لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم؛ جمعه (21-5-1401)

(خـــــــــــــــوی )
محرم1444 ه.ق - مرداد1401 ه.ش
24.51 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

آدم خردمندی از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) سؤال کرد: «بِما نِلْتَ عَلَی مَا نِلْت» چه شد که به این مقامات بلند الهی، عرشی و ملکوتی رسیدی؟ امام در پاسخ او فرمودند: «بِالقُعودِ عَلَی قَلْبی»[1] کنار درِ دلم نشستم و هیچ دشمن، ضدارزش، ضد دین و ضدخدایی را در قلبم راه ندادم. 

 

زحمات طاقت‌فرسای علما برای حفظ دین

عالم کم نظیر شیعه، علامهٔ خبیر، فیلسوف کبیر، قرآن‌شناس، روایت‌شناس، عامل و عارف، مرحوم ملامحسن فیض کاشانی، پانصد سال پیش در کاشان زندگی می‌کرد. به‌خاطر آن شایستگی باطن، صفای درون و حقیقت وجودش، خدا دو داماد نصیبش کرد. یک پسر هم به نام علم‌الهدی داشت که کتاب مهمی را در همان پانصد سال پیش به نام «مکاتیب‌الائمه» نوشته است. نکات عجیبی در این کتابِ پسر فیض است. خودش هم در آن گرمای پنجاه درجهٔ کاشان، در یک خانهٔ کاهگلی و خشتی، حدود سیصد جلد کتاب نوشته که خیلی از این سیصد جلد تک‌کتاب نیست؛ مثلاً کتاب باعظمت «وافی» در زمان ما که چاپ شد، 25 جلد شد. تفسیر قرآنش در شش جلد و «محجة‌البیضاء» نیز در هشت جلد چهارهزار صفحه‌ای چاپ شد. اینها نمونه‌ای از کتاب‌های اوست. 

من این‌ را خدمت شما برادران عزیزم و خواهران بزرگوارم گفتم تا بدانید برای حفظ دین اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در این چهارده قرن، چه زحمات طاقت‌فرسایی کشیده شده است! شما اگر بخواهید از این زحمات قدردانی و سپاسگزاری کنید، یک کار بکنید؛ در طوفان فساد داخل و خارج، وسوسه‌ها و سفسطه‌ها شیعه بمانید. شیعه حق است! من حدود 24 کشور خارجی برای تبلیغ رفته‌ام و به درخواست خودم، با بزرگان علمای ادیان ملاقات داشته‌ام؛ با بزرگ مسیحیان، مخصوصاً یکی از بزرگ‌ترین کاردینال‌های خود واتیکان که مقرّ پاپ است، ملاقات داشته‌ام. از پاپ هم وقت گرفتم که او را ببینم، اما گفتند سه‌ماهه وقت می‌دهد. وقتی شرح حال من را برایش نوشتند و روی میزش گذاشتند، گفتند سه‌شنبه وقت داده است؛ ولی همان ساعتی که وقت داده بود، من باید به ایران برمی‌گشتم؛ چون به یکی از شهرهای دور شیراز برای منبر قول داده بودم. سفیرمان گفت: شما این ملاقات را انجام بده. ما تو را با هواپیما به ترکیه می‌فرستیم. از آنجا هم برای ایران بلیت می‌گیریم (چون سه‌شنبه برای ایران هواپیما نبود). من گفتم: به پاپ سلام برسانید و بگویید که پیغمبر ما فرموده‌اند «"مَن كانَ يُؤمِنُ باللّهِ و اليَومِ الآخِرِ" فَلْيَفِ إذا وَعَدَ»[2] کسی که خدا و قیامت را قبول دارد، به وعده‌اش عمل کند. برای همین نمی‌توانم بمانم. این مطلب را به او گفته بودند و خیلی هم خوشش آمده بود از این‌که یک طلبهٔ شیعه به دینش عمل می‌کند. البته در فرصت قبل از برگشتم، با مهم‌ترین کاردینال واتیکان ملاقات داشتم؛ همچنین در «کلیسای مریم» ایتالیا با سرکشیش ایتالیا و در شهر میلان هم با مهم‌ترین کشیش استان میلان (استان فوتبالی‌ای هست) ملاقات داشتم. 

