لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم؛ سه‌شنبه (11-5-1401)

(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
محرم1444 ه.ق - مرداد1401 ه.ش
22.07 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

جهان هستی در دایرهٔ رحمت پروردگار

خداوند در قرآن مجید می‌فرماید: رحمت، مهر و محبت من نسبت به کل هستی فراگیر است. هیچ موجود غیبی، شهودی، مُلکی و ملکوتی از دایرهٔ رحمت او خارج نیست. اگر رحمت او تجلی نکند، چیزی به‌وجود نمی‌آید؛ حال اگر چیزی به‌وجود بیاید و رحمت او شامل حال به‌وجودآمده نشود، تداوم حیات برایش محال است. کل هستی، چه ظاهر و چه باطنش، مثل ماهی داخل دریا، در دریای رحمت بی‌نهایت و محبت نامحدود پروردگار غرق است. 

 

رحمت ویژهٔ پروردگار بر انسان

نکتۀ مهم در این بحث، این است: نسبت به انسان، از زمانی که خلقش کرده است تا الآن و از الآن تا روز برپاشدن قیامت، رحمت ویژه دارد. رحمتش رحمتی است که اگر انسان آن رحمت را بپذیرد (رحمت عام را که بالإجبار باید بپذیرد و دست خودش نیست؛ اما این رحمت، رحمت ویژه و تشریعی است)، طبق آیات قرآن، به‌طور یقین خیر دنیا و آخرتش تأمین می‌شود. همچنین اگر بپذیرد و با این رحمت حرکت کند، بهترین موجود زندهٔ عالم می‌شود. 

 

«خَیرُ الْبَرِیةِ»، آخرین حد موجودات

این بهترین موجود زندهٔ عالم شدن هم دلیل قرآنی دارد؛ خدا در سورهٔ مبارکهٔ بینه می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ».[1] «بَرِیةِ» یعنی موجودات زنده و «خَیرُ» در آیه، افعل‌التفضیل است. 

شما افعل‌التفضیل را در فارسی خوانده‌اید؛ «حسن و احسن»، «خوب و خوب‌تر»، «به و بهتر»، «نیکو و نیکوتر». این دومی‌ها را افعل‌التفضیل می‌گویند؛ یعنی دیگر بالاترش را ندارد و این آخرین حد است. کلمهٔ «خیر» هم در آیه، آخرین حد است؛ چون افعل‌التفضیل است. البته «خیر» در لغت عرب، مثل «حسن» که «احسن» دارد، وزن افعل‌التفضیلی، یعنی «اَخْیَر» ندارد. این متخصصان هستند که کلمهٔ «خیر» را در آیات می‌فهمند و متوجه می‌شوند معنیِ افعل‌التفضیل دارد یا ندارد. در این آیه هم، «خیر» به‌معنای افعل‌التفضیل است. خدا هم در این آیه می‌فرماید: کسانی که به دین من که رحمت من است، ایمان بیاورند. 

 

ظرف بی‌نهایت رحمت و محبت پیغمبر(ص)

شما در قرآن می‌بینید که دربارهٔ پیغمبر اکرم(ص) هم فرموده‌ است: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ».[2] این آیه آیهٔ خیلی عجیبی است و رسیدن به عمق این آیه، واقعاً کار مشکلی است! آیه سه کلمه است، اما عمقش را خیلی سخت می‌شود فهمید. «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» یعنی من تو را جز برای مهرورزی و محبت به تمام جهانیان نفرستادم. حالا شما فکر کنید که پیغمبر(ص) یک نفر است؛ در زمان پیغمبر(ص)، کرهٔ زمین چقدر جمعیت داشته؟ نمی‌دانیم! تا الآن چقدر جمعیت در زمین آمده است؟ نمی‌دانیم! از الآن تا قیامت، چقدر جمعیت آفریده می‌شود؟ آن‌هم نمی‌دانیم! ظرفیتی در رحمت و محبت به این یک نفر، چه در زمان حیاتشان و چه بعد از حیاتشان داده که کم نمی‌آورند. خود حضرت می‌فرمایند: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ وَ مَمَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ»[3] من بین شما باشم، برایتان خیر هستم؛ اگر از دنیا هم بروم و دیگر مرا تا قیامت نبینید، باز هم برایتان خیر هستم. به‌راستی این یک نفر چه ظرفیتی دارد که اگر بخواهد رحمت اعطایی خداوند را برای هدایت و انسان‌شدن و به‌دست‌آوردن خیر دنیا و آخرت هر مرد و زنی، هر پیر و جوانی و هر دختر و پسری هزینه کند، کم نمی‌آورد؟! این مشکل‌بودن فهم این آیهٔ شریفه است. 

