جلسه یازدهم جمعه (29-5-1400)
(تهران ورزشگاه آیت الله سعیدی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- حرم کعبه و حرم دل، دو حرم پروردگار
- بینصیبی بندگان کاهل از نعمتهای معنوی پروردگار
- سردوشی بلال حبشی در قرآن
- خانۀ کعبه، هدایتگر انسان بهسوی رهبری عرشی
- ابراهیم(ع)، یک امت بهتنهایی
- ملاکهای خداوند در گزینش ابراهیم(ع)
- الف) عبادت و تسلیم همهجانبه
- ب) نبود کمترین انحراف در زندگی
- ج) شکرگزار تمام نعمتهای الهی
- د) هدایت به صراط مستقیم
- ه) عطای همۀ خوبیها به او
- و) از شایستگان در آخرت
- دعای مستجاب ابراهیم(ع) در حق اولاد و نسلش
- پروردگار، حافظ خانۀ کعبه
- دل، نخستین عضو ساختۀشده
- قلب مؤمن در قلعه و حصاری امن
- مراقبت مداوم مؤمن از چهاردیواری قلعۀ قلب
- حکایتی شنیدنی از خوابی عجیب و مژدهدهنده
- نگهبانان دل، محافظ انسان از خطرات
- ابیعبدالله(ع)، پرقدرتترین نگهبان دل
- تبدیل گریه به عبادت با گریۀ بر ابیعبدالله(ع)
- رضایت و شادی حضرت زهرا(س) از مجالس روضه
- شفاعت حضرت زهرا(س) از عزاداران و عاشقان حسینی
- کلام آخر؛ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدللّه رب العالمین صلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
حرم کعبه و حرم دل، دو حرم پروردگار
از طریق قرآن و روایات اهلبیت(علیهمالسلام)، بهویژه روایات امام ششم برای اهلش ثابت و یقینی است که وجود مقدس حضرت حق دو حرم دارد: یک حرم، «کعبه» و «مسجدالحرام» است، یک حرم هم «دل» است. معمار حرم او، ابراهیم(ع) است و معمار دل هم خودش.
بینصیبی بندگان کاهل از نعمتهای معنوی پروردگار
چند جمله راجعبه حرم خودش با معماری ابراهیم(ع) بشنوید: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ × فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا».[1] آیات عجیبی است و نکات عظیمی در این دو آیه هست. آثارش را در این آیات میگوید. اول خانهای که به نفع کل انسانها[2] بناگذاری شد، خانهٔ کعبه بود. حالا همهٔ انسانها سودی از این خانه نمیبرند. قدیمیها میگفتند: «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟».
آنهایی که از این خانه سود نمیبرند، گدای کاهل، بدبخت و تیرهروز هستند. سفرههای عظیم نعمتهای معنوی خداوند بهصورت مجانی پیش روی بشر پهن شده است: «أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[3] و اگر ابوجهل، ابولهب، نمرود، شداد یا مجرم حرفهای باشم، هیچچیزی از این سفرهٔ دوم، یعنی نعمتهای معنوی گیرم نمیآید. ابوجهل، ابوسفیان و معاویه سیزده سال همسایهٔ دیواربهدیوار پیغمبر(ص) بودند، صدای قرآن را از گلوی عرشی پیغمبر شنیدند و معجزات شگفتآوری را از پیغمبر(ص) دیدند؛ اما بهره نبردند. معجزات را دیدند و گفتند: «هَذَا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»[4] قبل از یتیم ابوطالب هم جادوگران زیادی در تاریخ بودهاند و او هم یکی از آنهاست. شما تیرهبختی را ببینید! قرآن از گلویشان شنیده میشد، میگفتند: این حرفها دروغ و افتراست. روش و اطوار، اخلاق، ادب، شخصیت و عظمتش را میدیدند و میگفتند: «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»[5] همانا دیوانه است.
خدا نیاورد انسان تاریک شود، عقل انسان از کار بیفتد، شهوات غیرمشروع و خواستههای نامعقول بر انسان حاکم شود و شیطان به بینی انسان افسار بزند و هر جا دلش میخواهد، او را بکشد و هرچه دلش میخواهد، از زبان آدم دربیاید!
سردوشی بلال حبشی در قرآن
در مقابل این افراد، یک مرد حبشی هم بود که نه همسایهٔ حضرت بود و نه قوموخویش، نه اهل مکه بود و نه عرب. تمام روزنههای باطنش به روی نور حقیقت باز بود و توحید و نبوت را پذیرفت. پروردگار عالم هم در سورۀ حجرات به او سردوشی داد. این آیه در رابطهٔ با بلال است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ».[6] بلال خیلی روشن بود! قیافه، اندام متناسب، صدا و مخرج «شین» نداشت؛ اما پیغمبر(ص) هر وقت از تبلیغ، کار خیر و عمل نیک خسته میشدند، میگفتند بلال را صدا کنید. بلال میآمد و حضرت میفرمودند: «أَرِحْنَا یا بِلَالُ»[7] بلال! مرا از خستگی و کسالت دربیاور. بلال هم مینشست و برای پیغمبر(ص) قرآن میخواند، پیغمبر(ص) هم با شنیدن آن قرآن تا لقای خدا سیر میکرد. پیغمبر(ص) در قید صدای بلال و اینکه بلال مخرج «شین» ندارد، «شین»های قرآن را «سین» میگوید، نبودند. پیغمبر(ص) نور خدا را از گلوی بلال مشاهده میکردند و بوی خدا را از فضای دهان بلال استشمام میکردند. برای همین خستگیشان میرفت و شاد میشدند.