من تاکنون با یهودی، مرجع تقلید زرتشتی‌ها، یک کشیش مهم پاریس، یک استاد فوق تخصص انرژی هسته‌ای کانادا و کشیش مهم اوکراین ملاقات داشته‌ام. با رئیس دانشگاه گریگوریان نیز که پنجاه میلیون دانشجو از همهٔ دنیا زیر نظرش است، ملاقات داشته‌ام. آخرین ملاقاتم هم با مرجع تقلید اهل‌تسنن در ترکیه بود که یک شخصیت نامدار و مفتی ترکیه است. با هر کدام یک تا دو ساعت صحبت کرده‌ام که تمام این ملاقات‌ها فیلم و عکس دارد و مکتوب است و چاپ شده. 

به جان سیدالشهدا(ع) قسم! یک نفر از آنها نتوانست مرا نسبت به دینشان قانع کند؛ اما من همه را نسبت به فرهنگ اهل‌بیت قانع کردم و آنها فقط سکوت کردند. البته آن کشیش کلیسای پاریس که صحبتش چهار ساعت طول کشید (فیلمش هست)، وقتی می‌خواست از روی کاناپه بلند شود و نیم‌خیز بود، به من گفت: من شیعه شدم و اسم خودم را هم اسم پیغمبر گذاشتم. به شما هم قول می‌دهم که از طریق کلیسا، هر کس با من رابطه داشته، شیعه می‌کنم. 

این‌که عرض می‌کنم در برابر این‌همه زحمات طاقت‌فرسای عالمان شیعه قدردان باشید؛ چون تا زمان شهید آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله نوری، نزدیک دویست عالم در سطح مرجع تقلید، به فتوای غیرشیعه کشته شد، بدن‌های بعضی از آنها را آتش زدند و خاکستر کردند و در رودخانه ریختند که اثری از آنها نماند. 

این فتوای غیرشیعه دربارهٔ ماست؛ ولی فتوای ما شیعیان این است که کشتن یک نفر از آنها قتل نفس است. امام صادق(ع) در «اصول کافی» می‌فرمایند: توهین به آنها حرام است. امام باقر(ع) می‌فرمایند: اگر کسی از غیرشیعه مردند، به تشییع جنازه‌شان بروید، به عیادت مریضشان بروید و در فقر کمک به آنها بدهید. در حقیقت، ما تابع خدا و اهل‌بیت هستیم، نه تابع تعصب ابلیسی و باطل. 

 

اتمام حجت خداوند با بندگان

به اول حرفم برگردم. وجود مبارک فیض نوشته است: وقتی بچه به‌دنیا می‌آید، یعنی همان لحظه‌ای که قابله حالا در خانه یا بیمارستان او را می‌گیرد، هنوز لباس به او نپوشانده‌اند و دارند او را می‌شورند، خداوند درِ گوش بچه مطلبی می‌گوید. البته هیچ‌کدام از ما این حرف‌ها را یادمان نیست و باید اهل غیب به ما بگویند؛ پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) که به ملکوت عالم اتصال دارند. اگر اتصال نداشتند، امام نبودند و مثل من و شما بودند؛ نهایتاً امام صادق(ع) یک‌خرده از ما باسوادتر بودند یا امام هشتم یک‌خرده از ما بیشتر می‌فهمیدند. اتصال باعث شده است که به امامت انتخاب بشوند و در کمال عصمت فکر، عصمت دریافت و عصمت تبلیغ، حجت خدا را بر همهٔ ما مردان و زنان دنیا (نه فقط شیعه) تمام بکنند تا روز قیامت، من دیگر نتوانم برای انحرافم و پیروی از این «ایسم»‌های باطل غرب عذری پیش خدا بیاورم؛ چون در قرآن مجید فرموده است که روز قیامت به کل شما می‌گویم: «اَلْیَوم لاَ تَعْتَذِرُوا»[3] هیچ‌کس برای گناه و انحرافش عذر نیاورد، چون قبول نمی‌کنم. اینجا جای عذر نیست! 

