جلسه دوم؛ چهارشنبه (27-2-1402)
(خوانسار بیت الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- کلامی گوهربار از امام صادق(ع)
- نور قلب میوۀ اندیشه و گریه
- صدقه، گذرنامۀ عبور از صراط
- نماز شب، حافظ آبرو
- بیماری سنگین بیحوصلگی در طاعت پروردگار
- گریه، از اصول اخلاقی دین
- تولد بزرگترین اولیای الهی در ششماهگی
- کتاب «کاملالزیارات» از مهمترین کتب شیعه
- گریۀ تمام موجودات بر ابیعبدالله(ع)
- موجودات عالم، دارای شعور و آگاه به تسبیح
- شیر مادر، کاملترین غذا برای نوزاد
- پروردگار، آموزندۀ گریه به نوزاد
- باور زندهشدن مردگان با اندیشه در بدن انسان
- انسان، موجودی عجیب و ناجوانمرد
- گریه، درمانگر هر درد
- کلام آخر؛ تشنگی و بیتابی کودک ششماهۀ ابیعبدالله(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کلامی گوهربار از امام صادق(ع)
امام صادق(ع) در حدیث گرانبهایی میفرمایند:
نور قلب میوۀ اندیشه و گریه
«طَلَبتُ نُورَ القَلبِ فوَجَدتُهُ في التَّفَكُّرِ و البُكاءِ»[1] من بهدنبال نور قلب بودم و یافتم که نور قلب میوهٔ دو حقیقت است: حقیقت اول، تفکر و اندیشه و فکرکردن است. فکرکردن در چهچیزی؟ قرآن و روایات از اولیای الهی نقل میکند که در چه مسائلی فکر و اندیشه میکردند. دومین حقیقتی که سبب نور قلب است، گریه است. این یک حقیقت که بهدنبالش بودم و بهدست آوردم؛ این نور برای دل، از اندیشه و گریه بهدست میآید.
صدقه، گذرنامۀ عبور از صراط
«و طَلَبتُ الجَوازَ علَى الصِّراطِ فوَجَدتُهُ في الصَّدَقَةِ» همچنین بهدنبال این بودم که روز قیامت مجوز و گذرنامهٔ عبور از صراط چیست؟ چهچیزی باید داشته باشم که به من گذرنامهٔ عبور بدهند؟ به این نتیجه رسیدم که باید دستبهجیب باشم و پولم را حبس نکنم؛ نباید کل پولم را برای ورثهام بگذارم.
نماز شب، حافظ آبرو
«و طَلَبتُ نُورَ الوَجهِ فوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ» و بهدنبال آبرو بودم که چهکاری در دنیا و آخرت به انسان آبرو میدهد، انسان را نزد پروردگار آبرومند کرده و این آبرو را حفظ میکند؟ من دیدم که این آبرو محصول نماز شب است؛ البته نه نماز مغرب و عشا، بلکه یازده رکعتی که پیش از رسیدن نماز صبح خوانده میشود و خواندنش هم وارد صبح نمیشود.
بهترین زمان برای خواندن این نماز هم وقت سحر است؛ زمان عمومیاش هم از نیمهٔ شب به بعد است. مرتب اعلام میکنند که نیمهٔ شب، مثلاً ساعت یازدهونیم یا یازدهوبیست دقیقه است؛ از آن وقت میتوان این نماز را شروع کرد.
مدت نماز شب به حوصلهٔ کسی بستگی دارد که عاشق پروردگار است؛ این نماز با آنچه تکمیلش میکند، مثل قنوت بینظیرش، چه مقدار زمان میبرد. ممکن است این یازده رکعت را با قنوتش در یک ربع، یک ساعت و یا یکساعتونیم بخواند. این دیگر به حوصلهٔ عاشق و عبد بستگی دارد که چه مقدار خودش را در نماز شب هزینه کند.
من از جوانی بعضی از نمازشبخوانها را میشناختم؛ هم در تهران، هم بعد که طلبه شدم و شهرهای معروف ایران برای منبر دعوتم کردند. بیان نماز شبهای آنها یک مقدار طول میکشد؛ اما یکی را برای نمونه میگویم که بچههایش هم گفتهاند.