اذانش خیلی پرقیمت بود! کافی بود که بعد از مرگ پیغمبر(ص) برای بیگانگان از توحید و نبوت و ولایت امیرالمؤمنین(ع) یک اذان بگوید که آنها در جامعه تأیید شوند؛ اما این کار را نکرد. مواظب باشید هر کسی را تأیید یا تکذیب نکنید! رسول خدا(ص) میفرمایند: «إِيَّاكَ أَنْ ... تُكَذِّبَ صَادِقاً أَوْ تُصَدِّقَ كَاذِباً»[8] این سفارش اکید پیغمبر(ص) است که هر انسان باطل، بیشخصیت و پوکی را تصدیق و هر وارستهٔ باتقوای باکرامتی را تکذیب نکن. اصلاً مواظب حرفت نسبت به مردم باش! اهل سقیفه به او پیشنهاد دادند که اذان بگو، اما گفت نمیگویم. حتی به او فشار آوردند، گفت نمیگویم. هر اذانی که مستحب نیست، یک اذان هم حرام است. هر قرآنخواندنی که مستحب نیست، یک قرآنخواندن هم حرام است. هر نمازی که درست نیست، یک نماز هم «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ»[9] است. مگر هرچه رنگ مثبت دارد، همه جا درست است؟!
بلال به این افراد گفت اذان نمیگویم؛ ولی وقتی امیرالمؤمنین(ع) به او فرمودند زهرا فقط یک بار دیگر میخواهد اذانت را بشنود، گفت: همین الآن و همین امروز میگویم.
بعد هم این بیگانگان از توحید و ولایت وقتی دیدند اذان نمیگوید، اینقدر او را تحت فشار قرار دادند که فرار کرد و به شام رفت. همانجا هم مُرد. عیبی ندارد که برای خدا تحت فشار قرار بگیرم و در فشار بمیرم. چه زندگیای از این نورانیتر، بهتر و عالیتر! شیعه که عافیتطلب و همهاش بهدنبال خوشگذارنی نیست. البته خوشگذرانی دارد که به فرمودهٔ موسیبنجعفر(ع)، خوشگذرانی حلال است: «لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ»[10] خوش باشید؛ اما نه در حرام، بلکه در حلال.
خانۀ کعبه، هدایتگر انسان بهسوی رهبری عرشی
چه آیاتی است! خیلی عجیب است! خداوند میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» اولین خانهای که به نفع کل انسانها در کرهٔ زمین بنا کردم، «لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ» مکانی است که در شهر مکهٔ بابرکت است و هدایتگر تمام جهانیان. به چهچیزی هدایت میکند؟ آیا به همین چهاردیواری که با سنگ روی همدیگر چیدهاند یا به در و دیوار مسجدالحرام هدایت میکند؟ آیا این خانه به منا و عرفات و مشعر راهنمایی میکند؟ به هیچکدام راهنمایی نمیکند! پس «هدایتگر برای جهانیان است» یعنی چه و به چهچیزی هدایت میکند؟ سورهٔ حج را ببینید؛ آیه میفرماید: «اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَج»[11] ابراهیم! در بین مردم برای حج اعلام کن. برای حج به کجا بیایند؟ منظور خداوند بهطرف مسجدالحرام، کعبه، منا، مشعر و عرفات نیست. این کلامالله است که میفرماید: «يَأْتُوكَ» بهطرف تو، امامت الهی، رهبری عرشی و تمام ارزشهایی بیایند که در وجود توست.
این متن آیه است. خدا بلد بود که آیه را اینجوری تنظیم کند و بگوید: «یأتُ الْبیت»، «یأتُ الْمَسجدالْحرام»، «یأتُ الْمَشْعر وَالْمِنا وَالْعَرَفات»؛ خداوند همه را کنار گذاشت و فرمود: «يَأْتُوكَ» حاجی، زائر و جهانیان بهطرف شخص تو، یعنی فرهنگ، عقل، روح، ادب، عبادت و کرامت تو بیایند.
ابراهیم(ع)، یک امت بهتنهایی
حالا با همدیگر نگاهی به اواخر سورهٔ نحل بکنیم و این «يَأْتُوكَ» را آنجا میبینیم. تو چه کسی هستی که زائر بهطرف به تو بیاید؟ «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً»[12] ابراهیم بهتنهایی یک امت است! یعنی اینقدر از نظر ارزشها سعهٔ وجودی دارد که او را یک نفر نبین، بلکه یک امت ببین. آیا میشود که آدم بهتنهایی یک امت شود؟
لَيْسَ عَلَى اَللَّهِ بِمُسْتَنْكَرٍ
أَنْ يَجْمَعَ اَلْعَالَمَ فِي وَاحِدٍ[13]
برای خدا هیچ سخت نیست که جهان را در یک نفر جمع کند. اصلاً برایش سخت نیست! یک نفر است، ولی همه است. این شعر چقدر زیباست! شاعر میگوید:
یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون سارباناند
دلیل و رهنمای کارواناند
و از ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این کار
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر آن یک میم غرق است[14]
این کار خداست! این قدرتالله و رحمتالله است. «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً» یعنی بیایند که ظرفیتشان گسترده شود؛ یک نفر دو تا بشود، دو نفر چهار تا بشود، چهار نفر هشت تا بشود و هشت نفر شانزده تا بشود. یک نفر دویست تا بشود. یک نفر چهارصد تا بشود. یک نفر یک امت بشود تا هر کسی نگاهش کند، بگوید آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری». وگرنه سنگهای کعبه، دیوارها و درها که این کارها را برای آدم نمیکنند. سنگ سنگ است.
کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست
وگرنه کعبه کاری نمیکند و هیچچیزی نیست! ابراهیمیِ کعبه کار میکند، نه سنگ و گل!
ملاکهای خداوند در گزینش ابراهیم(ع)
سپس در ادامهٔ این آیات میفرماید:
الف) عبادت و تسلیم همهجانبه
«قَانِتًا لِلَّهِ»[15] تمام وجود ابراهیم کارگاه عبادت و تسلیم در پیشگاه خدا بود.
ب) نبود کمترین انحراف در زندگی
«حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» کمترین انحرافی در زندگی ابراهیم(ع) نبود و هیچ بتی را نه در بچگی و نه در جوانیاش نپرستید.
ج) شکرگزار تمام نعمتهای الهی
«شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ»[16] شکرگزار تمام نعمتهایی بود که به او دادم. شکرش هم به این بود که همهٔ نعمتها را به عبادت، ارزشها و خدمت تبدیل کرد. شاکر زبانی نبود! این نبود که یخچالش پر باشد، فرش دستباف گران اتاقهایش را پر کرده باشد و پنجهزار متر خانهاش هم تجریش باشد، بعد بنشیند و بگوید الحمدلله. کدام الحمدلله؟ وقتی اینهمه گرفتار، اینهمه مشکل، اینهمه یتیم و اینهمه مستأجر که برای زن و بچهٔ مظلومشان در سرشان میزنند، وجود دارد، کدام الحمدلله؟
د) هدایت به صراط مستقیم
«اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» او را انتخاب کردم و خودم دست ابراهیم را از بچگی گرفتم و در صراط مستقیم آوردم. وقتی ابراهیم(ع) بچه بود، خانهاش بابل بود (الآن از استانهای عراق است) و جایی که بهدنیا آمد، پر از بتخانه بود. حتی عموی خودش هم بتتراش بود. با این حال، او را که لیاقت و شایستگی داشت، به صراط مستقیم هدایت کردم.
ه) عطای همۀ خوبیها به او
«وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً»[17] هرچه خوبی بود، به او دادم. «حَسَنَةً» الف و لام ندارد و نکره است. هر جنس خوبی را در این دنیا به او دادم؛ اولاد خوب، زن خوب، پول پاک و زندگی پاک.
و) از شایستگان در آخرت
«وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» او در آخرت از شایستگان است.
وقتی پروردگار میگوید مردم را به حج دعوت کن تا بهطرف تو بیایند، یعنی بیایند و در حد خودشان یک ابراهیم بشوند و برگردند.
دعای مستجاب ابراهیم(ع) در حق اولاد و نسلش
این حرف خداست. حالا دعاهای عجیب و غریبی کنار کعبه دارد که یکی از دعاهایش به اولاد و نسلش است. در اینجا به ما یاد میدهد که زبانمان بسته نباشد. اصلاً خدا زبان را به ما داده است که اول با خودش، بعد هم با خودش و بعد هم با خودش حرف بزنیم. همچنین زبان را جای دیگر هزینه نکنیم، کم حرف بزنیم و مثبت حرف بزنیم. حرف منفی هم در حق هیچکس نگوییم، الّا جایی که خدا اجازه داده است تا ظلم ظالم، ستم ستمگر یا خیانت خائنی را برملا کنیم. با اجازه حرف بزن و اختیار زبان را به خودت نده، بلکه به خدا بده.
یک دعایش که الآن ما مستجابشدن دعایش را در این ده روز دیدیم و امروز هم داریم میبینیم، این بود: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ»[18] خدایا! نسلی که به من میدهی، دلهای بخشی از مردم را به آنها متوجه کن. ابراهیم(ع) میدانست که همه دلها لیاقت ندارند و دلِ نور نیستند. در دلها پر از دل ابوجهلی، ابوسفیانی و یزیدی هم هست. برای همین، آنها را نگفت و تقسیم کرد و گفت: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» قلب گروهی از مردم را عاشق ذریهٔ من کن. پیغمبر(ص)، زهرا(س)، امام مجتبی(ع)، امیرالمؤمنین(ع) و ابیعبدالله(ع) ذریهٔ او هستند. دعایش در حق دل ما مستجاب شد. مگر عاشق نیستی؟ معلوم میشود دعای ابراهیم(ع) در حق تو مستجاب شده است. انگار ابراهیم(ع) همهٔ شما را کنار کعبه میدید از وقتی در رحم مادر هستید تا وقتی از دنیا میروید، بعد انتخابتان کرد و گفت: خدایا! دل اینها را عاشق ذریهٔ من کن. دعا مستجاب شد و ما مستجابشدهٔ دعای ابراهیم(ع) هستیم.
