جلسه پنجم؛ دوشنبه (7-1-1402)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- خطاب ویژۀ پروردگار بر مبنای لطف و محبت
- روح ابلیسی در ردکنندگان دعوت حق
- کفر ابلیس، کفر در عبادت
- انحصار سود اطاعت از فرامین الهی به اطاعتکننده
- بندگان ویژهٔ پروردگار در آیات و روایات
- ظرفیت متفاوت انسانها در پذیرش دعوت حق
- تنوع در نعمتها و ظرفیتها، عین حکمت و رحمت الهی
- پروردگار، ستایششدهٔ ستایشکنندگان
- شکر پروردگار در خوشی و ناخوشی
- همهٔ مخلوقات در حال ستایش و حمد معبود
- حکایتی شنیدنی از کلاس بندگی خدا
- کلام آخر؛ قابلِ شه ارمغان کوچک است
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
خطاب ویژۀ پروردگار بر مبنای لطف و محبت
بخشی از خطابهای قرآن، مثل آیاتی که با «يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» شروع میشود، خطاب ویژه است. این خطاب براساس محبت، لطف و احسان است. همانطور که این خطابها ویژه است، مخاطبانش هم مخاطبان ویژهای هستند. آنها شایستگی، لیاقت، ارزش و طهارت باطن دارند و به این خاطر، خطاب به آنها نیز خطاب ویژه است. در این خطابها، این بندگان ویژه از طرف پروردگار مهربان عالم به یک سلسله اعمال، اخلاق و حالات دعوت میشوند؛ اینها هم اجابتکنندهٔ دعوتاند، برخلاف خیلیها که ردکنندهٔ دعوت هستند.
روح ابلیسی در ردکنندگان دعوت حق
اینهایی که دعوت حق را رد میکنند، یقیناً روح ابلیسی دارند. اینها فکر نکنند که کار سادهای دارند انجام میدهند! خدا در قرآن میفرماید: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ»[1] ما به همهٔ فرشتگان دستور دادیم یا بهعبارت لطیفتر، از همهٔ فرشتگان دعوت کردیم که به آدم سجده کنند. همهٔ فرشتگان نیز دعوت مرا پذیرفتند و قبول کردند، مگر ابلیس که سرپیچی و امتناع کرد. «وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»[2] از همین رو کافر شد. اینجا فعل «کَانَ» بهمعنای «صار» است: او کافر نبود، بلکه او هم عبد، بنده و مطیع بود و دعوتم را اجابت میکرد؛ اما این یک دعوت را که رد کرد، از کافران شد.
کفر ابلیس، کفر در عبادت
«کفر» در اینجا بهمعنی انکار خدا نیست. ابلیس منکر نشد که مثل بعضیهای بدتر از خودش بگوید: عالم کارگردان، کلیددار، صاحب و مالک ندارد. بهراستی اگر مالک ندارد، پس چرخهای این نظام به تدبیر و ارادهٔ چه کسی، صددرصد منظم دارد میچرخد. این عده حرفی را میپرانند و تیری در تاریکی پرتاب میکنند، به هدف هم نمیخورد و در برابر دلایل خداپرستان هم شکستخورده، لَنگ و بیآبرو هستند؛ ولی کفر ابلیس کفر انکاری نبود. چرا؟ چون بعد از اینکه سجده نکرد، باز با پروردگار عالم حرف زد؛ معلوم میشود که منکر نشده بود و او را قبول داشت. ابلیس گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»[3] این کفر، کفر در عبادت بود؛ نه بهمعنای انکار خدا.