مگر می‌شود کنار من و شما، کنار برادران و خانم‌ها، عقل، فطرت، وجدان و درک باشد، همچنین 124هزار پیغمبر، دوازده امام، قرآن و این‌همه عالم (از بعد از غیبت صغری تا حالا) به‌دردخور، خوب، متدین، دل‌سوز و خیرخواه باشد؛ آن‌وقت روز قیامت من یک عذر بیاورم که خدا قبول بکند؟! کدام عذر؟ چه عذری؟ به ما خبر داده‌اند و ما وقتی از مادر جدا شدیم، از آن صدا خبر نداریم و یادمان نیست. یادمان است؟ هیچ‌کدام یادمان نیست؛ ولی این صدا را برای ما نقل کرده‌اند. 

 

امانت خداوند به بندگان و سفارش به مراقبت از آن

چقدر عجیب است که خدا به بچه‌ در لحظهٔ اولِ به‌دنیاآمدنش می‌گوید: ای انسان! تمام اعضا و جوارح تو را سالم ساخته‌ام و روز قیامت هم سالم تحویل می‌گیرم؛ برای اینکه چشم، گوش، زبان، شکم، غریزهٔ شهوت و دستت امانت من است. مواظب باش که در این هفتادهشتاد سال زندگی‌ات در دنیا، در این امانت خیانت نکنی! همانا خائن بی‌ارزش است و موردرضای من نیست. «إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ الْخَائِنِینَ»[4] من خیانتکاران را دوست ندارم. 

در حقیقت، این حرف امیرالمؤمنین(ع) است که فرمودند: اگر از اول علی شدم، علی‌شدنم به‌خاطر این بوده که درِ دل نشستم و بیگانهٔ از خدا و ضدارزش‌ها را در این دل راه ندادم. این عاقبتش همانی است که دیشب در سورهٔ شعراء برایتان خواندم: «یوْمَ لاَ ینْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ × إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[5] خودت باید بیاوری؛ یعنی باید از اول مواظب دلت باشی و ظرف عشقِ باطل، عشق به نامحرم، عشق افراطی به پول، عشق افراطی به تجارت، عشق افراطی به فرزند، عشق افراطی به برادر (اینها که دارم می‌شمارم، در قرآن هست)، عشق افراطی به قوم‌وخویش و قبیله و عشق افراطی به تجارت نشو؛ چون این عشق با این افراطش، جاده‌ای به تو می‌دهد که در آن جاده، به هر گناهی آلوده بشوی و ناراحت هم نشوی! قرآن می‌گوید اگر عشقت به‌خاطر پول، تجارت، خانه، قوم‌وخویش، برادر، بچه‌ و همسرت افراطی بشود، گمراهی می‌آورد؛ اما نمی‌گوید عشق نداشته باش. خدا یک دل به ما داده است که محبت در آن می‌جوشد. من مادرم، پدرم، مغازه‌ام، خانه‌ام، رفیقم، معلمم، عروسم و دامادم را دوست دارم؛ اما این محبت در حدی است که مرا در چالهٔ جهنم و گناه نیندازد. دوست داشته باش؛ اما متعادل و درست دوست داشته باش. این محبت منحرفت نکند! 

