مردم عالم باشد، میلیاردها کامپیوتر، لپ‌تاپ و وسایل الکترونیکی هم در اختیارشان باشد که بتوانند این «الف» و «ب» را مخلوط کنند و یک سوره مثل قرآن در بیاورند؟! نشده و نمی‌شده! 

یک بار هم می‌گوید که اگر در این قرآن شک دارید، ده تا سوره بیاورید. یک بار هم در سورهٔ إسراء خیال کل جهانیان را تا قیامت راحت می‌کند و می‌فرماید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا الْقُرْآنِ»[7] حبیب من! به همه بگو که جمع شوید؛ البته این دفعه نه شما انسان‌ها به‌تنهایی، بلکه جن‌ها را هم به خدمت بیاورید. آنها هم قوی هستند. «لاَ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ»[8] آنها نمی‌توانند مثل این قرآن را بیاورند، «وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»[9] اگرچه همه دست ‌به ‌دست هم بدهند. 

من این سه آیه را برای شما قرائت کردم، هم قلب مبارکتان نورانی‌تر شد و هم اطمینانتان به قرآن مجید یقینیِ یقینی شد؛ این‌گونه با ‌راحتیِ فکر قبول می‌کنید که کتاب در اختیار ما مسلمان‌ها، قرآن وحی‌الله و حق است. لذا در اول سورهٔ بقره می‌گوید: «لاَ رَیبَ فِیهِ»[10] هیچ نوع شکی در این کتاب راه ندارد؛ بی‌خود خودکشی نکنید که ثابت کنید این قرآن وحی نیست! همانا این قرآن وحی است. 

 

بزرگیِ شگفت‌آور جهان هستی

اکنون با این قلب مطمئن و آرامش‌دار، آیات پررودگار دربارهٔ کل خلقت را ببینید: «و مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا»[11] هیچ‌کس تا حالا سروته عوالم بالا را پیدا نکرده و «سر رشته بر ما پدیدار نیست». میلیاردهامیلیارد عالَم در جهان قرار دارد؛ کهکشان، سحابی، ستاره و خورشید. من چون اینها را از زمان طلبگی‌ام خیلی دنبال کرده‌ام و کتاب‌های زیادی دربارهٔ خلقت جهان خوانده‌ام. خورشیدهای زیادی در این عالم بالا هست! همین خورشیدی که هر روز طلوع می‌کند و نزدیک عصر هم غروب، حجمش به‌اندازه‌ای است که یک‌میلیون و سیصدهزار کرهٔ زمین در شکمش جای می‌گیرد. به این مسئله دقت بفرمایید؛ کرهٔ زمین با همهٔ حجم و کرویتش، یک‌میلیون و سیصدهزار عددش راحت در شکم این خورشید جا می‌گیرد؛ اما از خورشیدهایی عکس‌برداری کرده‌اند که اگر خورشید ما کنار آن خورشیدها گذاشته بشود، مثل گذاشتن یک دانهٔ ارزن در برابر یک هندوانهٔ بزرگ است. 

حالا گوشهٔ کمی از این عالم را برای ما با دوربین‌های نجومی شرح داده‌اند و خیلی هم قلابی حرف نمی‌زنند! دوربین‌های نجومی قوی، گوشه‌ای از عالم بالا را نشان می‌دهد. این برای حرف اینهاست و من یک حرف دیگر دارم که الآن برایتان می‌گویم. آن حرفم اصلاً آدم را بهت‌زده می‌کند و نمی‌شود چیزی گفت و نظری داد؛ فقط باید پذیرفت. امام صادق(ع) یک روایت دربارهٔ جهان دارند که شگفت‌آور است! 

البته روایات امام صادق(ع)، امام باقر(ع)، امیرالمؤمنین(ع) و پیغمبر اکرم(ص) دربارهٔ جهان، در پنج‌هزار صفحه از «بحارالأنوار» مرحوم مجلسی است. من ترجمهٔ فارسی‌ آن بخش بحارالأنوار، یعنی «السماء و العالم» را می‌گویم که پنج‌هزار صفحه است. پنج‌هزار صفحه روایت کم نیست! روایات اهل‌بیت با آخرین تحقیقات علمی یکی است؛ حتی اضافه هم دارد که اینها هنوز به آن اضافه‌ها نرسیده‌اند. برای اینکه بزرگی جهان را بدانید، یک روایت از روایات امام صادق(ع) می‌خوانم. این روایت هم برای منِ طلبه قابل‌فهم نیست! برای هیچ‌کس هم قابل‌فهم نیست؛ مگر اینکه علم این‌قدر پیشرفت بکند تا معلوم بشود چه خبر است! حال اگر پیشرفت نکرد، در قیامت نشان می‌دهند؛ چون قیامت تمام پرده‌ها کنار می‌رود و تمام باطن‌ها آشکار می‌شود. آنجا آدم می‌بیند. 