پروردگار، حافظ خانۀ کعبه
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا» مراقب این کعبه، فقط پروردگار است. حرم اوست و مراقب این حرم از خطرات هم اوست. ابرههٔ فیلسوار وقتی حمله کرد، عبدالمطلب این جمله را گفت: «أَنَا رَبُّ اَلْإِبِلِ وَ لِهَذَا اَلْبَيْتِ»[19] من صاحب یک تعداد شتر هستم و این خانه هم صاحب دارد. پروردگار هم فیلسواران را کوبید و نابود کرد: «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ».[20]
دل، نخستین عضو ساختۀشده
اما حرم دوم، «دل» است. شاید بعضیهایتان کتابهای جنینشناسی را خوانده باشید. من خواندهام. پروردگار وقتی میخواهد بچه را در رحم مادر شکل بدهد و اعضا و جوارح برایش بسازد، اولین عضوی که برای جنین میسازد، حرم خودش است. در واقع، «دل» اولین عضو ساختهشدهٔ پروردگار است.
قلب مؤمن در قلعه و حصاری امن
از امام ششم بشنوید که میفرمایند: «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ»[21] و منظور از قلب در کلام امام، قلب مؤمن است، نه هر قلبی.[22] آیا قلب ابوسفیان هم حرمالله است؟ آیان قلب مجرمین هم حرمالله است؟ آیا قلب رباخور، زناکار، دزد و غاصب، ظالم، اختلاسگر و رشوهبگیر هم حرمالله است؟ چرا قلب مؤمن حرمالله است؟ برای اینکه قلب مؤمن دری به روی دشمنانِ دل ندارد. اصلاً در ندارد! قلب مؤمن در این چهاردیواری است که مثل قلعه و حصار میماند: ایمان، تقوا، اخلاق و عمل صالح دیوارهای این چهاردیواری است. این قلب خانهٔ پروردگار است.
مراقبت مداوم مؤمن از چهاردیواری قلعۀ قلب
مؤمن این چهاردیواری را تا وقت مرگ میپاید تا دشمن در یکی از این دیوارها رخنه نکند و تقوا را کم نکند، به ایمان ضربه نزند، به اخلاق تلنگر نزند و به عمل صالح شکاف نزند که راه ورود دشمن باز شود. این کلام پیغمبر(ص) است که میفرمایند: «لَوْ لا تَكْثیرٌ فی كَلامِكُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِكُمْ»[23] اگر آدمهای زیادهگویی نبودید (بجا حرف میزدید و کم هم حرف میزدید) و همچنین اگر دل شما چراگاه حیوانات درندهٔ وحشی، مانند حرص، بخل، کبر، ریا و حسد نبود، «لَرَاَیْتُمْ ما اَری» آنچه من میدیدم، شما هم میدیدید. «وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ» و آن صداهایی که به گوش من میخورد، به گوش شما هم میخورد.
شخصی انگار پیش امام صادق(ع) دلنگران بود و نمیدانست که ظرفیتش هنوز به آن گستردگی نشده است. به امام گفت: یابنرسولالله! ما هیچچیزی نمیبینیم و نمیشنویم. ما آدم خراب و آلودهای نیستیم. بد هم نیستیم. شیعه هستیم و عاشق شما. امام صادق(ع) فرمودند: لازم نیست که همهچیز را در بیداری ببینید و بشنوید. آیات «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ × الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ × لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ»[24] را بخوان. خدا در دنیا مژدهدهندهٔ به اینهاست. یک مرحلهٔ مژدهدهی هم در عالم خواب است. مگر آیندهٔ یوسف(ع) را به او نشان ندادند؟ در خواب نشان دادند، نه در بیداری.
حکایتی شنیدنی از خوابی عجیب و مژدهدهنده
حالا با این بحث امروز یکوقت غصهدار نشوید که ما یک عمر نشنیدهایم و ندیدهایم. ما هم در خواب شنیدهایم و دیدهایم، اما یادمان نیست. درصورتیکه اگر اهلش باشیم، هم در خواب میبینیم و هم میشنویم.
شبی ساعت سه نصفه شب بیدار شدم و به خانوادهام گفتم بیدار شوید. با اینکه نباید انسان خواب را بیدار کرد و آدم باید اجازه داشته باشد، من از عظمتی که دیده و شنیده بودم، بیدارش کردم و گفتم که من خواب دیدم واقعاً مردهام و قبرم را آماده کرده بودند؛ اما سهچهار برابر قبرهای معمولی بود. من حالا میبینم و میشنوم.
«لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ» اگر زیادهگو نبودید و دلتان چراگاه شیاطین و حیوانات درندهای مثل رذائل اخلاقی نبود، شما هم میدیدید و میشنوید آنچه من میبینم و میشنوم.
مرا در قبر گذاشتند. درِ قبر را بستند و همه رفتند. البته نباید هم بمانند. برای چه بمانند؟ ما دیگر به درد زندهها نمیخوریم که پیش ما بمانند. من دو چیز در قبر دیدم: یکی اینکه، دیدم وقتی قبر را بستند و رفتند، قبر اصلاً تاریک نیست؛ با اینکه آدم این یقین را دارد که وقتی قبر را میبندند، ظلمت خالی است. یکی هم دیدم که قبر جای خیلی خوبی است و این قبر یک حالی دارد.