از قبلِ تکلیف، یعنی سیزدهچهاردهسالگی نماز شب را شروع کرد و بعد از تمامشدن نماز شب پایانیاش از دنیا رفت. حدود هفتاد سال نماز شب خواند و در قنوت رکعت آخر (یک رکعت است)، غیر از دعاهایی که در قنوت هست (در مفاتیح نوشته شده) و همه را میخواند، بعد از تمامشدن آن اذکار و اوراد، تمام دعای کمیل را از اول تا آخر در آن قنوت میخواند و گریهاش بند نمیآمد. این هم یک نوع حوصله است!
بیماری سنگین بیحوصلگی در طاعت پروردگار
حوصلهٔ بعضیها فقط به نمازهای واجب است و مستحبی را انجام نمیدهند؛ بعضیها هم حوصلهشان به نماز هست، البته اگر کار نداشته باشند یا صبح بیدار شوند، گاهی میخوانند یا نمیخوانند؛ بعضیها هم اصلاً حوصلهشان به نماز نمیخورد و نمیخوانند. البته این عده به خودشان قبولاندهاند که صبح، ظهر و شب سفرهٔ کاملی برایشان پهن بشود و خوشمزهترین غذاها را بخورند، هیچ میوهای را هم ترک نکنند؛ چه نوبر باشد و ده برابر زمان فراوانیاش قیمت داشته باشد، چه نوبرانه نباشد. حرف باطنشان این است و به زبان نمیگویند: ما باید برای زندهماندنمان هفتاد سال انواع غذاها و میوههای تو را بخوریم؛ اما چون حوصلهٔ تو را نداریم، یک رکعت نماز برایت نمیخوانیم! اینها حوصلهٔ چیزهای دیگر را دارند؛ مثلاً اگر امشب اعلام شود که فلان تیمِ برندهٔ اروپا با فلان تیم ردهٔ دوم مسابقه دارد، یکساعتونیم هم طول میکشد (دو تا 45 دقیقه) و بعد هم دو تا تیم مهم شرقی و آسیایی با هم مسابقه دارند که دو تا نود دقیقه میشود؛ اینها خیلی حوصله دارند، مینشینند و تماشا میکنند و هیچ هم خسته و بیحوصله نمیشوند.
این بیماری خیلی سنگینیای است که آدم حوصلهٔ خدا و آبادکردن قیامتش را نداشته باشد؛ ولی حوصلهٔ شکم، شهوت و لذتبردن چشم را از مناظری که تماشا میکند، گرچه خیلی طولانی باشد، داشته باشد. این یک بیماری خیلی خطرناک است که انسان بگوید: من از سفرهٔ تو باید همهچیز بهرهبرداری کنم؛ اما در کوشش، باید بهنوعی بکوشم که به باد برود، اصلاً در پروندهام نماند و عمرم ضایع شود.
گریه، از اصول اخلاقی دین
حالا بهسراغ جملهٔ اول برویم که اگر کسی وارد به آیات و روایات باشد و دربارهٔ این جملهٔ اول، «طَلَبتُ نُورَ القَلبِ فوَجَدتُهُ في التَّفَكُّرِ و البُكاءِ» یک سال کامل هم پشتسرهم حرف بزند، فکر نمیکنم پروندهٔ قلب، نور قلب و منشأ آن که اندیشه و گریهکردن است، تمام شود.
گریهای که امام صادق(ع) میگویند، از اصول عالی دین خداست که در قرآن و روایات آمده و جزء اصول است. من دربارهٔ «گریه» یازده تا سخنرانی دارم که دارند برای چاپ آماده میکنند؛ حرفم در آن سخنرانیها، با دلیل، آیه و روایت این بود که گریه از اصول اخلاقی دین الهی است، حذف گریه از زندگی هم، زمختی، خشنی، دلسختی و دلمردگی میآورد؛ همچنین گرفتن جلوی گریه هم بیماری میآورد. در واقع، اگر کسی به خودش فشار بیاورد که گریه نکند و بگوید دنیای الآن دنیای گریه نیست؛ وجود زیردریایی، پیادهشدن در کرهٔ مریخ، اینهمه صنعت گسترده و اختراعات عظیم اصلاً اقتضا نمیکند که ما در این روزگار گریه بکنیم؛ این مسئله به بیماری او منجر میشود. ممکن است این را یک نفر در همین شهر یا شهرهای دیگر بگوید. حال آنکه گریه یک اصل طبیعی است و کسی هم که گریه را به انسان یاد داده، پروردگار است.