همهٔ آنهایی که دعوت خدا به عبادت را جواب نمیدهند، کفر در عبادت دارند. کفر یعنی چه؟ یعنی پوشیدگی. خدا در سورهٔ حدید از تمام کشاورزان جهان به کفار تعبیر میکند: «كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ»[4] هنگامی که باران میبارد، اینقدر زمین زیبا میشود و روییدنیهای نیکومنظر پیدا میکند که کشاورزان را شگفتزده میکند. به کشاورز میگوید «کافر»، یعنی کسی که دانه را پنهان کرده؛ ولی حالا با باریدن باران، دانه بهشکل زیبایی سر از خاک بیرون آورده و این کشاورز را شگفتزده کرده است. پس «کفر» همهجا بهمعنی انکار نیست. شیطان کفر در عبادت پیدا کرد، یعنی عبادت را از خودش پوشاند و محروم کرد، رشتهٔ عبادت را دفن کرد.
ممکن است خیلیها در همین مملکت هم، خدا را قبول داشته باشند، واقعاً هم قبول داشته باشند، ولی هیچ عبادتی انجام ندهند؛ اینها کافر در عبادتاند. در حقیقت، آنها تمام دستورات عبادتی خدا را در قبرستان هوای نفس و شهواتشان دفن کردهاند و کافرند. لذا پیغمبر(ص) میفرمایند: «مَنْ تَرَكَ الصَّلاَةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ»[5] کسی که عمداً نماز را ترک بکند، کافر است؛ یعنی این عبادت الهی را در شهوات و هوای نفسش دفن کرد، سوزاند و پوساند. این معنی کفر است.
انحصار سود اطاعت از فرامین الهی به اطاعتکننده
پروردگار کسانی را دارد (از زمان آدم(ع) داشته، الآن هم دارد و در آینده هم خواهد داشت) که پاکی باطن، لیاقت و شایستگی دارند و هر دعوتی که خدا از آنها دارد، دعوتش را عاشقانه پاسخ میدهند. تمام احکام الهی، چه آنهایی که در قرآن هست و چه آنهایی که در روایات آمده، دعوت خداست؛ حتی آنهایی که در روایات هست، مستقیماً دعوت ائمه نیست، بلکه دعوت خداست. این آیه را عنایت کنید: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»[6] کسی که از پیغمبر اطاعت کند، از پیغمبر اطاعت نکرده و تحقیقاً از خود من اطاعت کرده است. این آیه آیهٔ خیلی فوقالعادهای است! اینها دعوت پروردگار را رد نمیکنند. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ»[7] وقتی خدا دعوتتان میکند، برای این است که زنده بشوید؛ چون قبل از دعوت او، همه مردهاید، ولی مردهٔ متحرک. شما انسانی هستید در قالب یک بدن متحرک. وقتی خدا دعوتتان میکند برای اینکه شما را حیات بدهد؛ وقتی پیغمبر او دعوتتان میکند تا به شما حیات روحی، عقلی، انسانی، عرشی و ملکوتی بدهد؛ این دعوت را قبول کنید! این قبولکردن دعوت، نه به سود من است و نه به سود پیغمبرم. امیرالمؤمنین(ع) در «نهجالبلاغه» میفرمایند: «وَ لَا تَنفَعُهُ طاعَةُ مَن أطاعَهُ»[8] اصلاً اطاعت اطاعتکنندگان سودی برای دعوتکننده ندارد. طاعت چقدر سود دارد؟ همهٔ این سود برای اطاعتکننده است، نه برای خداست و نه برای پیغمبر.