حالا من منتظر فرشتگان پروردگار هستم، دارم حس میکنم که بیایند و بگویند: «مَن رَبُّک و ما دينُک و مَن نبيّک و مَن امامَک و ما قبلَتُک؟»؛ اما دیدم دیر شد و نیامدند. با خودم گفتم: حالا که فرشتگان نیامدهاند و من هم اهل ضایعکردن وقت نیستم، کاغذ و قلم هم ندارم (دیدم خاک زیر جنازه خیلی نرم است)، تا نکیر و منکر بیایند، بلند شوم و با انگشتم یک مقالهٔ عاشقانه دربارهٔ حضرت سیدالشهدا(ع) روی همین خاک بنویسم. خیلی عجیب است که این خواب از یادم نمیرود؛ اما از آن مقالهای که با انگشت بهاندازهٔ دو تا صفحه کاغذ آچهار نوشتم و امضا هم کردم، وقتی بیدار شدم، یک کلمه هم یادم نبود و فقط میدانم مقالهٔ بسیار عاشقانهای بود. در واقع، مقاله لذت جهان را داشت! بعد هم زیرش امضا کردم. از آن به بعد هم امضای من عوض شد. امضای من همیشه این بود: «فقیر، حسین انصاریان»؛ اما از آن به بعد، امضایم این است: «روضهخوان حضرت سیدالشهدا(ع)، فلانکس». امضا که کردم، دیدم یک صدای لطیف عاشقانه از گوشهٔ قبر آمد که میگفت: شما نباید در این عالم بمانی و باید به دنیا برگردی. همین که گفتند الآن در قبر باز میشود و باید برگردی، من بیدار شدم.
نگهبانان دل، محافظ انسان از خطرات
بهراستی چرا حرف پیغمبر(ص) عملی نشود؟ اگر زیادهگویی نداشتید که خیلی از زیادهگوییها حرام است، همچنین اگر قلبتان چراگاه شیاطین و حیوانات نبود، «لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ». حضرت در روایت دیگری هم میفرمایند: «لولا أنَّ الشَّياطينَ يَحُومونَ على قُلوبِ بَني آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَكوتِ السَّماءِ»[25] اگر شیطانها کنار دل بنیآدم طوافکننده نبودند، ملکوت آسمانها و زمین را با دقت عقلی میفهمیدم.
دل حرم خداست و چهار تا هم دیوار دارد: تقوا، اجتناب از محرمات، عمل صالح، اخلاق حسنه و ایمان. من در قسمت قبل گفتم که نگهبان کعبه، شخص خداست. همانطور که کعبه در معرض خطر است، دل هم در معرض خطر است. نگهدار دل کیست؟ نگهدار آن هم خداست؟ خیر!
خدا یک نگهبان از باب لطف و رحمتش برای دل مؤمن انتخاب کرده است که دل ضربه نخورد، تاریک نشود و شیاطین، وسوسهها و خناسها بر این دل پیروز نشود. این هم در دوسه آیه از قرآن مجید مطرح است که من به یکی اشاره میکنم: «بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ»[26] دو تا دستگیره برایتان قرار دادهام: «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ» که قرآن است؛ دستگیرۀ دوم که عیناً کار قرآن را در زندگیتان میکند، «حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» است. خدا برای دل مؤمن و شیعه حافظ، نگهبان و نگهدار قرار داده است که هر سگی بخواهد به دل شیعه حمله کند، با یک نهیب این نگهبانان میرود و دیگر برنمیگردد. نگهبان دل، ولیاللهالاعظم است که دوازده نفر هستند.
ابیعبدالله(ع)، پرقدرتترین نگهبان دل
پرقدرتترین نگهبان هم ابیعبدالله(ع) است: «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاح الهُدًى وَ سَفِینَةُ النَجَاةٍ».[27] همانا او قویترین نگهبان دل است و مهار دل ما از تولد نه، بلکه قبل از تولد به دست اوست. این روایت پیغمبر است: «اِنَّ لِلْحُسَيْنِ مَحَبَّةً مَكْنُونَةً فی قُلُوبِ الْمُؤمِنينَ»[28] وقتی معمارش (خدا) این دل ما را میساخت، یک عشق پنهان از ابیعبدالله(ع) با گِل دل ما قاتی کرد.
تبدیل گریه به عبادت با گریۀ بر ابیعبدالله(ع)
وای که ما را چگونه زنده کردید و چه ارزشی به ما دادید؟! برای ما چهکار کردید؟! پیغمبر(ص) یک جملهٔ دیگر دارند که میفرمایند: «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً»[29] خدا برای شهادت حسین من آتشی در دل مؤمن روشن کرده است که خاموش نمیشود. خناسها میگویند چقدر گریه؟! ای یاوهگوها! ما نمیتوانیم گریه نکنیم. چقدر گریه یعنی چه؟! بلد هستی آتش دل ما را سرد کنی، سرد کن. تا زنده هستیم، گریه میکنیم. تازه این گریه را به بچههایمان هم ارث میدهیم و سفارش هم میکنیم. در وصیتمان هم مینویسیم که گریه برای ابیعبدالله(ع) یادتان نرود! برای خانواده، بچه، نوه و نتیجه مینویسیم: وقتی جنازۀ ما را در اتاق دیدید، اگر خواستید برای ما گریه کنید، بدانید گریهکردن برای ما یک قِران هم ثواب ندارد. امام هشتم میگویند: «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ»[30] گریهات را به عبادت تبدیل کن. چرا برای مُرده گریه میکنی؟ عشق ولیاللهالاعظم را برای حفظ دل ما قرار داد تا دل منحرف نشود، اینطرف و آنطرف نرود و گیر نامحرمها، مال حرام، صندلی حرام و حالات حرام نیفتد. تا حالا که نیفتادهایم، بعدش هم نمیافتیم!