 

عشق حقیقی، بزرگ‌ترین سرمایۀ انسان

اما خدا را هرچه می‌خواهی، دوست داشته باش. در قرآن می‌خوانیم: «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ»[6] این عشق تو را در جادهٔ قرب و لقا، رضایت، مغفرت و رحمت می‌اندازد. عشق واقعی هم همین است! عجب آیه‌ای است! در این عشق شدید به خدا، آدم از عبادت خسته نمی‌شود، نسبت به هزینه‌کردن پول در راه خیر بخیل نمی‌شود، شوقش نسبت به خدمت به بندگان خدا کم نمی‌شود و برای آباد‌کردن آخرتش عاشقانه می‌دود؛ درِ مغازه است، مغازه را دروازهٔ آخرت کرده؛ در خانه است، خانه را دروازهٔ آخرت کرده؛ در سفر است، سفر را دروازهٔ آخرت کرده؛ اصلاً دنیایش را به یک آخرت آباد تبدیل می‌کند، به‌خاطر عشق به خدا! 

شما هرچه دلت می‌خواهد، پیغمبر(ص) و اهل‌بیتش را دوست داشته باش؛ شما وقتی دوست داشته باشی، مورد دعای پیغمبر(ص) قرار می‌گیری. حضرت می‌فرمایند: «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً»[7] هر که عاشق حسین من است، خدا عاشقش است. این خیلی سرمایه است!

یک کتاب داریم، بزرگان و برادران اهل علم می‌دانند که در شیعه و در باب زیارت و گریه، قوی‌تر و صحیح‌تر و مهم‌تر از این کتاب نداریم. صاحب کتاب ابن‌قولویه است که قبر وی بغل قبر شیخ مفید قرار دارد. قبر شیخ مفید و ابن‌قولویه تا قبر موسی‌بن‌جعفر(ع) و حضرت جواد(ع) (من این دفعه که کاظمین بودم، کاملاً بررسی کردم) چهار قدم است. تمام روایات این کتاب «کامل‌الزیارات» با سند است؛ مثلاً در یک روایت دارد (حالا من نقل‌به‌معنا می‌کنم) که امام صادق(ع) می‌گویند: هر مجلسی که برای ابی‌عبدالله(ع) تشکیل می‌شود، مثل این مجالس شما، دلتان خوش نباشد که خودتان از خانه بلند شده‌اید و به اینجا آمده‌اید؛ بلکه ما شما را می‌خواهیم که می‌آیید، و الّا اگر ما نخواهیم که نمی‌آیید. در واقع، شما دعوت‌شدهٔ اهل‌بیت هستید. همچنین در همین کتاب هست که امام صادق(ع) می‌گویند: هر وقت دور هم برای حسین ما گریه می‌کنید، روح مادرم زهرا(س) بالای سر شما می‌آید و همهٔ شما و پدر و مادرتان را دعا می‌کند. باز در این کتاب آمده است: وقتی جلسه تمام شد و از جا بلند می‌شوید، موردشفاعت ما و رحمت خدا در قیامت قرار می‌گیرید؛ اگر دِینی به مردم ندارید، هرچه گناه در پرونده‌تان بین شما و خداست، با تمام‌شدن مجلس، از پرونده پاک می‌شود.

 

تبعیت فخر رازی در نماز از امیرالمؤمنین(ع) 