بندگان ویژهٔ پروردگار در آیات و روایات
این نوع بندگان که خطاب ویژه به آنها میشود و خودشان هم مخاطب ویژهاند، شایستهاند یا به قول خود قرآن، «صالح» و «مُتُطهّر»[9] هستند، خدا اینها را لایق میداند و بهطور ویژه با اینها صحبت میکند. این روایت چه روایت فوقالعادهای است! من واقعاً عمق این روایت را درک نمیکنم. روایت از رسول خدا(ص) نقل شده و نقلکنندهاش هم ابوذر غفاری است: «إنَّ لِلّٰه عِباداً لَیْسُوا بِأنْبیاء یَغْبِطُهُمُ النُّبوة»[10] خداوند بندگانی دارد که هیچکدامشان پیغمبر نیستند؛ اما جایگاه پیغمبری و مقام نبوت (نه انبیا) به وجود آنها حسرت میخورد. انگار جایگاه نبوت اینها را که میبیند، میگوید: ای کاش! اینها هم با این مقام و ارزششان در این جایگاه قرار میگرفتند. اینها شایستهاند که خدا بهطور ویژه با آنها صحبت کند. همچنین در روایتی دیگر از خود پروردگار دارد: «اوُلیائِی تَحْتَ قُبایی لَایَعْرِفُهُم غَیْری»[11] عاشقان و دوستان من زیر قبّهٔ لطف، رحمت و احسان من هستند که احدی غیر از من حقیقت اینها را نمیشناسد و فقط من میدانم اینها چه کسانیاند؟ روی همین زمین زندگی میکردند و اکنون هم زندگی میکنند، بین همین مردم هم هستند و در کرّات دیگر زندگی نمیکنند؛ اما کسی غیر از من باطن، نور و حقیقت وجود آنها را نمیشناسد. اینها با خدا عاشق و معشوق، محبّ و محبوباند.
ظرفیت متفاوت انسانها در پذیرش دعوت حق
البته اینگونه مقامات، تقسیم بین بندگان است. شما مرد و زن بهطور یقین به خودتان دلخوش باشید؛ اکنون که دعوتهای عبادتی خدا را پذیرفتهاید و عمل میکنید، در حدّ گنجایش خودتان، بندگان ویژهٔ خدا هستید. خدا در قرآن میفرماید: «أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ».[12] کسی را در نظر ندارم؛ ولی مردان، زنان و جوانانی در همین روز و شب ماه رمضان، مانند ماهی درون دریا، غرق در دریای فساد، آلودگی و گناه هستند. شما هم میتوانستید مثل آنها غرق در دریای آلودگی و فساد باشید؛ اما به چه دلیل اینگونه نشدید؟ بهدلیل جوابدادن به دعوت خدا، آلوده نشدید.
کارت دعوت خدا، «قرآن» است. کارت دعوت پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) نیز «روایات» آنهاست. شما اول پانزدهسالگی یا نهسالگیتان برایتان کارت آمده است؛ این کارت را روی قلب و جانتان گذاشتهاید و جواب هم دادهاید. ما توقع نداریم که پاسخ به دعوت خدا در وجودمان، مثل حضرت ابراهیم(ع)، حضرت نوح(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع)، پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) باشد. ما آن ظرفیت را نداریم و خدا بنا به حکمتش، آن ظرفیت را به ما نداده است؛ چون اگر بنا بود آن ظرفیت را به کل انسانها میداد، کل انسانها ابراهیم(ع) میشدند. پس زندگی دنیا چه میشد؟! اگر بنا بود ظرفیت ائمه را به همه بدهد، طبیعتاً همه امام میشدند. اگر آن ظرفیت را به این هشتمیلیارد جمعیت زمان ما میداد، هر هشتمیلیارد پیغمبر بودند. چه نیازی بود که هر هشتمیلیارد نفر پیغمبر باشند؟ چه نیازی داشت که کل مردم قرنهای گذشته پیغمبر باشند؟
تنوع در نعمتها و ظرفیتها، عین حکمت و رحمت الهی
خدا یک انسان کاملِ جامعِ خالصِ عالم به «ما کان»، «ما یکون» و «ما هو کائن» را مبعوث کرد و به او گفت: صدای خودت و من را به کل مردم برسان. دیگر به این نیازی نبود که همه پیغمبر بشوند. یک نفر ممتاز شد و یا ممتاز بود که به او گفت: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»[13] دعوت من و خودت را به مردم برسان؛ آنچه بر تو نازل شده است، به مردم برسان. لازم نبود که همه پیغمبر باشند؛ مثل اینکه بگوییم چرا همهٔ درختها درخت گردو یا آلبالو نشدند! آیا واقعاً لازم بود که کل درختهای جهان درخت گردو یا آلبالو باشد؟ یا لازم بود که کلّ بُتّهها بُتهٔ گرمک باشد؟ این تنوع و گوناگونی در خلقت، از حکمت، رحمت و لطف الهی است. آیا لازم بود که همهٔ وجود ما چشم باشد؟ به چه درد میخورد؟ آیا لازم بود که وقتی از مادر بهدنیا میآمدیم، کل وجودمان گوش یا دماغ باشد؟ این اجزای گوناگون بدن و عالم، این کمال را بهوجود آورده است. لازم نبود مخلوقات تکواحدی باشند؛ مثلاً همهٔ جهان، آسمان یا زمین باشد. این نظام احسن و مُتقن، این تنوع در نعمتها، رنگها، مزهها، نباتات و جانداران، عین حکمت و رحمت الهی است.
