لطفا منتظر باشید

جلسه دهم؛ یک‌شنبه (6-6-1401)

(تهران حسينيه هدايت )
محرم1444 ه.ق - مرداد1401 ه.ش
13.87 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

قدرت شکست‌ناپذیر پروردگار

ابراهیم(ع) در دعاهایی که داشت، هم نسل خودش و هم ملت‌های بعد از ملت خودش را در نظر داشت. درخواست‌هایی کرد و در آخر دعای خود به پروردگار مهربان عالم عرضه داشت: «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».[1] «عزیز» یعنی دارندهٔ قدرتی که شکست در آن راه ندارد. احدی در این عالم نمی‌تواند در برابر قدرت خدا بایستد و جلوی جریان قدرت را بگیرد. در آیات پایانی سورهٔ مبارکهٔ یونس دربارهٔ قدرت وجود مقدسش می‌فرماید: «إِنْ یرِدْکَ بِخَیرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ»[2] بندهٔ من! اگر خیری را برای تو بخواهم، هیچ قدرتی نمی‌تواند جلوی خیررسانی من بایستد. من خیرم را به تو می‌رسانم؛ حالا همهٔ درها و راه‌ها را به روی تو ببندند و همهٔ موانع را در مسیر زندگی‌ات ایجاد کنند، فایده‌ای ندارد. «وَ إِنْ یمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ»[3] اگر بنا باشد که زیانی هم به تو برسانم، هیچ قدرتی در این عالم نیست که جلوی رساندن زیان مرا به تو بگیرد. حالا زیان به‌طرف تو بیاید، کجا می‌خواهی فرار کنی و کجا می‌خواهی بروی؟ از کرهٔ زمین به کدام کره می‌خواهی بروی؟ زیان به‌دنبال توست و هر جا بروی، تو را می‌گیرد. این مثل مرگ می‌ماند که «أَینَمَا تَکُونُوا یدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ»[4] هرجا باشید، مرگ به شما می‌رسد. «وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ»[5] اگرچه در یک قصر بسیار استوار باشید، آنجا هم مرگ به سراغ شما می‌آید. 

این قدرت خداوند و حضرت حق است. من نباید از پروردگار فراری باشم؛ او نسبت به من مهربان، محسن، رئوف و کریم است. اگر ضرری هم در مسیر من قرار دارد و می‌خواهد به من برسد، باید به خودش متوسل بشوم تا رد ‌شود. در دعای کمیل داریم: «وَأسْتَشْفِعُ بِکَ إلی نَفْسِکَ» من خودت را شفیع قرار می‌دهم که گره را برای من باز بکنی. باز هم می‌کند! 

 

قدرت پروردگار، فراگیر و براساس حکمت

ابراهیم(ع) به این نکته توجه دارد که قدرت پروردگار فراگیر و محیط است، محاط نیست. همچنین وجود مقدس او قدرتش را بیهوده و به‌ باطل به‌کار نمی‌گیرد. در به‌کارگرفتن قدرتش هم صفت حکیم‌بودنش کار می‌کند: «إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ». حالا ابراهیم(ع) به پروردگار می‌گوید همهٔ این درخواست‌هایی که من از تو داشتم، هم قدرت انجامش را داری و هم این قدرت تو حکیمانه به‌کار می‌گیری؛ یعنی به باطل به‌کار نمی‌گیری، بلکه درست، صحیح و استوار به‌کار گرفته می‌شود. 

 

درخواست ابراهیم(ع) برای جوامع آینده

چند خواستهٔ ابراهیم(ع) را در جلسات گذشته برایتان عرض کردم؛ این آخرین خواسته‌اش است که گفت: خدایا! در بین جامعهٔ آینده پیامبری مبعوث کن. حالا چرا آینده؟ چون در جامعهٔ زمان خودش که خودش پیغمبر اولوالعزم بود؛ اسماعیل(ع) و اسحاق(ع) بودند، بعد یعقوب(ع) و یوسف(ع) بودند. جامعه‌های بعدی اینها هم حضرت موسی، حضرت یونس، عیسی‌بن‌مریم، زکریا و یحیی(علیهم‌السلام) را داشتند. آنها نیازی نداشتند که پیغمبری برایشان مبعوث به رسالت شود. بنا بود که امت به امت پیغمبر داشته باشند و چه پیغمبرانی هم داشتند! در بین اینها، داوود(ع) و حضرت سلیمان(ع) بود. یک نسل عجیبی هم از خود ابراهیم(ع) که همه به پیغمبری مبعوث به رسالت شدند. درخواست ابراهیم(ع) برای وقتی است که جهان پیغمبری ندارد. 