 

آفرینش آدم(ع)، بیانگر جلوه‌ای از رحمت پروردگار

این رحمت ویژه (رحمت هدایتگری، رحمت تشریعی و رحمت ارائهٔ دین برای خیر دنیا و آخرت) از چه زمان نسبت به بشر شروع شده است؟ از زمانی که اولین مرد و زن را آفرید، شروع شده. یک مرد آفرید که خودش در قرآن اسمش را برده و گفته «آدم»؛ یک همسر هم برایش آفرید که روایات می‌گویند اسمش «حوّا» بوده. در واقع، خود آفریدن و آفرینندگی آدم(ع)، تجلی رحمت است و این خیلی عجیب است! قرآن می‌فرماید: «إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ»[4] یک مقدار گِل روی زمین بود و هیچ‌چیز دیگری نبود. این گِل را بدون داشتن پشتوانهٔ پدر و مادر (یعنی قبلش نه پدری بود و نه مادری و فقط یک تکه گِل بود)، در دو مرحله به انسان زندهٔ عاقلِ بافطرت جاندارِ روح‌دار تبدیل کرد. 

در مرحلهٔ جسم اگر بخواهید ببینید که با این گل چه‌کار کرده، یک کتاب به‌نام «فیزیولوژی انسان» هست؛ شاید تجدید چاپ هم شده باشد. کتاب‌فروشی‌های روبه‌روی دانشگاه دارند؛ اگر حوصلهٔ شما کشید، بخرید. کتاب فقط دربارهٔ بدن است؛ البته بعد از میلیون‌ها سال، هنوز همهٔ اسرار این بدن برای بشر کشف نشده است. در همین روزگار ما، یک فیزیولوژیست بسیار دانشمند به‌نام «کارل» در فرانسه بود که اصلاً رشتهٔ دانشش، شناخت بدن انسان بود. این فیزیولوژیست یک کتاب بسیار پرقیمت دارد! 

 

تربیت توحیدی لقمان و اعطای مقام حکمت به او

این‌طور نیست که همهٔ خارجی‌ها بد، فاسد، گنهکار، مشرک و کافر باشند. همیشه در جوامع بد، آدم‌های خوب، خردمند، عالم و آگاه هم وجود دارند که واقعاً قابل‌احترام هستند. تمام مردم سودان سیاه‌پوست هستند. در زمان حضرت داوود(ع) (ما نمی‌دانیم که چند سال قبل بوده؛ اگر تاریخ مسیحی‌ها درست باشد که الآن سال 2022 میلادی است، این تاریخ برای ولادت عیسی تا الآن است. داوود خیلی قبل از عیسی بوده)، در سودانِ آفریقا که یک جامعهٔ بت‌پرست، بی‌سواد، غیرعادل، جنگلی و بی‌ضابطه بود، یک جوان با تکیه بر خردمندی، وقار، بزرگواری و کرامت، این‌قدر از خودش شایستگی نشان داد که وقتی یک شب در فضای باز خوابیده بود، دید از عالم بالا دارد فرشته پایین می‌آید. زمانی که به لقمان رسیدند، به او گفتند: پروردگار به ما مأموریت داده که به شما دو تا مأموریت پیشنهاد بکنیم؛ اختیار انتخابش هم به خودت داده است. هر کدام را که خودت می‌خواهی، انتخاب کن. لقمان گفت: بگویید! فرشتگان گفتند: پروردگار فرموده یا مقام نبوت را انتخاب کن که عالی‌ترین مقام است و یا مقام حکمت را برگزین. «مقام حکمت» یعنی یک علم غیرقابل‌تغییر و ثابت که پیشرفت علوم هیچ‌چیز آن را باطل نکند و از میدان علم بیرون نیندازد و تا قیامت ثابت بماند. کدام را می‌خواهی؟ لقمان گفت: من تحمل مسئولیت نبوت را ندارم؛ ولی حکمت را می‌پذیرم. 