پس مبادا این «إنَّ لِلّٰه عِباداً لَیْسُوا بِأنْبیاء یَغْبِطُهُمُ النُّبوة» و «اوُلیائِی تَحْتَ قُبایی لَایَعْرِفُهُم غَیْری» ما را ناراحت کند که جایگاهی پیش وجود مقدس او نداریم! رتبهٔ جایگاه ما بعد از اینهاست؛ عدهای هستند که انبیا نیستند، ولی مقام نبوت به آنها حسرت میخورد؛ عدهای هم همیشه زیر قبهٔ رحمتالله هستند که «لَایَعْرِفُهُم غَیْری»؛ نمک یا نخودی از آن آش هم در وجود ما ریختهاند که اینگونه شدهایم. پس ما هم لایق خطاب ویژه و خاص هستیم؛ ما هم لایق این هستیم که وجود مقدس او با یک جهانْ بینهایت، بامحبت با ما حرف بزند.
پروردگار، ستایششدهٔ ستایشکنندگان
حالا بهسراغ وجود مقدس خودش برویم؛ این حرفها که مربوط به خودمان و آنهایی بود که مقامات بالاتر از ما هستند.
کیستی؟ به ما یاد میدهند: «يَا مَحْمودَ مَنْ حَمِدَهُ»[14] ای ستایششدهٔ ستایشکنندگان. حالا چه کسی تو را ستایش میکند؟ اولین کسی که تو را ستایش میکند، خودت هستی. در دعا داریم: «كَمَا حَمِدْتَ نَفْسَكَ»[15] اولین ستایشکننده خودت هستی. چه کسانی تو را ستایش میکنند؟ همهٔ انبیا و اولیا ستایشت میکنند؛ چون تو را با چشم دل میبینند و زیباییهای کارت را هم در ظاهر و باطن جهان میبینند. آنها میبینند که هرچه آفریدهای، زیبا آفریدهای: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ».[16] این زیباییها انسانهای عاقل را وادار میکند که وجود مقدس تو را ستایش کنند و ثنا بگویند. در همهچیز تو را ستایش کنند؛ چون باطن کار وحقیقت را میدانند.
شکر پروردگار در خوشی و ناخوشی
در شب عاشورا، نه غذا پخش میکردند، نه شیرینی و نه آب؛ تنها تاریکی بود و گرسنگی و تشنگی. صداهایی هم که در خیمهها میشنیدند، صدای سیهزار تیر، نیزه، خنجر، شمشیر و عربدهٔ مستانهٔ کافران، پَستان و پستترینِ پَستان بود. آنها میدانستند اگر تا فردا صبح زنده بمانند، به دست این گرگها قطعهقطعه میشوند و زن و بچه و ناموسشان هم به اسارت برده میشود؛ به همهٔ اینها علم داشتند! با این حال، ابیعبدالله(ع) از زبان خودشان و این 71 نفر به پروردگار عرض کردند: «وَاَحْمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّراءِ»[17] نسبت به تمام خوشیها (هرچه که هست) و نسبت به تمام رنجها و ناراحتیها، تو را ستایش میکنم و از تو تعریف میکنم. خوشیهایت که معلوم است و رنجها و سختیهایت هم ذاتاً برای ما زیبا و قابلستایش است؛ چون هر چیز زیبایی قابلستاش است. انگشتر عقیق، فیروزه، طلا و نقره، عدالت، اخلاق، زیباییِ چهره و مالِ حلال قابلستایش است؛ همهٔ مصیبتها هم چون باطنش رقم اوست، در قضا و مقدرات قابلستایش است.