ابراهیم(ع) این را از خدا می‌خواهد که «وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ»[6] در بین همهٔ ملت‌های بعد از این انبیا، پیغمبری را مبعوث به رسالت کند. 

 

امکان نجات انسان، تنها در زیر سایهٔ نبوت

پیغمبر اکرم(ع) در ماه رجب مبعوث به رسالت شد و قرآن مجید هم به او نازل شد. من دوسه آیه دربارهٔ شخص پیغمبر(ص) برایتان بخوانم؛ وجود مقدسی که به دعای ابراهیم(ع) مبعوث به رسالت شد، از چه گسترهٔ وجودی برخوردار بود. یک آیه این آیه است؛ واقعاً وقتی آدم در این آیه دقت می‌کند، اولاً شاد می‌شود و افتخار می‌کند که امت چنین پیغمبری است. وقتی عمق آیه را درک می‌کند، می‌بیند تمام درهای رحمت دنیا و آخرتِ خدا فقط به‌سبب وجود پیغمبر(ص) به روی انسان باز می‌شود. این یک حقیقت یقینی است که بدون پیغمبر اکرم(ص)، درِ هیچ رحمتی در دنیا و آخرت به روی ما باز نمی‌شود. آدم غصه می‌خورد که از زمان خود پیغمبر(ص) تا الآن، خیلی از مردان و زنان خودشان را از زیر سایهٔ نبوت پیغمبر بیرون بردند و ظاهر و باطنشان، دنیایشان، اعمالشان، رفتارشان و کردارشان دچار فرهنگ شیاطین شد. خیلی از آنها نجات پیدا نکردند و بی‌دین، مشرک، کافر و منافق مردند. اینها مانند درخت خشک و بی‌میوه مردند، مگر کسانی که به‌علتی به توبه برخورد کردند. حالا یا اتفاقی در یک مجلس الهی وارد شدند و معارف حق را شنیدند، دلشان نور پیدا کرد و توبه کردند؛ یا کتابی دیدند، یک آیه‌ دیدند و یا یک داستان واقعی شنیدند. آنها اهل نجات هستند؛ هرچه هم که قبلاً بوده‌اند، جلوی توبه‌شان را نگرفت. کافر، مشرک، منافق و بی‌دین بودند؛ اما جلویشان را نگرفت. 

 

جوامع جهان در نظر امام صادق(ع)

در یک شهر، دوستان آن شهر به من گفتند که می‌خواهیم کسی را پیش شما بیاوریم؛ ولی هیچ‌چیزی را در این عالم قبول ندارد. آدمی که هیچ‌چیز را قبول ندارد، چه‌چیز را قبول دارد؟ او فقط شکم و شهوت را قبول دارد؛ دیگر چیزی نیست که قبول بکند. امام صادق(ع) در یک روایت می‌فرمایند (این روایت را صدوق در کتاب «معانی‌الأخبار»ش نقل می‌کند که بسیار کتاب پرقیمتی است. من این کتاب را ترجمه کرده‌ام؛ اما هنوز چاپ نشده است و یک مقدار کار دارد): جامعه در جهان سه گروه هستند و دیگر گروه چهارمی نیست. در دنیا، گردش عده‌ای تا زمان مرگشان، فقط و فقط دور شکم و شهوت است. این‌قدر می‌چرخند و می‌چرخند تا پیر و استخوانی و خشک شوند؛ آخر عمری هم که چون قدرت ندارند و دور شکم و شهوت می‌چرخند، یک‌جا خیلی آهسته از چرخیدن می‌مانند و می‌افتند و کارشان تمام می‌شود. یک گروه هم طواف‌کنندهٔ دور قلبشان هستند. طواف اینها خوب است و دائم برای اصلاح قلبشان می‌چرخند. اینها کار دیگری نمی‌خواهند بکنند؛ اگر آدم بخواهد کاری برای قلب بکند، برای اصلاحش می‌کند. این افراد خوب هستند و به منزل هم می‌رسند؛ اما نه مثل طایفهٔ سوم. گروه سوم به دور پروردگارشان می‌چرخند و دور و بر خداوند هستند. نیت اینها این است که با این اتصال معنوی به پروردگار، راه رسیدن تمام فیوضات الهی را به‌طرف خودشان باز بکنند. اینها دیگر خیلی آدم‌های فوق‌العاده‌ای هستند! 