شیعه بمانید؛ چون من تمام سران مذاهب را شکست داده‌ام! چرا؟ چون شیعه همین الآن در کرهٔ زمین، حرف برای گفتن دارد؛ حرف‌هایش هم دلیل، علم، محبت و عقل دارد، هیچ‌جا هم محکوم نمی‌شود و شکست نمی‌خورد. من در ترکیه وقتی به سفیرمان گفتم که دوست دارم با مفتی اعظم ترکیه ملاقات کنم، گفت: به دفترش زنگ می‌زنم. اگر وقت داد، با هم می‌رویم. رفتیم و بنا شد ملاقات ده دقیقه طول بکشد. بالاخره از نظر دنیایی، آدم‌های بزرگی هستند و ملاقات زیاد دارند، اما وقت کم است. به من ده دقیقه وقت دادند، اما این ملاقات بالای یک ساعت و ربع طول کشید. دلش نمی‌آمد که مرا رها کند و دوست داشت بمانم. وقتی روی صندلی نشستم، ایشان آن طرف سالن و روبه‌روی من نشست. من اول به پشت‌سرم برگشتم و به کتاب‌هایی که پشت‌سرم چیده بود، نگاه کردم. کل سالن پر از کتاب بود! در کتاب‌ها «تفسیر مفاتیح‌الغیب» امام فخر رازی را دیدم که کل مذاهب اهل‌سنت (شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی)، تا الآن بالاتر، علمی‌تر و بهتر از این تفسیر نداشته‌اند! این کتاب چهل جلد است و تفسیر خیلی مهمی است! فخر آدم غوغایی بوده است و خیلی عالم بوده؛ اصلاً مغزش با علم بازی می‌کرده. خیلی خوشحال شدم که این کتاب پشت‌سر من است. به او گفتم: جناب مفتی، یک سؤال می‌شود از من بکنید؟ گفت: بفرمایید چه سؤالی بکنم؟ ببینید شیعه حرف دارد! به او گفتم: از من بپرس که ما چرا شیعه هستیم. گفت: شما شیعه هستید و ما هم اهل‌سنت هستیم؛ با هم برادر و رفیق هستیم. گفتم: برادری و رفاقتمان سرِ جایش؛ می‌بینی که منِ آخوند شیعه خودم خواسته‌ام که با حضرت‌عالی ملاقات کنم. ما به شما احترام می‌گذاریم؛ ولی بپرس که چرا شیعه شدید! او پرسید و من گفتم: تعداد ما هم نسبت به شما یک‌سوم است؛ شما بالای یک‌میلیارد هستید و ما حدود چهارصد الی پانصدمیلیون شیعه در جهان هستیم. گفت: چرا شیعه شدید؟ من برگشتم و جلد اول کتاب «تفسیر قرآن» فخر رازی را آوردم، باز کردم و به او گفتم: جناب مفتی! فخر در بحث «بِسْمِ اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» در این جلد، چهار صفحهٔ بزرگ بحث علمی کرده و می‌گوید آیا خواندن «بسم الله» در نماز واجب است یا نه؟! ایشان می‌گوید: بسیاری از علمای مذاهب معتقدند که واجب نیست. حالا اگر عشقت کشید، وقتی تکبیرة‌الحرام را گفتی، یواش بخوان. خیلی‌ها هم نمی‌خوانند؛ در مکه و مدینه دیده‌اید که پیش‌نماز می‌گوید «اللّٰه أکبَر»، بعد هم «اَلْحَمْدُ لِلّه رَبّ الْعالَمین»[8] را می‌خواند. اکنون نمی‌خواهم بحث بکنم! خداوند در سورهٔ حجر دربارهٔ سورهٔ حمد به پیامبر(ص) می‌گوید: «وَ لَقَدْ آتَینَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»[9] من هفت آیه به‌عنوان سورهٔ حمد نازل کرده‌ام؛ اما بیشتر آنها شش آیه می‌خوانند. خدا می‌گوید من هفت آیه نازل کرده‌ام و آنها می‌گویند نازل کردی که کردی؛ خوش‌به‌حالت! ما شش تا می‌خوانیم. فخر می‌گوید آیا خواندن «بِسْمِ اللّٰه» واجب است؟ اگر واجب است، باید بلند خواند یا آهسته؟ اگر واجب نیست که نباید خواند! بعد تمام فتوای چهار مذهب معروف را می‌گوید و در ادامه هم می‌گوید: اما من خواندن «بِسْمِ اللّٰه» را در تمام نمازها واجب می‌دانم؛ جهراً هم واجب می‌دانم و باید آن را بلند خواند. بعد می‌گوید من در تمام نمازهایم «بِسْمِ اللّٰه» را می‌خوانم و بلند هم می‌خوانم، دراین‌زمینه پیرو علی‌بن‌ابی‌طالب امیرالمؤمنین(ع) هستم؛ چون تحقیق کردم که علی(ع) در همهٔ نمازهایشان «بِسْمِ اللّٰه» را می‌خواندند و جهراً هم می‌خواندند. حالا کتاب را جلویش نگه داشتم (چون حفظ بودم) و گفتم: حضرت مفتی! فخر بعد از بحث در «بِسْمِ اللّٰه» و نماز که واجب است یا واجب نیست، آهسته باید خواند یا بلند؛ می‌گوید من تابع علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) هستم و بعد این جمله را نوشته (اگر عزیزان روحانی این کتاب فخر رازی را در کتاب‌خانه‌های خوی دارند، فردا ببینند) است: «مَنِ اتّخِذ عَليّاً إماماً لِدينِه فَقَدِ استَمْسَك بِالعُروة الوُثقيٰ فِي دينِه وَ نَفسهِ»[10] کسی که در کل زندگی دنیا و دینش، امام واجب‌الإطاعه‌اش علی(ع) است، به ریسمانی چنگ زده که تا قیامت بریده نمی‌شود.