خدا فرموده هر کدام از این دو مقام را که می‌خواهی، انتخاب کن؛ عیبی ندارد که آدم به خدا بگوید به من اجازه دادی یکی از آنها را انتخاب کنم. لقمان هم گفت که من تحمل نبوت را ندارم و حکمت را انتخاب کرد. حالا ببینید که قرآن دربارهٔ او چه می‌گوید! قرآن دربارهٔ یک آدم قد کوتاهِ سیاه‌چهرهٔ جوان با موی مجعد (موهای کوتاه پیچیده) که اصلاً قیافه هم ندارد؛ اما رحمت تشریعی، دینی و هدایتگری خدا را پذیرفته است، می‌گوید: «وَ لَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ».[5] خیلی عجیب است که بدون قید و نه یک رشته از حکمت، بلکه خدا می‌گوید من به لقمان حکمت عطا کردم. پروردگار بخشی از حکمتش را در سورهٔ لقمان آورده است. من هم، خیلی‌وقت پیش یک کتاب نزدیک پانصد صفحه به نام «لقمان حکیم» نوشتم و حکمت‌های قرآنی‌اش را آوردم؛ حکمت‌هایی هم که ائمهٔ ما از او در روایات نقل می‌کنند، آنها را هم آوردم. چقدر عظمت که ائمهٔ ما راوی حکمت لقمان شده‌اند! 

 

کم‌توجهی مردم به پرواز به‌سوی مقامات ملکوتی

ما جا داریم که این‌قدر پرواز بکنیم؟ والله جا داریم، اما پرواز نمی‌کنیم. متأسفانه الآن حوصلهٔ پرواز به مقامات ملکوتی در مردم کم شده و در خیلی‌ها هم صفر شده است؛ خیلی‌ها فقط در اسارت و زندانی بدن هستند که صبح چه‌چیزی بخورم؟ ظهر چه‌چیزی بخورم؟ شب چه‌چیزی بخورم؟ چه‌چیزی بپوشم؟ چه نوع کفشی بپوشم؟ این کفش و کت‌وشلوار بِرَند هست یا نیست؟ دوخت ایران است یا دوخت پاریس؟ چه یخچالی بخرم؟ چه فرشی زیر پایم بیندازم؟ در این‌همه حرفی که می‌زنند، این حرف نیست: «چه سکویی زیر پایم بگذارم که بالا بروم و به خدا برسم؟». 

بیشتر مردم دنیا دور خودشان می‌چرخند. امام صادق(ع) مردم را به سه گروه تقسیم کرده‌اند: «وَمِن هُم یَحُوم حُوم نَفْسه» گروهی فقط دور بدن می‌چرخند و طواف‌کنندهٔ دور بدن هستند. بدن چه دارد؟ عمدهٔ چیزش شکم و شهوت است که دور این دوتا طواف می‌کنند و مدام می‌چرخند، در چرخیدن هم مرتب کم می‌شوند؛ مثل گوشتی که در چرخ‌گوشت برقی می‌ریزند، همین‌طور که خُرد و نرم می‌کند و بیرون می‌ریزد، وزنش هم کم می‌شود و بعد هم خورده می‌شود و از بین می‌رود. عده‌ای در این چرخیدن کم می‌شوند و آخر کار هم هیچ‌چیزی از آنها نمی‌ماند. قرآن می‌فرماید: «فَلاَ نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً»[6] چیزی که در آنها قابل‌احترام باشد، دیگر نمی‌ماند. «وَمِنْهُم يَحومُ حَومَ قلبِهِ» عده‌ای هم طواف‌کنندهٔ دور قلب هستند. طواف اینها خوب است؛ همه‌اش به دل می‌رسند که دل را محل تجلی خدا، غفران، رحمت، علم و نور قرار بدهند. اینها خوب هستند. گروه سوم هم «وَمِنْهُم يَحُومُ حَومَ رَبِّهِ عَزَّ و جلَّ» دور خدا طواف می‌کنند؛ طواف می‌کنند برای این‌که آینه بشوند، صفات الهی را در آینهٔ وجود خودشان تجلی بدهند و از نظر اخلاق و رفتار و کردار، خداگونه بشوند. 