 

پیمان پروردگار از انبیای الهی در پذیرش نبوت پیامبر(ص)

شما اگر همهٔ قرآن را بگردید، چنین ویژگی‌ای که در این آیه برای پیغمبر(ص) بیان شده، برای هیچ‌کدام از 124 هزار پیغمبر بیان نشده است. شما نمی‌دانید این آیه چه خبر است! البته نه اینکه من بدانم، من هم خیلی نمی‌دانم. اگر بخواهم این آیه را بفهمم، اول باید تمام جهانیان را بشناسم. حالا حداقل همهٔ جهانیان را از زمان بعثتش تا قیامت و یا همهٔ جهانیان را از زمان آدم(ع) تا قیامت. این درست‌تر است؛ چون شما به خطبهٔ اول «نهج‌البلاغه» که مراجعه کنید، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: برای رسولش از 124هزار پیغمبر پیمان گرفت که به او مؤمن باشند، او را قبول داشته و متوسل به او باشند.[7] حقیقتاً پیغمبر(ص) چه گسترهٔ وجودی داشته‌اند! 

 

گسترهٔ وجودی پیامبر(ص) در قرآن

«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»[8] اصلاً من تو را مبعوث به رسالت نکردم، مگر برای مهرورزی به جهانیان. اسم «ما» در ادبیات عرب، «ما»ی نفی است؛ مثل «لا». زبان عرب یک «لا» دارد، یک «لیس»، یک «إن» و یک «ما» دارد. همهٔ اینها معنی منفی می‌دهد. «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ» تو را مبعوث به رسالت نکردم، «إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» مگر برای مهرورزی، محبت‌کردن و عشق‌ورزی به کل جهانیان. 

حالا من واقعاً نمی‌دانم که آیا «عَالَمین» در این آیه با آن «عَالَمین» در اول سورهٔ حمد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»[9] یکی است؟ ما آنجا می‌گوییم که حمد ویژهٔ مالک و مربی تمام جهانیان است. از دایرهٔ ربوبیت، مالکیت و تربیت پروردگار چه موجودی بیرون است؟ هیچ موجودی! «عالَمین» یعنی ظاهر و باطن هستی که ربّ است؛ یعنی مالک و مربی. این ظاهر و باطن هستی، پروردگار است. آیا «عَالَمین» اینجا در بعثت پیغمبر(ص) با «عَالَمین» سورهٔ حمد یکی است؟ من چون از عهده‌اش برمی‌آیم که ثابت بکنم، بله یکی است. در واقع، «عَالَمین» در آیهٔ بعثت، فقط جهانیان و مردم عالم نیستند. «عَالَمین» یعنی همهٔ جهانیان که در باطن و ظاهر عالم هستند. نظر خودم این است: این «عَالَمین» در آیهٔ «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» با «عَالَمین» در آیهٔ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» یکی است. 

پروردگار چقدر قدرت مهرورزی و مایهٔ محبت به این وجود مقدس داده است که اگر این مهر، محبت، نیکی و احسان را برای «عَالَمِینَ» هزینه کند، از آن کم نمی‌آید. انگار هنوز سرجایش است. 

خدایا! چه در ما دیدی که ما را امت او قرار دادی؟ این هم سرّی است! ما خودمان در خودمان چه می‌بینیم که پروردگار بین ما و او رابطه برقرار کرد؟! چه می‌بینیم؟ هیچ‌چیز نمی‌بینیم؛ جز اینکه بگوییم خدا برای اینکه دنیا و آخرت ما را آباد کند، دست تهی‌دست، فقیر و گدایی مثل ما را در دست پیغمبر(ص) گذاشته است. دیگر چه‌چیزی می‌توانیم بگوییم و چه نظری می‌توانیم داشته باشیم؟ دست ما در دست اوست و خیلی راحت می‌توانیم بگوییم که تمام درهای رحمت الهی به روی ما باز است. باورتان نمی‌شود؟ لحظهٔ مرگ معلوم می‌شود؛ آخر خیلی از چیزها تا پرده کنار نرود، واقعاً برای ما روشن نمی‌شود. در حقیقت، پردهٔ دنیا باید کنار برود، برزخ و اعماق آخرت تا ابد به ما نشان داده شود و ما آن حقایق برزخی و قیامتی خودمان را ببینیم. آن‌وقت آنجا لمس بکنیم که آنچه داریم و داشته‌ایم، به‌خاطر گل جمال پیغمبر اسلام بوده است.