تولد بزرگترین اولیای الهی در ششماهگی
وقتی بچه بهدنیا میآید، دو سال باید شیر بخورد؛ قرآن میفرماید: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً»[2] حداقلِ بودن بچه در رحم مادر شش ماه است. خیلیها هم از این آیه بیخبرند و با این شش ماه موافق نیستند. گاهی مسخره هم میکنند و عیب میدانند؛ اینها به کسی که یکخرده کج میرود یا کج میگوید، میگویند: «مگر ششماهه بهدنیا آمدهای؟!». در حالی که بزرگترین اولیای الهی ششماهه بهدنیا آمده، خیلی هم سالم بودهاند؛ یکی از افرادی که ششماهه بهدنیا آمده و شخصیتش کل ظاهر و باطن هستی را پر کرده (برای این هم دلیل دارند)، حضرت یحیی(ع) است. ایشان ششماهه بهدنیا آمد و در پنجششسالگی هم به پیغمبری انتخاب شد. در دستگاه خداوند این هم داستان عجیبی است! پروردگار در قرآن میفرماید: «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»[3] بچه بود که او را به نبوت انتخاب کردم. نفر دومی هم که ششماهه بهدنیا آمد، وجود مقدس حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) است. ایشان ششماهه بهدنیا آمدند، صددرصد سالم بودند و شیر مادر را هم خوردند؛ بعد هم، وجودشان ظاهر و باطن هستی را پر کرد.
کتاب «کاملالزیارات» از مهمترین کتب شیعه
کتاب «کاملالزیارات» از مهمترین کتابهای شیعه است که ابنقولویه قمی حدودهای قرن چهارم نوشته. قبر وی با قبر حضرت جواد(ع) و موسیبنجعفر(ع) سه قدم بیشتر فاصله ندارد. از روزگاری که این کتاب نوشته شده تا الآن، اصلاً تکیهگاه دین، اخلاق و معرفت ما به ابیعبدالله(ع) است. هفتاددرصد این کتاب مربوط به حضرت سیدالشهدا(ع) است. من این را در قم دیدم و شنیدم که بعضی از مراجع بزرگ ما در گذشته وقتی میخواستند یک فتوا بدهند، پنج تا روایت میخواندند و به آنهایی که پای درس بودند، میگفتند: این روایات سند دارد و سندش را هم بررسی کردهایم، درست و مثبت است؛ روایت قابلقبول است. روایت سنددار، مثلاً فضلبنشاذان میگوید: من از یونسبنعبدالرحمن، یونسبنعبدالرحمن میگوید من از محمدبنمسلم، محمدبنمسلم میگوید من از زارةبناعین نقل میکنم که امام صادق(ع) فرمودهاند: در رکعت سوم نماز سه بار تسبیحات اربعه بگویید. همین مراجع وقتی روی منبر یا پای درس یک روایت از کاملالزیارات میخواندند، به طلاب و دانشمندان پای درس میگفتند: روایت کاملالزیارات احتیاج به پیگیری سند ندارد و همین که ابنقولویه نقل کرده، روی چشم ماست.
گریۀ تمام موجودات بر ابیعبدالله(ع)
شما در کاملالزیارات ببینید؛ گریهٔ فرشتگان بر ابیعبدالله(ع)، گریهٔ جن بر ابیعبدالله(ع)، گریهٔ وحشیهای بیابان بر ابیعبدالله(ع)، گریهٔ آسمانها و زمین بر ابیعبدالله(ع)، گریهٔ انبیای الهی بر ابیعبدالله(ع)، گریهٔ ماهیان دریا بر ابیعبدالله(ع). از این عناوین معلوم میشود ایشان را میشناسند که برایشان گریه میکنند؛ اگر حضرت حسین(ع) را نمیشناختند، گریه نمیکردند. آدم برای یک چیز مجهول گریه نمیکند. وقتی چیزی برای من اصلاً معلوم نیست و ناپدید است و علمی به آن ندارم، نمیتوانم گریه بکنم! من برای کسی گریه میکنم که او را میشناسم؛ برای یک عالم خیلی بهدردبخور که مرده، برای بچهام، همسرم یا نوهام گریه میکنم.