 

بهترین معاشر انسان در کلام رسول خدا(ص)

جوان‌ها! این روایتی که می‌خواهم بخوانم، روایت عجیبی است! من 55 سال است که با روایات سروکار دارم و دیگر روایات خیلی پرقیمت، مطابق با قرآن و عقل را می‌شناسم و می‌دانم این روایت از نخبهٔ روایات شیعه است. چند نفر مثل شما بزرگواران که اگر زمان پیغمبر(ص) بودید، پیش او می‌رفتید و می‌پرسیدید، جوابتان را می‌دادند. آغوش رحمت پیغمبر(ص) برای جهانیان باز بود، نه فقط مردم مدینه و مکه؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ».[7] اینها آمدند و جلوی پیغمبر(ص) نشستند و عرض کردند: «یَا رَسُولَ اللّٰه! مَنْ نُجَالِسُ» چقدر سؤال عالی و باارزشی است! با چه کسی معاشرت، رفاقت و نشست‌وبرخاست کنیم؟ 

من استادی داشتم که خیلی از او استفاده برده بودم. ایشان اصالتاً اهل اصفهان و بزرگ‌شدهٔ نجف بود. از شاگردان مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید جمال‌الدین گلپایگانی بود. آیت‌الله‌العظمی بروجرودی که پیرمردها زمان ایشان، عظمت، کرامت و نگاه باطنی‌اش را یادشان است، سالی یک بار به آقای سید جمال‌الدین گلپایگانی در نجف نامه می‌نوشت و متن نامهٔ هر سالش هم این بود: «بِسْمِ اللّٰه الرَّحمنِ الرَّحِیم؛ حضرت آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی، حسین بروجردی را نصیحت کنید». 

اول و آخر، ظاهر و باطن، درس دنیا و آخرت، «بِسْمِ اللّٰه الرَّحمنِ الرَّحِیم» است. ظاهراً ژاپنی‌ها این را کشف کرده‌اند که مسلمان‌ها وقتی می‌خواهند آب بخورند، هر کدام که «بِسْمِ اللّٰه الرَّحمنِ الرَّحِیم» می‌گویند، تمام مولکول‌های آب منظم می‌شود. ما این را نمی‌گوییم که بگویند آخوندها هم چه حرف‌هایی می‌زنند! ژاپنی‌های بت‌پرست این را کشف کرده‌اند! 

به‌راستی اگر همه این اخلاق را که در این نامه آمده، داشته باشند، چقدر عالی است! حیف که بیشتر مردم دنیا، متکبر و مغرور هستند. شما هم به بعضی‌ها برخورده‌اید؛ مثلاً دههٔ عاشوراست، می‌گویی یک شب بیا تا به جلسه برویم. اگر حرف‌ها بی‌ربط و بی‌دلیل بود، حکیمانه و عالمانه نبود، همان وسط جلسه بلند شو و برو و دیگر هم نیا؛ اما اگر خوب بود، دوباره بیا. جواب می‌دهند: برو پی کارت! ما صد تا پیراهن از اینها بیشتر پاره کرده‌ایم و خودمان می‌دانیم. اگر «صد تا پیراهن پاره‌کردن» افتخار است، پس قیچی خیاطان را باید بالای برج میلاد بگذارند. اینها بهترین افتخاردار هستند؛ چون یک‌میلیون پیراهن تا حالا پاره کرده و دوخته‌اند. 

حقایق را پس نزنیم و در تاریکی نرویم! نگوییم «برو بابا! ما خودمان این حرف‌ها را بلد هستیم و کهنه کرده‌ایم»؛ به خدا این‌جور نیست! آیت‌الله‌العظمی بروجردی زمان خودش اعلم علمای شیعه بوده و بالاترین از خودش نبوده؛ این آدمِ اعلم و بالاتر می‌نوشت: «حضرت آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی، حسین بروجردی را نصیحت کنید». این انسانیت، حکمت، نورانیت و لمس رحمت‌الله است. 

استاد من می‌گفت: آقای سید جمال‌الدین گلپایگانی هر روز به وادی‌السلام نجف، سر قبر بزرگان، علما، فقها، بی‌وارثان و غریبه‌ها می‌رفت. من یک روز، همان لحظهٔ صبح زود خدمت ایشان آمدم و گفتم: آقا! اجازه می‌دهید که امروز با شما تا وادی‌السلام بیایم؟ گفت: بیا! ایشان با یک حالی برای من تعریف می‌کرد، دو بار هم تعریف کرد؛ اصلاً حالش منقلب می‌شد. 