آیهٔ دیگر در سورهٔ احزاب است: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا».[10] همهٔ اینها مستجاب‌شدن دعای ابراهیم(ع) است. خود پیغمبر(ص) هم در یک روایت دارند که من مستجاب‌شدهٔ دعای ابراهیم هستم. ابراهیم(ع) چقدر دعایش مستجاب بوده که خدا به دعای ابراهیم(ع)، چه‌چیزی به او داده است! چون پیغمبر اکرم(ص) از نسل ابراهیم(ع) و هاجر است. چندهزار سال قبل از به‌دنیاآمدن پیغمبر(ص)، خدا چه‌چیزی به ابراهیم(ع) داده، اصلاً نمی‌شود درک کرد! ابراهیم(ع) چه‌کسی بوده، دعایش چه بود و استجابتش چه بود؟

آدم نمی‌تواند چیزی بگوید و فقط باید خودش را با این جملات آرام کند: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «اَللّٰه اَکْبر کَبیراً» و «لَا مُوَثِّرَ فِي‌ الْوُجودِ إلاّ اللَهُ». چه کسی دعا کرد، چه دعایی کرد و این دعا به چه کیفیتی مستجاب شده است! یک نفر از نسل او به‌گونه‌ای قرار داده شده است که تمام درهای رحمت خدا به روی «عالَمین» به‌وسیلهٔ او باز می‌شود؛ هیچ‌جای دیگر هم از این خبرها نیست. من به شما یقین می‌دهم! 

 

وجود ابی‌عبدالله(ع)، یک رشته از آثار رحمت پیامبر(ص)

آن‌وقت آثار رحمت پیغمبر(ص) چه کیفیتی دارد! به خدا! خود این بحث تا قیامت هم تمام‌شدنی نیست. یک رشته از آثار ظاهر و باطن رحمت پیغمبر(ص) به جهانیان، وجود مقدس ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) است. شما به من بگو که دلیلت چیست؛ خیلی از دلایل من روشن است. این روایت را هم سنی‌ها و هم شیعه نقل کرده‌اند: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»[11] حسین من است و من حسین هستم. دیگر دلیل از این بالاتر؟! «لَحْمُهُ مِن لَحْمي و دَمُهُ مِن دَمي»[12] گوشت من گوشت حسین است و خون من خون حسین.

چه دلیلی از این بالاتر؟! این یک رشته رحمت است! شما ببینید 1500 سال است که به‌خاطر این شعاع رحمت وجود پیغمبر(ص)، خداوند با این امت تا حالا چه کرده است؟! دیگر از این بالاتر! شما یک اربعین ابی‌عبدالله(ع) را ببینید؛ یک اربعینش در این دنیا چه می‌کند! کشیش مسیحی با مریدانش، در حالی که صلیب به گردن و دستش است، با لباس سیاه در پیاده‌روی اربعین نوحه می‌خواند و سینه می‌زند. آیا این بالاخره نجات پیدا می‌کند؟ یقیناً نجات پیدا می‌کند؛ برای اینکه اتصال به پیغمبر(ص) و شعاع وجودی حضرت، درهای رحمت را به روی آدم باز می‌کند. 

من قطعاً نمی‌توانم این آیه را تمام بکنم؛ چون سه جملهٔ دیگر دارد: «یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِکَ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».[13]من اینها را چه زمان بگویم؟! 

از بصره تا کربلا بین پانصد تا ششصد کیلومتر است؛ از دیروز هم خود مردم بصره (مرد و زن، بچه‌های بزرگ و کوچک) پیاده راه افتاده‌اند. دیشب تلویزیون نشان می‌داد که بچهٔ پنج‌ساله پرچم «یا اباعبدالله» روی دوشش است. این بچه‌ها بعداً چه می‌شوند؟ بعداً یکی مانند شما می‌شوند. من یک جمله برایتان بگویم؛ این جمله خیلی طلایی است! امام زمان(عج) اصلاً به شما پیغام داده‌اند. یک متن بسیار بالایی است که حضرت می‌فرمایند: شیعیان ما! ما شما را فراموش نمی‌کنیم. همیشه در یادمان هستید و شما را دعا می‌کنیم. 