اینکه زینالعابدین(ع) روی منبر مسجد شام فرمودند تمام موجودات عالم برای پدرم گریه کردند؛ شما کسی را کشتید که سنگریزهها، درختان، ماهیان دریا و پرندگان برایش گریه کردند، معلوم میشود امام را خوب میشناختند که گریه کردهاند.
موجودات عالم، دارای شعور و آگاه به تسبیح
شما بگو مگر سنگ، حیوانات وحشی، پرنده، درخت و دیگر موجودات شعور دارند که زینالعابدین(ع) میفرمایند برای پدرم گریه کردند؟ بله. همهٔ موجودات عالم شعور دارند؛ حتی جمادات هم شعور دارند! قرآن در سورهٔ إسراء میفرماید: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»[4] بیاستثنا تمام موجودات عالم، هم تسبیح خدا را میگویند و هم خدا را ستایش میکنند. از اینجا معلوم میشود که به پروردگارشان شعور دارند؛ اگر حق را نمیشناختند، تسبیح نمیگفتند. از این بالاتر، در سورهٔ نور میگوید: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ» تمام موجودات نماز و تسبیح دارند؛ همهشان هم نمازشان را میفهمند و هم به تسبیحشان آگاه هستند.
شیر مادر، کاملترین غذا برای نوزاد
خدا گریه را یاد داده است و میگوید: بچه را دو سال کامل شیر بدهید. مادری که سینهٔ پر شیر دارد، دوسه ماه بچه را شیر میدهد و بعد بهسراغ شیرخشک میرود. این خیانت و ظلم است که به روزی خدایی این طفل میکند! سینهٔ تو امانت الهی است و شیر هم امانت بچه که خدا در سینهٔ تو قرار داده؛ اگر خدا نمیخواست، به زن سینه نمیداد و شیر داخل آن نمیریخت. هر دو برای خداست؛ هم سینهٔ تو و هم شیر. برای چه جلوی روزی دوسال این بندهاش را که شاید فردا شخصیت بزرگ عالمی و علمی بشود، میگیری؟ بعضی از این دخترهای جوان بچهشان را شیر نمیدهند و میگویند به زیباییمان لطمه میخورد! یعنی خدا اشتباه کرد که شیر در سینهٔ تو قرار داد؟ آیا نمیدانست به زیبایی تو لطمه میخورد؟ کجا به زیبایی تو لطمه میخورد و چه کسی این را گفته است؟! این حرفها برای مسیحیها و یهودیهای اروپایی است؛ الآن آمریکا و اروپا دارند شیر خشک و سزارین را قطع میکنند؛ آنهم بعد از 1500سال که قرآن و روایات راجعبه حاملهبودن زن و شیر بیان کرده، اینها تازه دارند بیدار میشوند که سزارین هم برای بچه و هم برای مادر خطر دارد! بله. شکم را میشکافند و چهار تا هم بند به شکم پاره میزنند و بچه را درمیآورند. اینها برای بچه خطر روانی دارد؛ غیر از اینکه ممکن است خطر جسمی هم در آینده داشته باشد. بعد هم، مگر خدا بلد نبود که درختهایی در تمام کشورها درست بکند که گل و شکوفه و برگش را خشک کرده و شیرخشک درست کنند؟!
خدا به مادر موسی(ع) میگوید: بچهات را در دریا بینداز، «وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي»[5] از اینکه بچه را در دریا بیندازی، نترس و غصه هم نخور؛ فکر نکن که وقتی این بچه را از دریا گرفتند، چه کسی میخواهد به او شیر بدهد! «حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ»[6] شیر هر زن شیردهی برای بچهات حرام کردهام؛ بچهات باید شیر مادرش را بخورد. این ارزش شیر است که پروردگار زمینهای فراهم میکند تا دربار مادر موسی(ع) را بخواهد؛ به او بگویند شنیدهایم تو شیر داری و بچه هم نداری. ماهیانه چقدر میگیری که این بچه را شیر بدهی؟ «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ»[7] او را به دامن خودت برمیگردانم، «وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»[8] در آینده هم، با شیر تو او را سومین پیغمبر اولوالعزمم قرار میدهم. شیر مادر خیلی مهم است!