رضایت و شادی حضرت زهرا(س) از مجالس روضه
یک روایت هم بخوانم. ناراحت هستم که دارد تمام میشود. سرحال نیستم! کتاب شریف «عیون اخبارالرضا» که نزدیک به زمان حضرت رضا(ع)، اوایل عصر غیبت صغری نوشته شده است. این روایت با سه سند متفاوت نقل شده و بتونآرمه است. با سه سند متفاوت از حضرت رضا(ع) نقل میکند که امام هشتم میگویند من از پدرم، موسیبنجعفر(ع) میگویند از پدرم، امام صادق(ع) میگویند از پدرم، امام باقر(ع) میگویند از زینالعابدین(ع)، زینالعابدین(ع) میگویند از ابیعبدالله(ع)، ابیعبدالله(ع) میگویند از امیرالمؤمنین(ع) و امیرالمؤمنین(ع) میگویند از پیغمبر(ص) شنیدم که فرمودند: «تُحْشَرُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ يَوْم القِيَامَة»[31] وقتی فاطمهٔ من روز قیامت وارد محشر میشود، «وَ مَعَهَا ثِيَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِالدَّمِ» یک پیراهن در دست دارد که خون خالی است. «فَتَتَعَلَّقُ بِقَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ اَلْعَرْشِ فَتَقُولُ» آنگاه یکی از پایههای عرش را میگیرد و میگوید: «يَا عَدْلُ اُحْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَاتِلِ وُلْدِي» خدایا! بین من و قاتل بچهٔ من حکم کن. «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَحْكُمُ لاِبْنَتِي وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ» پیغمبر(ص) میفرمایند که به پروردگار کعبه، خود خدا با صدای نالهٔ زهرا وارد داوری میشود. «وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَ» خدا به خشم فاطمه خشمگین و به رضایت زهرا هم راضی میشود.
زهرا(س) از چهچیزی در قیامت راضی است؟ زهرا(س) وقتی شما و پروندهٔ شما را میبینند، دلشان شاد میشود. طبق قرآن مجید که میفرماید «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ»،[32] زمانی که خدا عین این مجالس را جلوی چشم زهرا(س) میآورد و شما را میبینند، شاد میشوند. قرآن میگوید: این مجالس را نشان میدهند و پنهان نمیماند!
شفاعت حضرت زهرا(س) از عزاداران و عاشقان حسینی
در حدیث دیگری هم میفرمایند: «فَيُقَالُ لَهَا اُدْخُلِي اَلْجَنَّةَ»[33] فاطمهٔ من، معطل نشو و در محشر نمان. به بهشت برو. «فَتَقُولُ لاَ أَدْخُلُ حَتَّى أَعْلَمَ مَا صُنِعَ بِوُلْدِي مِنْ بَعْدِي» مولای من، من به بهشت نمیروم، مگر آگاه بشوم که مردم بعد از من با حسینم چه کردند! «فَيُقَالُ لَهَا اُنْظُرِي فِي قَلْبِ اَلْقِيَامَةِ» زهرا! در دل قیامت نگاه کن. «فَتَنْظُرُ إِلَى اَلْحُسَيْنِ قَائِماً» به حسینش نگاه میکند که ایستاده است. حسین(ع) سر پا ایستاده، «وَ لَيْسَ عَلَيْهِ رَأْسٌ» اما بدن سر ندارد. «فَتَصْرُخُ صَرْخَةً وَ أَصْرُخُ لِصُرَاخِهَا» زهرا داد میزند و از همهٔ محشر داد بلند میشود. «وَ تَصْرُخُ اَلْمَلاَئِكَةُ لِصُرَاخِهَا» تمام فرشتگان با دادکشیدن من، علی، حسن، زهرا و بچههایمان داد میکشند.
اینجا خدا خشم میکند، اما بعد از این حرفها به زهرا(س) میگوید: حالا برو، من داوری میکنم. حضرت دم در بهشت میآیند، اما میایستند. خداوند میگوید: دختر پیغمبر، حالا دیگر چرا نمیروی؟ حضرت میگویند: من نمیتوانم تنها به بهشت بروم. خداوند میگوید: میخواهی با چه کسی بروی؟ پیغمبر (پدرت)، شوهرت و بچههایت که میآیند، اما خانم میگویند: من همهٔ وابستگان به حسینم و همهٔ گریهکنندگان بر حسینم را میخواهم. من همهٔ آنهایی را میخواهم که در عزای حسین من خدمت کردهاند؛ جارو کردهاند، چای دادهاند، کفش جفت کردهاند، دویدهاند و عرق ریختهاند. من آنهایی را میخواهم که محبّ شوهرم بودهاند. خطاب میرسد: زهرا! این محشر و این هم تو؛ هر کسی را میخواهی، صدا بزن. فقط دستهاولیها را صدا نزن! هر کسی هم عاشقان حسینت را دوست داشته، آنها را هم صدا بزن.