 

حکایتی شنیدنی از شعاع رحمت ابی‌عبدالله(ع)

در کتاب‌های مهم ما نوشته شده است: یک کاروان شش‌هفت نفره که همه کاسب بودند، تصمیم گرفتند از بصره به کربلا بیایند. اینها یک رفیق مسیحی داشتند که آدم نرمی بود. معمولاً مسیحیان از دیگران (سنی‌ها و یهودیان) نرم‌تر هستند؛ این را قرآن می‌گوید. به دوستانش گفت: شما می‌خواهید به کجا بروید؟ گفتند: می‌خواهیم به کربلا برویم. گفت: مرا هم ببرید. گفتند: ما تو را کجا ببریم؟! آخر تو مسیحی هستی و نمی‌توانی به صحن و حرم بیایی. گفت: من را به صحن و حرم نبرید؛ همان دم درِ ورودی صحن که رسیدید، بارها و کفش‌هایتان را دم در بگذارید، من مواظب آنها هستم. این مقدار را که می‌توانم بکنم! 

این دوستان با خودشان گفتند که او را ببریم یا نبریم. بالاخره تصمیم گرفتند که او را ببرند. وقتی چشمش به گنبد ابی‌عبدالله(ع) افتاد، داشت دیوانه می‌شد! می‌گفت: اینجا کجاست و چه خبر است؟ اینجا عرش است یا فرش؟ باطن عالم است یا ظاهر عالم؟ اینجا کجاست؟ وقتی دم در صحن رسیدند، به او گفتند: تو قول دادی که داخل نیایی. گفت: داخل نمی‌آیم. من لیاقت داخل‌آمدن ندارم. کفش‌ها و بارهایتان را بگذارید. خیلی راه آمده و خسته بودند. آنها به حرم رفتند و او هم کنار کفش‌ها و بارها خوابش برد و روی کفش‌ها و بارها افتاد. 

ما را فراموش نمی‌کنند و برای هدایت انسان و گرفتن دست او دغدغه دارند. وجود مقدس ابی‌عبدالله(ع) «شعاع اکمل رحمة ‌للعالمینی» پیغمبر(ص) است. من امسال سی روز ماه رمضان برای دوستانی که در جلسه بودند، می‌خواندم: «اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة». 

این مرد مسیحی خوابش برد و خواب دید (امام صادق در تفسیر یکی از آیات سورهٔ یونس می‌فرمایند: اگر در بیداری نشانتان ندهند، در خواب به شما نشان می‌دهند) که دو نفر با یک دنیا وقار و عظمت روبه‌روی همدیگر نشسته‌اند. آنها را نمی‌شناخت؛ چون ندیده بود و نمی‌دانست. معلوم بود که یک نفرشان بزرگ‌تر است و آن نفر دیگر، با یک دنیا ادب روبه‌روی او نشسته. ایشان فرمودند: عباس جان! زائران این 24 ساعت را نوشته‌ای؟ گفت: بله یابن‌رسول‌الله، نوشته‌ام؛ حتی کسانی که از دورترین مناطق زمین یک سلام به تو داده‌اند، آنها را هم نوشته‌ام. امام فرمودند: دیگر هیچ‌کس نمانده؟ گفت: نه حسین جان، کسی نمانده. فرمودند: پس این مسیحی چه؟ گفت: مگر این زائر شماست؟ فرمودند: بله. تا کنار حرم من آمده، او را هم بنویس.

دوستان را کجا کنی محروم

تو که با دشمن این نظر داری[14]

 


[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 129.
[2]. سورهٔ یونس، آیهٔ 107.
[3]. همان.
[4]. سورهٔ نساء، آیهٔ 78.
[5]. همان.
[6]. سورهٔ بقره، آیهٔ 129.
[7]. نهج‌البلاغه، خطبهٔ اول: «عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رسول الله لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ».
[8]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107.
[9]. سورهٔ حمد، آیهٔ 1.
[10]. سورهٔ احزاب، آیهٔ 45.
[11]. کامل‌الزیارات، ص52 و 53؛ شرح‌الأخبار في فضائل‌‌الأئمه، ج1، ص76-81. 
[12]. البته رسول خدا(ص) این روایت را در وصف مقام امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: «إنّ علِيّا لَحْمُهُ مِن لَحْمي و دَمُهُ مِن دَمي» (کنزل‌العمال، ح32936)؛ «هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي» (بحارالأنوار، ج37، ص257)؛ «أَحِبُّوا عَلِيّاً ، فَإِنَّ لَحْمَهُ لَحْمِي وَ دَمَهُ دَمِي» (امالی شیخ مفید، ج1، ص293؛ امالی شیخ طوسی، ج1، ص69).
[13]. سورهٔ بقره، آیهٔ 129.
[14]. شعر از سعدی شیرازی.

برچسب ها :