من ممکن است کمظرفیتی کنم، از حوادثی که برایم پیش میآید، رنجیده بشوم و به پروردگار بگویم چرا! مگر من آدم بدی بودم که بچهام باید جلوی من پرپر بزند؟ مگر من از نماز و روزهات کم گذاشتم که باید به مالم لطمه بخورد؟ مگر من از تو کم گذاشتم که صاحبخانهام بگوید میخواهم بچهام را زن بدهم، لطفاً این یک طبقه را خالی کنید؟ اما ابیعبدالله(ع) که میبینند چهرهٔ تمام بلاها بلاست و باطنش زیبایی محض است، میگویند: من تو را برای اینهمه زیبایی ستایش میکنم؛ یک بخش آن، زیبایی ظاهری ندارد، ولی زیبایی باطنی دارد. زینب کبری(س) نیز این حرف شب عاشورا را در جلسهٔ ابنزیاد کامل کرد؛ ابنزیاد بهصورت مسخره به زینب کبری(س) گفت: خوشت آمد! دیدی چه خبر شد؟ خوشت آمد که تمام مردانتان قطعهقطعه شدند و بالای نیزه رفت؟ خوشت آمد که خانههایتان را آتش زدیم و خاکستر کردیم؟ خوشت آمد که همهتان را به بند کشیدیم و اسیر کردیم؟ دختر علی! با اینهمه بلایی که بر سرتان آمد، واقعاً دنیا را چگونه دیدی؟ زینب کبری(س) خیلی آرام و با صدای نرم فرمودند: «مَا رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا»[18] همه را زیبا میبینم؛ شهادت عزیزانمان، آتشزدن خیمههایمان و به اسارتگرفتن ما زیباست. چه موقع این زیبایی معلوم میشود؟ وقتی پرده کنار برود، معلوم میشود که همهٔ اینها زیبا بوده است.
همهٔ مخلوقات در حال ستایش و حمد معبود
«يَا مَحْمودَ مَنْ حَمِدَهُ» آنهایی که ظاهر و باطن زیباییهای تو را درک میکنند، تو را ستایش میکنند. کل موجودات تو را ستایش میکنند. همین امروز، وسط نماز صدای رعد و برق و باران میآمد؛ در سورهٔ رعد میگوید: صدای رعد و برق حمد خداست.[19] در حقیقت، رعد و برق هم میفهمد که هم خودش زیباست، هم بارانی که میخواهد بباراند، هم زمینی که میخواهد به آن باران بدهند زیباست و هم آنکه بهوسیلهٔ رعد و برق دارد این کارها را میکند. البته چیزی که هست، زیبایی او بینهایت است؛ ولی زیباییهای غیرِ او حدود و نهایت و محدودیت دارد. این از آیات عجیب قرآن است: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[20] چیزی در این عالم خلقت نیست، مگر اینکه خدا را ستایش بکند. پیغمبر(ص) میفرمایند: حتی همین لباسی هم که بر تن دارید، خدا را ستایش میکند؛ تمام رگ و پی شما خدا را ستایش میکند؛ تمام جریان خون و رنگ خونتان ستایشگر خداست؛ تکتک سلولهایتان خدا را ستایش میکند؛ پوست شما و تکتک موهایتان خدا را ستایش میکند؛ همهٔ سنگریزههای کرهٔ زمین خدا را ستایش میکنند؛ تمام آسمانها و زمین خدا را ستایش میکنند؛ اینها چرا ستایش میکنند؟ چون هم او را میشناسند، هم درک میکنند که کارهایش زیباست؛ درک میکنند که یک برگ درختش زیبایی کامل است.