به او گفتم که ما به این دلیل شیعه هستیم. چهارپنج دقیقه هم منتظر شدم که جواب مرا بدهد؛ اما فقط گفت چای سرد می‌شود، میل کنید! علمای شیعه خیلی زحمت کشیده‌اند؛ اگر می‌خواهید از آنها تشکر کنید، شیعه بمانید. 

 

مکتب اهل‌بیت و قرآن، تنها راه نجات انسان

و الله قسم! طبق آیات (الآن فرصت بحثش را ندارم) و روایات، تنها راه نجات در دنیا و آخرت، مکتب اهل‌بیت است به‌اضافهٔ قرآن. این روایت را دویست تا کتاب اهل‌سنت نقل کرده‌اند، ما هم نقل کرده‌ایم. پیغمبر دو ساعت مانده به رحلتشان، به امیر‌المؤمنین(ع) و فضل‌بن‌عباس فرمودند: من می‌خواهم یک بار دیگر به مسجد بروم. حضرت نمی‌توانستند بلند شوند و پایشان را از زمین بردارند و به زمین بگذارند. برای همین گفتند زیر بغل مرا بگیرید و به مسجد ببرید. درِ خانه‌شان در مسجد باز می‌شد؛ نوشته‌اند پایشان را می‌کشید و نمی‌توانستند راه بروند. اولین باری بود که روی پلهٔ اول منبر آمدند؛ حرف اولشان این بود: هرکس بر گردن من حقی دارد، بلند شود و بگوید تا من حقش را بدهم. چه کسی به گردن پیغمبر(ص) حق دارد؟ پیغمبر(ص) بر کل آفرینش حق دارند! من این را در ده جلسه ثابت کرده‌ام که پیغمبر(ص) بر کل موجودات هستی حق دارند و هیچ‌کس هم نمی‌تواند حقشان را ادا کند؛ چون کسی قدرتش را ندارد. این‌قدر حق ایشان باعظمت است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را ادا کند! حرف دوم حضرت هم این بود:‌ «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ».[11] حضرت نفرمودند «تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَل» یک دانه! من دو چیز گران‌بها بین شما می‌گذارم و می‌روم: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً و إنّهما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ» اگر به این دو تا (نه به یکی از آنها) اقتدا کنید، محال است که روی انحراف را ببینید. مسئله خیلی ریز، دقیق و لطیف است؛ من خیلی بازش نکنم. بعد فرمودند که بین این دو تا جدایی نیست؛ چون هر دو یک واحد در دو چراغ و یک حقیقت در دو لامپ هستند. روز قیامت در کنار کوثر، قرآن و اهل‌بیت من بر من وارد می‌شوند. 