کلام آخر؛ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ
امروز چهچیزی برایتان بخوانم؟ اصلاً در چهارچوب نیستم! دیروز بعدازظهر حدوداً ساعت چهار، ابیعبدالله(ع) شهید شدند. هنوز بدن گرم است که در خیمهها ریختند و همه را آتش زدند، غارت کردند، کتک و تازیانه زدند. در آخر هم همه را در بیابان پراکنده کردند! شب شد و لشکر برگشت. اهلبیت پیامبر دیشب جا نداشتند! شما دیشب کجا بودید؟ شما خانهتان بودید و آب خنک و غذا برایتان آوردند، رختخواب پهن کردند و گفتند: روز عاشورا بوده، پدرمان سینه زده و گریه کرده، خسته شده است.
اما دیشب با بچهها چه کردند! آب و غذا نبود. جا و مکان و چراغ نبود. تکیهگاههایشان قمربنیهاشم(ع) و ابیعبدالله(ع) نبودند. کسی که در تاریکی دیشب بغل دست زینب کبری(س) روی خاکها نشسته بود، سکینه(س) بود. به سکینه(س) فرمودند: سکینه جان! تمام حوادث را تا این لحظه خبر داشتم که چه خواهد شد؛ چون در خواب به من نشان دادند. سکینه(س) گفت: عمه، خوابت را میگویی! گفت: آری عزیزدلم، میگویم. مادر را خواب دیدم که سرتاپای او سیاهپوش بود. اولین بار بود که موی مادرم را پریشان و رنگی میدیدم. موی مادر به خون گلوی پدرت رنگ شده بود! مادرم به من گفت: زینب! من در ظاهر با شما نبودم، ولی روحم کنار همهٔ شما بود. دخترم، صدای «وَاحُسِیْنٰا! وَاحُسِیْنٰا!» را میشنیدید و تو به امکلثوم گفتی انگار صدای مادرم میآید. آری دخترم، صدای من بود. من دیشب اطراف خیمهها میگشتم. وقتی حسینم با شما خداحافظی میکرد، من شاهد بودم که تو، سکینه و دختران دورش حلقه زده بودید. وقتی ذوالجناح با یال غرقخون و زین واژگون برگشت، همهٔ شما با پای برهنه بیرون ریختید. من میدیدم که همهتان با پای برهنه، درحالیکه لطمه به صورت میزدید، به میدان میدویدید. من هم بهدنبالتان میدویدم تا رسیدم و دیدم: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ»[34] وقتی خنجرش را کشید، من تنها کاری که توانستم بکنم، سر حسینم را روی دامنم گذاشتم و سر بچهام را در دامن من از بدن جدا کرد.
اما امروز، یعنی دو ساعت قبل و اول طلوع آفتاب ریختند که زن و بچه را ببرند، همهشان به دشمن گفتند: «بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ»[35] شما را به خدا قسم! ما را اینجا سوار نکنید. همهٔ ما را به میدان ببرید و آنجا ما را سوار کنید؛ همانجایی که حسین(ع) افتاده است. دشمن گفت باشد!
همه را کنار گودال آوردند. «فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَةُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ» وقتی خانمها این بدنهای قطعهقطعه را نگاه کردند، ناله زدند و همه در صورت میزدند. بچهها و خانمها میگویند: «فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ» ما فراموش نمیکنیم که زینب(س) چه گریهای میکرد و با صدای غصهدار و قلب سوخته کنار بدن میگفت: « يَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُكَ سَبَايَا» یا محمدا! بیا و ببین که دخترانت را دارند اسیر میکنند و «وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً» ذریهات را تکهتکه کردهاند. «تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا» یا رسولالله! باد دارد به بدنها میوزد. حسینت را ببین که سرش را از پشت سر جدا کردهاند.
«بِابي مَنْ لا غائِبُ فَيُرْتَجي» پدرم فدایت شود! غایب نشدی که من امید برگشتت را داشته باشم.
«وَ لٰا جَريحُ فَيُداويٰ» پدرم فدایت شود! زخمهایت را با چهچیزی مداوا کنم؟
«بِاَبي المَهْمُوم حتي' قضي» پدرم فدایت شود که با دل پر غصه از دنیا رفتی.
«بِاَبي العَطْشان حتّي ما مَضي» پدرم فدایت شود که با لب تشنه رفتی.
«بِاَبي مَنْ شيْبَتُهُ تَقطِرُ بِالِّدماء» پدرم فدایت شود که هنوز از محاسنت خون میچکد.
بعد سرشان را بلند کردند و گفتند: «صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ».[36]
[1]. سورهٔ آلعمران، آیات 96 و 97.
[2]. «لِلنَّاسِ» یعنی به نفع همه انسانها.
[3]. سورهٔ لقمان، آیهٔ 20.
[4]. بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۵۱؛ تفسیر اهلبیت(علیهمالسلام)، ج۱۵، ص۳۲۸.
[5]. سورهٔ قلم، آیهٔ 51.
[6]. سورهٔ حجرات، آیهٔ 13.
[7]. مفتاحالفلاح شیخ بهایی، ص182: «أن النَّبِی كانَ یَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصله وَیَقُولُ: أَرِحْنَا یَا بِلَال»؛ بحارالأنوار، ج79، ص193: «قَال النَّبِی جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصله وَكَانَ یَقُولُ: أَرِحْنَا یَا بِلَال».
[8]. تحفالعقول، ج2، ص25.