ما راه افتادیم و من دیدم که تمام جسم آیت‌الله سید جمال در نور رفت. اصلاً در یک ظرف نور قرار گرفت! یک آیه برایتان بخوانم؛ ظهور این نور در قیامت صددرصد است: «یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[8] روز قیامت همهٔ مردان و زنان مؤمن در نور حرکت می‌کنند. وقتی به قبرستان هم رفتیم، این نور بود و من می‌دیدم. کارش تمام شد و از قبرستان برگشتیم. وارد شهر که شدیم، یک نفر درِ خانه‌اش باز بود و دمِ در ایستاده بود، گفت: حضرت آیت‌الله! صبحانهٔ من حاضر است؛ تشریف بیاورید، صبحانه میل کنید و بروید. ایشان گفت: من میل ندارم. بعد که عبور کردیم، من دیدم این نور پرید و نیست! گفتم: آقا! من درست دیدم که غرق نور بودید؟ گفت: درست است. گفتم: پس این نور چه شد که پرید؟ گفت: نَفَس این آدمی که ما را به صبحانه دعوت کرد، آلوده بود. نفَس او به نور خورد و نور فرار کرد. الآن چقدر نفَس پاک داریم؟ بعضی‌ها چقدر ما را در تاریکی فرو می‌برند و اثر منفی در ما می‌گذارند؟ 

اینها هم به رسول خدا(ص) گفتند: «مَنْ نُجالِس»[9] با چه کسی رفت‌وآمد و نشست‌وبرخاست کنیم؟ پیغمبر(ص) سه تا جواب دادند: «مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُؤيَتُهُ» با کسی نشست‌وبرخاست و معاشرت کنید که دیدن قیافهٔ او شما را به یاد خدا بیندازد و ظرف تجلی صفات‌الله است. «و يَزيدُ في عِلْمِكُم منطِقُهُ» وقتی حرف می‌زند، به دانش و معرفت شما اضافه کند. «و يُرَغِّبُكُم في الآخِرَةِ عَمَلُهُ» رفتار و کردارش شما را به آخرت تشویق کند. 

 

آفرینش آدم(ع) در دو مرحله

شما آن کتاب «فیزیولوژی انسان» را بخرید؛ کتاب «انسان موجود ناشناخته» نوشتهٔ کارل را هم بخرید؛ کتاب بسیار مهم «انسان‌شناسی بدنی» اهل‌بیت را هم در «بحارالأنوار» مجلسی، در باب «السماء والعالم» ببینید؛ کتاب «آفرینش انسان» نوشتهٔ یک دانشمند فوق‌العاده مهم فرانسه را هم ببینید. همهٔ اینها را هم که بخوانید، در آخر، به کل خلقت بدنِ خالی دست پیدا نمی‌کنید؛ هنوز خیلی از اسرار بدن کشف نشده است. 

 

الف) آفرینش بدن از مقداری گِل

خداوند این بدن را از آن یک‌خرده گِل ساخته است. «ٱللَّٰهُ أَكْبَرُ! اَلْعَظَمَةُ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ؛ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ». این بدن را با این‌همه رگ و پی، معده، امعا و احشا، قلب، خون و کلیه ساخته. همین دو تا کلیه را دقت کنید؛ در این کتاب‌هایی که گفتم، نوشته‌اند: اگر کار صددرصد این دو تا کلیه را که نیم‌کیلو هم نمی‌شود، بخواهند بیرون ایجاد بکنند (نه دیالیز؛ می‌فهمم چه می‌گویم)، یک زمین هزارمتری با یک کارخانه می‌خواهد که دارای چهارهزار چرخ باشد؛ این چرخ‌ها بچرخد تا بتواند کار 24 ساعت کلیه را انجام بدهد. خدا کل این هزار متر کارخانه را در دو تا گوشت قرار داده که از مشت ما کوچک‌تر و نصفه مشت ماست. هر کلیه‌ای دویست‌میلیون حفره برای تصفیهٔ سموم بدن دارد. خدا چقدر به ما رحمت داده! چقدر ما را موردمهر قرار داده! 