 

نخستین سخن پیامبر(ص) با خدا در روز قیامت

حالا جلد دوم عربی «اصول کافی»، باب فضل قرآن، امام صادق(ع) از پیغمبر(ص) نقل می‌کنند که فرموده‌اند: اولین کسی که در قیامت اجازهٔ حرف‌زدن دارد، من هستم. قرآن می‌گوید: وقتی قیامت برپا می‌شود، صدای نفَس شنیده نمی‌شود؛ یعنی از اوضاع عجیب قیامت، حبس‌بودن نفس‌ها در سینه است و کسی نمی‌تواند داد بکشد و ناله کند. در سورهٔ هود است: «لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ».[12] عزیزان روحانی می‌دانند که آیه نکرهٔ در سیاق نفی است و افادهٔ عموم می‌کند. یک نفر جز با اجازهٔ خدا، حق حرف‌زدن ندارد. پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: به اولین کسی که اجازۀ حرف‌زدن داده می‌شود، من هستم. روایت در جای مهمی آمده است! بعد هم می‌فرمایند: اولین حرف من هم با خدا این است که با یک دستم قرآن را بلند می‌کنم و با یک دستم هم دست اهل‌بیتم را می‌گیرم. به پروردگار می‌گویم فقط از امتم یک سؤال بکن و بپرس بعد از من، با این کتاب و اهل‌بیت من چه کردند؟! 

شیعه بمانید! شیعه خوب است؛ حرف شیعه با علم، دلیل، استدلال، حق، بامحبت باادب و باکرامت است. حرف شیعه بدون دعوا، تعصب و جنگ است. خیلی هم زحمت ماندگاری شیعه و فرهنگ اهل‌بیت را کشیده‌اند.

این زمان بگذار تا وقت دگر!

 

اهمیت برگزاری مجالس برای اهل‌بیت

برای امشب مطالب خیلی مهمی آماده کرده بودم؛ البته اینهایی هم که گفتم، خیلی مهم بود. شما هم زحمت می‌کشید، بزرگواری و آقایی می‌کنید که می‌آیید. شما با آمدنتان از کربلای ابی‌عبدالله(ع)، زحمات ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و علمای شیعه تشکر و سپاسگزاری می‌کنید. خدا هم می‌داند که این مجالس برای دنیا، برزخ و آخرت ما چقدر سودمند است. آنجا آدم ارزشش را می‌فهمد. 

من یک گریه‌کن داشتم که واقعاً در روضه‌ها عین مادر داغ‌دیده برای ابی‌عبدالله(ع) گریه می‌کرد، ناله و فریاد می‌زد و اشک از چشمش می‌پرید. این وقتی از دنیا رفت، من خیلی غصه‌دار شدم. گریه‌کن خیلی نابی بود! یک شب در فکرش هم نبودم؛ ولی خوابش را دیدم و به او گفتم: کجایی؟ گفت: آن طرف هستم. گفتم: می‌دانم آن طرف هستی؛ کجایی؟ جواب نداد! گفتم: تو را به دنیا برگرداندند؟ گفت: نه مرا برنگرداندند؛ ولی از بس عاشق ابی‌عبدالله(ع) و جلساتش هستم، هفته‌ای یک بار به من اجازه می‌دهند که پای منبرت بیایم، گریه کنم و برگردم. 