پروردگار، آموزندۀ گریه به نوزاد
چه کسی گریه را یاد بچه داد؟ مادر در طول روز کار میکند، خانه را تنظیم کرده و آشپزخانه را آباد میکند، خیاطی میکند یا کار دیگری دارد، به دیدن پدر و پدر مادرش، عیادت مریض یا پیش خواهرش میرود؛ ساعت ده شب بهشدت خسته است و بچهاش هم فقط یک ماه دارد، مادر روی تخت چنان سنگین خوابش میبرد که اگر رهایش کنند، تا هشت صبح خواب است؛ ولی این بچهٔ یکماهه ساعت دوازده شب گرسنگی به معدهاش فشار میآورد و بیدار میشود، زبان ندارد که بگوید من گرسنه هستم. خدا به او یاد داده که گریه کند. این خواب سنگین مادر در کنار گریهٔ بچه پوک است و تا ناله میزند، مادر بیدار میشود. همین مادری که اگر رهایش کنند، تا هشت شب بلند نمیشود؛ وقتی بچه نالهٔ اول را میزند، مادر هراسان میشود و از خواب میپرد، بچه را از گهواره برمیدارد و ده دفعه میگوید: قربانت بروم، گریه نکن! دلم را نسوزان. الآن به تو شیر میدهم.
باور زندهشدن مردگان با اندیشه در بدن انسان
گریه یک اصل و حقیقت در زندگی است. امام صادق(ع) میفرمایند: من نور قلب را یکی در اندیشهٔ درست دیدم و یکی هم در گریهکردن. اندیشهٔ درست چیست؟ یک نمونهاش را برایتان بگویم:
من برپاشدن قیامت را باور ندارم و برایم هضم نشده است. قرآن مجید هم در هزار آیه از قیامت میگوید؛ ولی قبول زندهشدن مردگان برایم خیلی سخت است! چطوری یک نفر که مرده و او را هزار سال، دوهزار سال یا یکمیلیون سال قبل دفن کردهاند، روز قیامت میخواهد زنده بشود؟ بهترین و کوتاهترین راه برای اینکه قیامت را به او بباورانیم، این است: در بدن خود ما هر روز هزاران مرده زنده میشود. ما گوشت، نخود و لوبیا را سه ساعت روی گاز میپزیم، بعد سر سفره میآوریم و آبگوشت را میخوریم، گوشتش را هم میکوبیم و با سبزیخوردن و دوغ میخوریم. ما این غذا را بهقدری میجویم که از آن حالت میاندازیم و بعد هم به درون معدهٔ ما میرود.
معدهٔ ما طبق تحقیقات دانشمندان فرانسه، یکمیلیون کار از دستش برمیآید! در حقیقت، آزمایشگاهی است که یک میلیون کار بلد است. حالا همهٔ اینها را خدا به ما داده است؛ اما وقتی میگوید صبح بلند شو و دو رکعت نماز بخوان، میگوییم حوصلهات را نداریم! الآن یک خال سرطان به معدهات اشاره کند و بیفتد، حوصلهٔ خدا را داری؟! آنوقت حوصلهاش را پیدا میکنی و مرتب گریه و ناله میکنی، میگویی: خدایا! دکتر و دوا مرا خوب نکرد. بعد هم سرطان پخش میشود و میمیری، بدون اینکه دو رکعت نماز در پروندهات باشد.
این غذای جویدهشدهٔ پختهشدهٔ قُلزدهٔ در آتش داخل معده میرود و معده شروع به اسیدپاشی میکند که بهشکل آبگوشت رقیقی بشود؛ چون معده به آن شکل سفت نمیتواند نه پسته را نگه دارد، نه بادام، نه فندق، نه سیب، نه خیار، نه گوشت گوسفند و نه نخود و لوبیا را نگه دارد. اینها اسیدپاشی میشود تا به آبگوشت رقیقی تبدیل شده و بعد به رودهٔ بزرگ و کوچک میدهد. معده گاهی هم یک گوشه از غذا را نگه میدارد. همهٔ موجودات شعور دارند! استخوانِ ریزی در لقمهٔ گوشتکوبیده بود، من نفهمیدم و خوردم؛ معده این استخوان تیز را کنار میکشد و غذا را هضم میکند. بعد، آن را داخل روده میفرستد و خودش با اسیدش، سرِ تیز استخوان را پَرچ میکند که وقتی میخواهد استخوان را پایین بدهد، روده و معده را زخم نکند. سرِ تیزی را پرچ میکند، بعد با اضافهٔ غذا یک حالت چربی سفت به دور استخوان میبندد و به رودهٔ بزرگ و کوچک میدهد. در آخر، از بدن انسان با فضولاتش خارج میشود، بدون اینکه تیزی استخوان ذرهای زخم ایجاد کند.