وقتی یک سنگریزه، پیراهن تن شما، یک قطرهٔ باران زیباست، ببینید نماز، روزه، دعوت و حرفزدنش با بندگان ویژهاش چقدر زیباست! اینها یک سنگریزه، دو تا برگ و یک گل است که از خاک آفریده شده؛ اما نماز پدیدهٔ علم و محبت او به بندگانش است. «يَا مَحْمودَ مَنْ حَمِدَهُ» ای وجود مقدسی که مورد ستایش ستایشگران هستی. ستایشگرانت چه کسانیاند؟ کلّ اجزای خلقت ستایشگران تو هستند.
حالا امروز هشت رکعت نماز خواندیم؛ بعد از اینکه نام وجود مبارکش، یعنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بر زبان جاری کردیم، گفتیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».[21] «الْحَمْدُ لِلَّهِ» متکلم وحده است؛ یعنی ای مالک و مربی جهانیان! تو را ستایش میکنم. همین که به ما اجازه داده بفهمیم، زبانمان به ستایش باز بشود و با زبان روزه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» بگوییم، به خودش قسم، نعمت غیرقابلشناخت و غیرقابلدرک است. ما فقط از دور صدایی میشنویم!
نادیده و نشناخته، ای قافلهسالار
ما نیز دلی همره این قافله کردیم
کلّ این عالم بهطور دائم در ستایش تو هستند، ما هم بهدنبال این قافله راه افتادهایم و با زبان سر، دل و جان میگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ». در واقع، ما شناختی از حقایق نداریم؛ ولی بهدنبال این قافلهٔ هستی هستیم. بیشتر از این هم از ما برنمیآید؛ همین را قبول کن. تو توقع بیشتر هم از ما نداری؛ چون ما ظرفیت بیشتری نداریم.
حکایتی شنیدنی از کلاس بندگی خدا
شیخ طوسی نقل میکند: در بیابان، مرد عربی روی شتر چشمش به هفتهشت نفر افتاد که در آن گرمای شدید داشتند میرفتند. این مرد عرب شترش را نگه داشت و آنها هم ایستادند. و عرب گفت: مدینه از کدام طرف است؟ پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: مدینه را برای چه میخواهی؟ گفت: شنیدهام یک نفر آمده است که مردم را به خوبیها، کار خیر و خدا دعوت میکند و بتها را قبول ندارند؛ میخواهم بروم، او را ببینم و بشنوم که چه میگوید! حضرت فرمودند: آن شخص، من هستم. گفت: چهکار کنم؟ این عرب الآن در کلاس آمادگی و کلاس اولِ اول قبول دعوت است! حضرت به او فرمودند: بگو «أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهُ و أنَّک رسولُ اللّهِ». آن شخص هم گفت و بعد، از روی شتر بهطرف زمین مایل شد. پیغمبر(ص) فرمودند: او را بگیرید! او را گرفتند و روی زمین خواباندند. پیغمبر(ص) فرمودند: شش شبانهروز است که آب و نان گیر او نیامده و از گرسنگی مُرده. آب بیاورید تا من خودم غسلش بدهم.
این شخص در کلاس آمادگیِ ارتباط با خداست؛ نه یک دانه روزه گرفته (مثل شما که از اول تکلیفتان تا حالا روزه گرفتهاید)، نه یک دانه نماز خوانده (مثل شما که از اول تکلیف تا حالا نماز خواندهاید) و نه حج رفته است. او فقط «أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهُ و أنَّک رسولُ اللّهِ» گفته و خود پیغمبر غسلش دادند. آنکه در کلاس آمادگی است، رحمتللعالمین غسل میدهد؛ اگر ما بمیریم، خدا میداند که فرشتگان برای ما چه میکنند! خدا در قرآن دربارهٔ شما میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ»[22] فرشتگانم را وقت جاندادنتان میفرستم تا قبل از اینکه جان بدهید، به شما بگویند: «أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»[23] از انتقال به عالمِ بعد ذرهای نترسید و غصه نخورید. به فرشتگان میگویم که به اینها قبل از مرگشان بگویید: «وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[24] جایی نمیروید؛ دارید از این خرابه به بهشت میروید.