امام ششم می‌فرمایند: خداوند هجده‌هزار قندیل آفریده است. شما می‌دانید که قندیل چیست. قدیم‌ها وقتی برق نبود، در حرم‌ ائمه و امامزاده‌ها بود که درونش شمع روشن می‌کردند. قندیل ظرفی بود که درونش چراغ، شمع یا پی‌سوز می‌گذاشتند. خداوند هجده‌هزار قندیل آفریده که کل این هفت آسمان و زمین با کل موجوداتش در یکی از آن قندیل‌هاست. 

نظام هستی، نظامی حکیمانه و عاری از بیهودگی 

آن‌وقت در آیهٔ شریفه می‌فرماید: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا إِلّا بِالحَقِّ»، یعنی کل آسمان‌ها و زمین و هرچه بین آسمان‌ها و زمین است، جز بر اساس حق، راستی، درستی، حکیمانه و علم نیافریده‌ایم. 

شما یک «ذره» را که دانشمندان اسمش را «اتم» گذاشته‌اند، ببینید. اتم یک لفظ یونانی است. باید یک اسلحهٔ قوی برای چشم ما در حسینیه بیاورند تا ما بتوانیم یک اتم را نگاه بکنیم؛ آن‌هم باید چندهزار برابرش کنند که ما بتوانیم آن را به‌صورت یک ذره ببینیم؛ وگرنه دیده نمی‌شود! نظام آن یک «ذره» با کل نظام عالم مساوی است. حالا در سورهٔ تبارک ببینید: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»[12] کاری که برای کل نظام عالم کرده‌ام، برای یک «ذره» هم کرده‌ام. یک دانهٔ اتم با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود و باید چندهزار برابرش کنند تا به‌صورت یک «ذره» دیده شود. در گردش الکترون به دور نوترون و پروتون، هستهٔ مرکزی، آن وقت خود این خلأ دارد. یک هستهٔ مرکزی است و بین هستهٔ مرکزی و الکترونی که می‌خواهد دورش بچرخد، خالی است. این یک دانه‌ای که دارد دور مرکز می‌چرخد، شانزده‌هزار کیلومتر سرعت دارد و هیچ انحرافی هم در کل عالم پیدا نمی‌کند. 

به این نظام، نظام حکیمانه و براساس حکمت می‌گویند؛ یعنی کاری که بیهودگی و بازیگری در آن راه ندارد. خدا در آیهٔ دیگری می‌فرماید: «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ»[13] من خدای بازیگری نیستم! قصد من در آفرینش عالم، بازی‌کردن نبوده، بلکه قصدم کار محکم، استوار، حکیمانه و عالمانه بوده. این صفات در تمام هستی جاری است. «إنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».[14] 

 

بهشت، محصول زندگی حکیمانه در دنیا

حالا من با توجه به یقینی که به وحی‌بودن قرآن پیدا کردم و می‌دانم قرآن وحی است و حکیم، تمام آیاتش هم محکم است: «وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ»؛[15] دیگر برای من هیچ شکی در خلقت خودم نمی‌آید؛ حتی چون‌وچرا هم برایم نمی‌آید که «چرا من را خلق کردی؟». خلقت حکیمانه است و چرا ندارد! «برای چه من را اینجا آوردی؟»؛ خلقت حکیمانه است و برای چه ندارد! بعد از مدتی که خانه‌ای ساختم، مغازه‌ای به پا کردم، دم‌ودستگاهی درست کردم و تازه سروسامان گرفتم، دخترم را شوهر و پسرم را زن دادم؛ حالا که می‌خواهم استراحت کنم و خوش بگذرانم، چرا ملک‌الموت را به‌دنبالم می‌فرستی که روحم را از بدن جدا کند و مرا خاک می‌کنند؟ 

حیات و مرگ حکیمانه است و چرا ندارد. بودنم در این دنیا حکیمانه است و رفتنم از این دنیا هم حکیمانه. هر تکلیفی هم بر عهدهٔ من گذاشته، حکیمانه است؛ نماز بخوان، این عین حکمت است؛ روزه بگیر، عین حکمت است؛ دروغ نگو، عین حکمت است؛ تهمت نزن، عین حکمت است؛ مال مردم را نبر، عین حکمت است؛ پول حلال به‌دست بیاور، عین حکمت است؛ بدون اسراف پولت را هزینه کن، عین حکمت است. 

وقتی همهٔ این کارها را در شصت‌هفتاد سال عمرت براساس حکمت انجام دادی، یک مرگ راحت به تو می‌دهم. از امام صادق(ع) پرسیدند یا خودشان فرمودند مرگ راحت چگونه است. وقتی جان از بدن بیرون می‌آید، راحت چطوری است؟ حضرت فرمودند: کاسهٔ ماستی سر سفره‌ات هست که یک دفعه چشمت به یک دانه مو می‌افتد؛ حالا یا در آشپزخانه مو داخلش افتاده یا جای دیگر. تو خیلی آرام مو را با انگشتت می‌گیری و از درون ماست درمی‌آوری. آیا مو می‌فهمد که آن را درآورده‌ای؟ ماست می‌فهمد که مو را از داخلش بیرون می‌افتد؟ مُردن شما مردم مؤمن هم مثل همین کشیدن مو از ماست است. جان شما را که می‌گیرند، وقتی وارد عالم بعد می‌شوید، تازه می‌فهمید سفر کرده‌اید و هیچ دردتان نیامده است. 