[9]. سورهٔ ماعون، آیهٔ 4.
[10]. تحفالعقول، ج2، ص409.
[11]. سورهٔ حج، آیهٔ 27.
[12]. سورهٔ نحل، آیهٔ 120.
[13]. ارشادالقلوب، ج2، ص217.
[14]. شعر از شیخ محمود شبستری.
[15]. سورهٔ نحل، آیهٔ 120.
[16]. سورهٔ نحل، آیهٔ 121.
[17]. سورهٔ نحل، آیهٔ 122.
[18]. سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 37.
[19]. کافی، ج1، ص447.
[20]. سورهٔ فیل، آیهٔ 5.
[21]. بحارالأنوار، ج67، ص25؛ جامعالأخبار، ج1، ص185.
[22]. بحارالأنوار، ج55، ص39: «كَمَا رُوِيَ: أَنَّ قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ».
[23]. تفسیر المیزان، ج،۵ ص۲۷۰؛ معجم کبیر طبرانی، ج۸، ص۲۱۷.
[24]. سورهٔ یونس، آیات 62-64.
[25]. محجةالبیضاء، ج2، ص125؛ بحارالأنوار، ج56، ص163.
[26]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 112.
[27]. جملهٔ معروف «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاح الهُدًى وَ سَفِینَةُ النَجَاةٍ» با این تعبیر در منابع حدیثی دست اول نیامده است. آنچه در متون دست اول آمده، دو تعبیر با این متن است: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ»(عیون أخبارالرضا(ع)، ج1، ص59 – 64) و «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ فَإِنَّهُ مَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة»(کمالالدین و تمامالنعمة، ج1، ص264- 269)؛ اما تعبیر «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاح الهُدًى وَ سَفِینَةُ النَجَاةٍ»، از سید هاشم بحرانی، متوفای 1107 ه.ق، در کتاب «مدینة معاجز الأئمة الإثنیعشر» مطرح شده است که شاید نقل به معنا باشد.
[28]. الحقالمبين في معرفةالمعصومين(عليهمالسلام)، شيخ علی عاملی، ص588: «والْإمٰامِ الْحُسين(ع) لَه جٰاذِبية خٰاصّة فِي الْقُلوب بِمُجرد ذِكر اِسْمُه: اِنَّ لِلْحُسَيْنِ مَحَبَّةً مَكْنُونَةً في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينِ». شبیه این عبارت نیز در «بحارالأنوار، ج43، ص272 آمده است: «إِنَّ لِلْحُسَيْنِ فِي بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِينَ مَعْرِفَةً مَكْتُومَة».
[29]. جامع احادیثالشیعه، ج12، ص556؛ مستدرکالوسائل، ج10، ص318.
[30]. وسائلالشیعه، ج13، ص503؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، ص299.
[31]. عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص26؛ بحارالأنوار، ج43، ص220.
[32]. سورهٔ زلزال، آیهٔ 7.
[33]. ثوابالأعمال و عقابالأعمال، ج2، ص217؛ بحارالأنوار، ج43، ص222: «إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فِي لُمَةٍ مِنْ نِسَائِهَا فَيُقَالُ لَهَا اُدْخُلِي اَلْجَنَّةَ فَتَقُولُ لاَ أَدْخُلُ حَتَّى أَعْلَمَ مَا صُنِعَ بِوُلْدِي مِنْ بَعْدِي فَيُقَالُ لَهَا اُنْظُرِي فِي قَلْبِ اَلْقِيَامَةِ فَتَنْظُرُ إِلَى اَلْحُسَيْنِ قَائِماً وَ لَيْسَ عَلَيْهِ رَأْسٌ فَتَصْرُخُ صَرْخَةً وَ أَصْرُخُ لِصُرَاخِهَا وَ تَصْرُخُ اَلْمَلاَئِكَةُ لِصُرَاخِهَا فَيَغْضَبُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ ذَلِكَ فَيَأْمُرُ نَاراً يُقَالُ لَهَا هَبْهَبُ قَدْ أُوقِدَ عَلَيْهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّى اِسْوَدَّتْ لاَ يَدْخُلُهَا رَوْحٌ أَبَداً وَ لاَ يَخْرُجُ مِنْهَا غَمٌّ أَبَداً فَيُقَالُ اِلْتَقِطِي قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ وَ حَمَلَةَ اَلْقُرْآنِ فَتَلْتَقِطُهُمْ فَإِذَا صَارُوا فِي حَوْصَلَتِهَا صَهَلَتْ وَ صَهَلُوا بِهَا وَ شَهَقَتْ وَ شَهَقُوا بِهَا وَ زَفَرَتْ وَ زَفَرُوا بِهَا فَيَنْطِقُونَ بِأَلْسِنَةٍ ذَلْقَةٍ طَلْقَةٍ يَا رَبَّنَا فِيمَا أَوْجَبْتَ لَنَا اَلنَّارَ قَبْلَ عَبَدَةِ اَلْأَوْثَانِ فَيَأْتِيهِمُ اَلْجَوَابُ عَنِ اَللَّهِ تَعَالَى أَنَّ مَنْ عَلِمَ لَيْسَ كَمَنْ لاَ يَعْلَمُ».
[34]. بحارالأنوار، ج98، ص322.
[35]. لهوف، ص132-134.
[36]. مثیرالأحزان، ج1،ص84.