حضرت صورت میّت را روی خاک گذاشتند و لحد چیدند. وقتی میخواستند لحد آخر را بگذارند، یک نگاه به صورت عرب کردند و فرمودند: چقدر راحت به بهشت رفتی؛ اما اگر میماندی و زحمت میکشیدی، چه بهشتی به تو میدادند!
حالا توجه فرمودید چه بهشتی به شما که کلاس آمادگی را رد کردهاید، خواهند داد؟! مگر ما در کلاس آمادگی نبودیم؟ وقتی تازه میخواستیم زبان دربیاوریم، مادرمان میگفت: بلند شو، «یا علی» بگو! وقتی هم که به روضه میرفت، پدرمان نمیتوانست ما را ببرد، مادرمان ما را میآورد و یا در دامنش بودیم یا بغلدست خودش؛ او گریه میکرد و اشکش روی ما میریخت. ما کلاس آمادگی، دبستان و دبیرستان را گذراندهایم و الآن همهٔ ما در دانشگاهِ عبادت و عشق به خدا هستیم. چهچیزی به ما میدهند؟ پروردگار میگوید: هیچکس خبر ندارد که به شما چه میدهند؛ نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. حرف ناتمام ماند؛ اگر مهلت زندهماندن به من داد، دنبالهاش برای فردا باشد.
کلام آخر؛ قابلِ شه ارمغان کوچک است
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر میچراند
حضرت بچه را بغل گرفتند. سیهزار نفر چه میفهمیدند که این کودک ششماهه در بغل ابیعبدالله(ع)، با پدر چه میگوید!
قابلِ شه ارمغان کوچک است
کو به قیمت بیش و در وزن اندک است
شاهبازِ وحدتم من در نشست
عیب نَبْود شاهم ار گیرد به دست
نیست دست از بهر دفع دشمنت
دست آن دارم که گیرم دامنت
گر ندارم گردنِ شمشیرجو
تیر عشقت را سپر سازم گلو[25]
وقتی تیر سهشعبه آمد، امام سرشان را به جانب پروردگار بلند کردند و فرمودند: «خدایا! شاهد باش که این مردم به کوچک و بزرگ من رحم نکردند». بزرگانِ از دانشمندانِ تاریخنویس نوشتهاند: تیر سهشعبه درجا سر را از بدن جدا کرد. حضرت از اسب پیاده شدند، سر بریده را برداشتند و روی سینهٔ بچه گذاشتند. سپس بچه را در دست نگه داشته، آرامآرام به کنار خیمه آمدند و خواهر را صدا زدند؛ قنداقه را با سر بریده به دست خواهر دادند، خودشان روی زمین نشستند و صدا زدند: خدایا! این ششماهه را ذخیرهٔ قیامت من قرار بده.
دعای پایانی
خدایا! به خون گلوی علیاصغر(ع)، آنچه به خوبان عالم عطا کردی، به ما و خانواده و نسل ما عطا کن.
خدایا! کل شیعیان را با دست رحمتت و دست امام زمان(عج) از گرفتاری و پریشانی و گرانی نجات بده.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی همهٔ ما قرار بده.
خدایا! به قول امیرالمؤمنین(ع)، چشم گذشتگان در برزخ به درِ دنیاست که بچههایشان چهکار میکنند؛ آنها در خاک هستند و غریب، کسی را ندارند؛ به حقیقت پیغمبر(ص)، روح و ریحانت را نصیب آنها بگردان.
خدایا! دعای خوبان عالم را در حق ما مستجاب کن.