شما می‌دانید به تمام اعضا و جوارح ما شعور داده؟! شما می‌دانید که اگر معدهٔ ما شعور نداشت، وقتی به خانه می‌رفتیم و سر سفره می‌نشستیم، ساعت یازده که شام را شروع می‌کردیم، تا صبح هم می‌خوردیم، نمی‌فهمیدیم سیر شده‌ایم. معده به ما می‌گوید سیر شدم؛ معده به ما می‌گوید این یک لیوان آب که خوردی، تشنگی‌ام برطرف شد؛ چون شعور دارد. همهٔ وجود ما باشعور است که «خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ»[10] با یک‌ذره گِل ساخته. 

این گِل چجوری یک اسکلت استخوانی شد؟ چگونه پوست، چشم، گوش، مو، ناخن و قد مناسبی شد؟ مگر ما از مادر متولد شدیم، ذره‌ذره قد نکشیدیم؟ پروردگار با این بدن چه‌کار کرده و به آن چه گفته که تا این حد رسید، دیگر قد نکشد و بایستد! اگر این حکم خدا روی بدن ما نبود، الآن همهٔ ما دوهزار متر بودیم؛ اما در حد متعادل که می‌رسیم، بدن می‌ایستد و دیگر بالاتر نمی‌رود. چه کسی به درخت‌ها گفته حالا که دارید رشد می‌کنید، درخت گردو! به اینجا که رسیدی، دیگر بایست یا درخت پرتقال! به اینجا که رسیدی، بایست. اگر نمی‌ایستادند، هر درختی الآن پنج‌شش‌هزار متر بود و دست ما به میوه نمی‌رسید. ما باید یک نردبان پنج‌شش‌هزارمتری درست می‌کردیم که از آن بالا برویم و میوه بچینیم؛ بیشتر ما هم از آن بالا می‌افتادیم و به امید خدا می‌مردیم. 

چه کسی به نباتات گفته که تا اینجا آمدید، بایستید؟ چه کسی به گُل گفته که وقتی تنه می‌کنی، خار هم دربیاور تا کرم‌های خاکی از تو بالا نروند که شکوفه و غنچهٔ تو را بخورند و جهان بدون گل بماند؟ در این عالم چه‌کار کرده است؟ مگر می‌شود رحمتش را ورق زد و دید چه خبر است؟ 

 

ب) دمیدن از روح خود در بدن

بدن آدم را با یک ذره گِل ساخت؛ روحی که برای آدم ساخت، چه؟ من این آیه را هم نمی‌فهم که خدا فرموده: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی».[11] در کتاب‌های روان‌شناسی خارجی‌ دیدم که تا الآن، 42 دستگاه در روح کشف کرده‌اند. 

 

امر پروردگار به حلال‌خوری، شاخه‌ای از رحمت الهی

حالا که آدم(ع) را از یک ذره گِل ساخت، رهایش نکرد و یک همسر مناسب هم برایش ساخت. بعد به هر دوی آنها گفت: «یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ»[12] جای شما دو تا سر آخور نیست و با حیوانات زمین فرق دارید. شما موردرحمت ویژهٔ من هستید و جای شما در بهشت است. خداوند نگفت «اُدْخُلي» وارد این باغ آباد بشوید، بلکه گفت: «اُسْکُن» اینجا بروید تا آرامش داشته باشید. «وَ کلاً مِنْهَا رَغَداً حَیثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هٰذِهِ الشَّجَرَةَ»[13] هرچه میوه در این باغِ گوارا هست، بخورید که تمام این میوه‌ها با بدن شما تناسب دارد؛ اما این یک میوه با بدنتان تناسب ندارد و ضرر دارد. من بدن شما را برای این یک میوه نساخته‌ام! مشروب نخورید، گوشت خوک نخورید، گوشت مَیته نخورید و غذای خانه‌تان را با پول دزدی، اختلاس، غصب و غارتگری تأمین نکنید؛ اینها با بدنتان تناسب ندارد! در قرآن می‌گوید: «کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلاَلاً طَیباً»؛[14] امام صادق(ع) می‌گویند: هرچه به بدن شما حرام کرده، برای بدنتان ضرر داشته؛ از بس شما را دوست داشته، حرام‌ها را ارائه کرده است! خود حرام‌کردن خیلی از چیزها شاخهٔ رحمت و تجلی رحمت اوست. 