بیایید وقتی از دنیا رفتیم، حسرت نخوریم و پشیمان نشویم. پیوندتان را با ابی‌عبدالله(ع) بتون‌آرمه کنید! به خدا و ائمه، به‌ویژه ابی‌عبدالله(ع) دل بدهید. من به عالمی گفتم که این روایت را شنیده‌ام، اما نمی‌دانم کجاست؛ گفت من می‌دانم کجاست، برایت می‌نویسم و می‌آورم. با آدرس نوشت و آورد. در کتاب یکی از بزرگ‌ترین علمای بیرجند جنوب خراسان بود که شخصیت خیلی والایی داشت. روایت این است: کسی به امام صادق(ع) گفت: می‌خواهم چیزی به شما بگویم، اما خجالت می‌کشم. حضرت فرمودند: چرا خجالت می‌کشی؟ خیلی راحت حرفت را بزن! گفت: یابن رسول‌الله! من همهٔ شما اهل‌بیت را دوست دارم و عاشق شما هستم؛ ولی محبت و عشقم به ابی‌عبدالله(ع) یک جور دیگر است. امام نگاه باعاطفه‌ای به او کردند و فرمودند: ما اهل‌بیت هم نسبت به حسین همین‌جور هستیم و محبتمان جور دیگری است.

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند

 

کلام آخر؛ تو پیمان شکیبایی ببستی

به نوک نیزه چون خورشید تابان

نمایان شد سر شاه شهیدان

یکی لبخنده بودی بر دهانش

هزاران سرّ پنهان در نهانش

همه هستی به راه دوست داده

رُخش بر روی خاکستر نهاده

نگاهش گاهی در آسمان بود

گهی چشمش به‌سوی خواهران بود

ز ابرو بوده‌اش تا زینب اشارت

همی می‌داد خواهر را بشارت

که من بر عهد خود بس استوارم

به پیمان تو هم امیدوارم

تو پیمان شکیبایی ببستی

چه شد پیشانی از محمل شکستی

حسین من! جدّم، مادرم و برادرم از همهٔ حوادث کربلا به من خبر داده بودند؛ اما به من نگفتند که روزی سر بریدهٔ تو را مقابل من به نیزه می‌زنند. در گیرودار حرف‌زدنش، دختر کوچک ابی‌عبدالله(ع) دید که عمه با بیرون حرف می‌زند؛ خودش را جلو کشید، چشم این بچه به سر بریدهٔ پدر افتاد. یکی از علمای اصفهان برایم نقل کرد که این بچه به پدرش گفت: بابا برگرد، ما عهد می‌بندیم که دیگر از تو آب نخواهیم.

 

دعای پایانی

خدایا! ما و زن و بچه‌هایمان و نسلمان را از قرآن و اهل‌بیت جدا نکن. 

خدایا! ما را فرمانبردار خدا و اهل‌بیت قرار بده. 

خدایا! به عزت ابی‌عبدالله(ع)، رابطهٔ ما را با گناه ببُر. 

خدایا! شوق در اطاعت و بندگانت را در ما زیاد کن. 

خدایا! همهٔ بیماران را شفا بده.

خدایا! شهدا و اموات را غریق رحمت فرما. 

الهی! امشب شب امام زمان(عج) است؛ به عزتت، امام زمان(عج) را همین لحظه دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

 


[1]. در کتاب «مشرق‌الشمسین و اکسیرالسعادتین مع تعلیقات‌الخواجوئی» نوشتهٔ شیخ بهایی چنین آمده است: «قعدْتُ علی بابِ قلْبی فلمْ أدعْ أنْ یدْخُلهُ سِوَی‌اللهِ». 
[2]. تحف‌العقول، ج1، ص45؛ بحارالأنوار، 74، ص149؛ کافی، ج2، ص364.
[3]. سورهٔ تحریم، آیهٔ 7.
[4]. سورهٔ انفال، آیهٔ 58.
[5]. سورهٔ شعراء، آیات 88 و 89.
[6]. سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
[7]. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص127؛ سنن ترمذی، ج5، ص658.
[8]. سورهٔ حمد، آیهٔ 2.
[9]. سورهٔ حجر، آیهٔ 87.
[10]. تفسیر کبیر رازی، ج1، ص207.
[11]. بصائرالدرجات، ج1، ص413؛ اسرار آل‌محمد(ص)، ج2، ص647.
[12]. سورهٔ هود، آیهٔ 195.

برچسب ها :