خدایا! به عزت و جلالت و به آبروی انبیائت، فهم قرآن و روایات را بهطور کامل به ما مرحمت فرما.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 34.
[2]. همان.
[3]. سورهٔ ص، آیهٔ 82.
[4]. سورهٔ حدید، آیهٔ 20: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».
[5]. عوالیاللئالی، ج2، ص224؛ بحارالأنوار، ج30، ص673.
[6]. سورهٔ نساء، آیهٔ 80.
[7]. سورۀ انفال، آیۀ 24.
[8]. نهجالبلاغه، خطبهٔ 193: «خَلَقَ الخَلقَ حينَ خَلَقَهُم غَنِيّا عن طاعَتِهِم، آمِنا مِن مَعصِيَتِهِم؛ لأنّهُ لا تَضُرُّهُ مَعصيَةُ مَن عَصاهُ، و لا تَنفَعُهُ طاعَةُ مَن أطاعَهُ».
[9]. یعنی انواع طهارتها را دارند؛ هم طهارت در فکر، هم طهارت در نیّت و هم طهارت در باطن دارند.
[10]. صدرالمتألهین در کتاب «مفاتیحالغیب» این حدیث را نقل میکند و میگوید: «هذا الحدیث مما رواة المعتبرون من اهل الحدیث في طریقتنا و طریقة غیرنا؛ این حدیث را محدثین معتبر شیعه و سنی روایت کردهاند».
همچنین این حدیث با اندکی تفاوت در این کتب آمده است: مسند أحمدبنحنبل، ج5، ص343؛ ریاضالسالکین، سید علیخان مدنی، ج6، ص393؛ شرح أسماءالحسنى، ملاهادی سبزواری، ص552؛ فتوحات ابنعربی، ج13، ص137: «إنَّ لِلّٰه عِباداً لَیْسُوا بِأنْبیاء یَغْبِطُهُمُ النّبیّون بِمَقاماتِهم وَ قُربُهم إلىَ اللّه تَعالى».
[11]. احادیث مثنوی، بدیعالزمان فروزانفر، ص181.
[12]. سورهٔ سجده، آیهٔ 18.
[13]. سورهٔ مائده، آیهٔ 67.
[14]. مفاتیحالجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا(ع).
[15]. فرازی از دعای محمدبنابیقره در شب هجدهم ماه رمضان: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَمَا حَمِدْتَ نَفْسَكَ وَ أَفْضَلَ مَا حَمِدَكَ الْحَامِدُونَ مِنْ خَلْقِكَ... ».
[16]. سورهٔ سجده، آیهٔ 7.
[17]. ارشاد شیخ مفید، ص250.
[18]. مثیرالأحزان، ج1، ص90: «وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ. فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَهْلِ بَيْتِكِ. قَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كُتِبَ عَلَيْهِمُ اَلْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اَللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ هَبَلَتْكَ أُمُّكَ يَا اِبْنَ مَرْجَانَةَ فَغَضِبَ اِبْنُ زِيَادٍ وَ قَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَةٌ وَ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَيْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ لَقَدْ شَفَانِي اَللَّهُ مِنْ طُغَاتِكِ وَ اَلْعُصَاةِ اَلْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكِ. فَبَكَتْ ثُمَّ قَالَتْ لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ أَبَرْتَ أَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ تَشَفَّيْتَ بِهَذَا فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ فَقَالَ عُبَيْدُ اَللَّهِ هَذِهِ سَجَّاعَةٌ وَ لَعَمْرِي كَانَ أَبُوكِ شَاعِراً سَجَّاعاً- قَالَتْ إِنَّ لِي عَنِ اَلسِّجَاعَةِ لَشُغُلاً».
[19]. سورهٔ رعد، آیهٔ 13: «وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ».
[20]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 44.
[21]. سورهٔ فاتحه، آیهٔ 2.
[22]. سورهٔ فصلت، آیهٔ 30.
[23]. همان.
[24]. همان.
[25]. شعر از صفی علیشاه.