برادرانم و خواهرانم! امشب این آیه را یادتان بماند تا فردا شب؛ آیه این است: «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاَّ الْإِحْسَانُ»[15] خدا این‌همه خوبی به شما کرده، آیا جوابش بدی، گناه، عربده‌جویی، دزدی، غصب، رشوه، اختلاس، زنا، قمار، نمازنخواندن و نکردن کار خیر است؟ پاسخ احسان خدا این است؟ سزای خوبی بدی است؟!

 

کلام آخر؛ عبدالله‌بن‌حسن، بزرگمرد کوچک کربلا

این بچه هنوز به‌دنیا نیامده بود و در رحم مادرش بود که ابی‌عبدالله(ع) بدن برادرش را در بقیع دفن کردند. پسر حضرت که در دنیا بود، سه‌ساله بود؛ اما برادرش هنوز به‌دنیا نیامده بود. از دفن امام مجتبی(ع) برگشتند، اما چه حالی داشتند؛ چون با چشم خودشان دیدند که جلوی حرم پیغمبر(ص)، پانصد تا تیرانداز آمادهٔ حمله به بدن حضرت مجتبی(ع) شدند. 

حسین جان! تیر زدند، ولی پنج‌شش تا تیر زدند که آن‌هم به تابوت خورد، به بدن برادرت نخورد؛ اما با این بچهٔ در بغلت چه‌کار کردند؟! 

حسین جان! تو قدرت دفاع نداشتی و در گودال افتاده بودی؛ نمی‌توانستی بلند شوی و دیگر طاقت نداشتی. سفارش کرده بودی که این بچه را هم نگه دارند؛ اما زینب(س) نتوانست نگه دارد. وقتی دوید و وارد گودال شد، تنها کاری که ابی‌عبدالله(ع) کردند، این بود که بغلشان را باز کردند و گفتند بیا. 

مردم! با یتیم این‌جوری معامله می‌کنند؟ ابجربن‌کعب وارد گودال شد و می‌خواست شمشیرش را به ابی‌عبدالله(ع) بزند که این بچهٔ ده‌ساله دستش را جلوی شمشیر آورد و گفت: می‌خواهی عمویم را بزنی؟ شمشیر پایین آمد و دست بچه به پوست بند شد. بچه است دیگر؛ مرتب صدا می‌زد مادر! ابی‌عبدالله(ع) بچه را در بغل گرفتند و فرمودند: عزیزم! صبر کن و این دستِ بریده‌ات را پای خدا حساب کن. الآن تصور کنید که امام روی خاک افتاده، بچه را بغل کرده‌اند و روی سینه‌شان است؛ نمی‌دانم بگویم یا نه! حرمله جلوی گودال آمد و یکی از آن ده تیر سه‌شعبه را به گلوی بچه زد که روی سینهٔ ابی‌عبدالله(ع) افتاده بود.

 


[1]. سورهٔ بینه، آیهٔ 7.
[2]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107.
[3]. وسائل‌الشیعه، ج16، ص110؛ بحارالأنوار، ج17، ص149: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ وَ مَمَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ أَمَّا حَيَاتِي فَتُحَدِّثُونِّي وَ أُحَدِّثُكُمْ وَ أَمَّا مَوْتِي فَتُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ عَشِيَّةَ اَلْإِثْنَيْنِ وَ اَلْخَمِيسِ فَمَا كَانَ مِنْ عَمَلٍ صَالِحٍ حَمِدْتُ اَللَّهَ عَلَيْهِ وَ مَا كَانَ مِنْ عَمَلٍ سَيِّئٍ اِسْتَغْفَرْتُ اَللَّهَ لَكُمْ».
[4]. سورهٔ ص، آیهٔ 71.
[5]. سورهٔ لقمان، آیهٔ 12.
[6]. سورهٔ کهف، آیهٔ 105.
[7]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107.
[8]. سورهٔ حدید، آیهٔ 12.
[9]. الکافی، ج1، ص39؛ عوالی‌اللئالی، ج4، ص78.
[10]. سورهٔ ص، آیهٔ 71.
[11]. سورهٔ ص، آیهٔ 72.
[12]. سورهٔ بقره، آیهٔ 35.
[13]. همان.
[14]. سورهٔ بقره، آیهٔ 168.
[15]. سورهٔ رحمن، آیهٔ 60.

برچسب ها :