در حقیقت، یک برزخ راحت به شما مؤمنین می‌دهند. من خیلی وقت پیش در روایات دیدم که مؤمن وقتی وارد برزخ می‌شود، سؤال و جوابش به‌راحتی تمام می‌شود. بعد فرشتگان الهی به او می‌گویند: «نَمْ نَوْمَةَ اَلْعَرُوسِ»[16] الآن اول برزخ است. عین شب اول داماد و عروس که در آن رختخواب گران‌قیمت می‌خوابند، بخواب. روز قیامت می‌آییم و تو را بیدار می‌کنیم. وقتی هم که روز قیامت بیدارشان می‌کنند، از آنها می‌پرسند: حاج حسین، حاج علی، مشهدی نقی چند وقت در برزخ بودی؟ فکر می‌کند و می‌گوید: فکر کنم یک ساعت یا نصفه روز. حالا چند هزار سال است که در برزخ بوده! 

مؤمن یک برزخ آسان دارد. روز قیامت هم به شما می‌گویم: این بهشت، «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ»[17] با امنیت و آرامش کامل وارد بهشت بشوید. 

اگر حکیمانه زندگی کنیم، خودمان و همه‌چیز را محصول حضرت حکیم ببینیم و بگوییم من میوهٔ حکمت حضرت حق هستم. هرچه تکلیف به من داده، براساس حکمت است. زندگی را حکیمانه انجام می‌دهم و حکیمانه هم از دنیا می‌روم. 

این یک مقدمه بود که برایتان عرض کردم تا وارد بحث اصلی بشوم؛ البته اگر خدا بخواهد. آن بحث را حدود شش سال است مطرح کرده‌ام؛ اما هنوز به اصلش نرسیده‌ام و فقط مقدماتش را گفته‌ام. کل آن بحث، محصول یک روایت حکیمانه از پیغمبر(ص) است. اگر آن روایت در حد ظرفیت عمل شود، انسان به یکی از اولیای خدا تبدیل می‌شود و نگاه عجیبی برای او نسبت به خودش و عالم هستی پیدا می‌شود.

 

کلام آخر؛ غم مخور ای کودک دردی‌کشم

روز جمعه است، چه مصیبتی را بخوانم؟ امام زمان(ع) صدای همهٔ ما را می‌شنوند و ما را می‌بینند؛ با این مصیبت، خیلی فشار به قلب ایشان نیاوریم! چه مصیبتی؟ هیچ مصیبتی نخوانیم، هیچ فشاری به قلب او نمی‌آید؛ اما هر کدامش را بخوانیم، به او فشار می‌آید! چه بخوانیم که فشار به قلب او نیاید؟ هیچ مصیبتی نیست که بخوانیم و به قلب حضرت فشار نیاید!

بچه در بغل ابی‌عبدالله(ع) است؛ مثل اینکه پیشنهاد حضرت زینب(س) بود که گفت: برادر! این سی‌هزار نفر، دیگر به بچهٔ در بغل که کاری ندارند. این بچه را ببر، آبش بده و برگردان. یک عالم بزرگ زبان حال این پدر با این بچه را چقدر زیبا به نظم کشیده است!

ای یگانه کودک یکتاپرست

وی به طفلی مست صهبای الست

گرچه شیر مادرت خشکیده است

شیر رحمت از لبت جوشیده است

غم مخور ای آخرین سرباز من

غم مخور ای بهترین هم‌راز من

غم مخور ای کودک خاموش من

قتلگاهت می‌شود آغوش من

غم مخور ای کودک دردی‌کشم

من خودم تیر از گلویت می‌کشم

در حرم زاری مکن از بهر آب

چون خجالت می‌کشم من از رباب

مخفی از چشم زنان دل‌پریش

می‌کَنم قبر تو را با دست خویش

صورتت را می‌گذارم روی خاک

تا ز خاک آید ندای عشق پاک

مختار قیام کرده بود و قاتلان را می‌گرفتند و می‌کشتند. مِنهال‌بن‌عمرو کوفی به مدینه، خدمت زین‌العابدین(ع) آمد. زین‌العابدین(ع) از تمام قیام مختار و حرکتش فقط یک سؤال پرسیدند؛ حضرت فرمودند: منهال، از حرمله خبری داری؟!

 


[1]. شعر از شیخ محمود شبستری.
[2]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 3.
[3]. سورهٔ بقره، آیهٔ 2.
[4]. سورهٔ بقره، آیهٔ 23.
[5]. همان.
[6]. سورهٔ کوثر، آیات 1-3.
[7]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 88.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. سورهٔ بقره، آیهٔ 2.
[11]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 3.
[12]. سورهٔ ملک، آیهٔ 3.
[13]. سورهٔ دخان، آیهٔ 38.
[14]. سورهٔ توبه، آیهٔ 71؛ سورهٔ لقمان، آیهٔ 27.
[15]. سورهٔ یس، آیهٔ 2.
[16]. کافی، ج3، ص238؛ بحارالأنوار، ج6، ص262.
[17]. سورهٔ حجر، آیهٔ 46.

برچسب ها :