انسان، موجودی عجیب و ناجوانمرد
همین انسانها باز هم به خدا میگویند اصلاً حوصلهات را نداریم و تو را نمیخواهیم. بعضی از این جنس دوپا خیلی عجیب و ناجوانمرد هستند! چطور وقتی یک نفر در تابستان گرم یک لیوان آب خنک به دستت میدهد، میخوری و میگویی خیلی ممنون و متشکرم؛ محبت کردید! تشنگی به من فشار آورده بود. شصت سال است که به تو خورانده و آشامانده؛ آیا این کار خدا تشکر ندارد که با نماز از او تشکر داشته باشی؟ برخی در جواب میگویند نه! این کمال نامردی است.
خداوند به بچه یاد داده که گریه کن و مادرت را با گریه بیدار کن تا شیرت بدهد؛ وقتی هم سیر شدی، دیگر گریه نکن و بخواب. اگر بنا بود بچه بیدار بشود و گریه را تا صبح ادامه بدهد، برای این مادر و پدر اصلاً اعصاب سالمی نمیماند؛ اما در حدی که بیدارش کند و روزیاش را بخورد، گریه میکند و زود هم آرام میشود.
حرفهای زیادی دربارهٔ گریه و اندیشه دارم، ولی وقت دارد تمام میشود.
گریه، درمانگر هر درد
جلالالدین شعر جالبی دربارهٔ گریه دارد که میگوید:
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
چشم گریان چشمهٔ فیض خداست[9]
جلالالدین دربارهٔ گریه درست میگوید؛ چون الآن در آمریکا مطبهایی باز شده است که وقتی مریض مراجعه میکند، کامل معاینهاش میکنند و به او میگویند: ما دارو، شربت و آمپول نمیدهیم؛ درمان تو این است که چند روز در گوشهای بنشینی و تا میتوانی، گریه کنی. ما چقدر گریهٔ مفت داریم! یک آمریکایی یا اروپایی باید آنقدر به خودش فشار بیاورد یا چیزهایی را به یادش بیاورد که گریهاش بیندازد؛ اما ما شیعیان دو ماه محرّم و صفر گریه داریم، ماه رمضان و شبهای اِحیا گریه داریم، ایام فاطمیه گریه داریم، ماه رجب گریه داریم، حرم ابیعبدالله(ع) چه گریهای داریم، حرم حضرت رضا(ع) گریه داریم. در واقع، بخشی از سلامت اعصاب، باطن ما و دل ما مدیون گریه است. امام صادق(ع) میگویند گریه نور قلب میآورد؛ واقعاً روشن میکند! من هر وقت در تهران دعای کمیل میخوانم، مخصوصاً ماه رمضان که فعلاً با این سنّم خیلی هم برایم پرفشار است، بعد از تمامشدن دعای کمیل، انگار دارم در بهشت زندگی میکنم. اینقدر راحت و آرام هستم! در حرم ابیعبدالله(ع) هم، گاهی بچههایم دنبالم هستند و مرا بیرون میکشند؛ چون فکر میکنند الآن از شدت گریه در حرم میمیرم! اما وقتی بیرون میآیم، میبینم تمام درهای رحمت و مغفرت به روی من باز است،
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
چشم گریان چشمهٔ فیض خداست
تا نگرید ابر، کی روید چمن
تا نگرید طفل، کی نوشد لبن
تا نگرید طفلک حلوافروش
بحر رحمت درنمیآید به جوش
شخصی داشت از کوچهای میرفت، سر چهارراه دید که بچهٔ دهسالهای یک قابلمه حلوا مقابلش هست و زارزار گریه میکند. آدم نباید بیتفاوت باشد و رد بشود! آن شخص جلو آمد و گفت: عزیزدلم، چرا گریه میکنی؟ گفت: چند روز است که پدرمان مرده و ما خرجی نداشتیم؛ از پدرم هم چیزی نمانده. مادرم دوسه جا برای کارگری رفته و پولی گرفته، آرد و شکر و زعفران خریده، حلوا درست کرده و به من گفته که این را در خیابان بفروش تا خرجیمان دربیاید و با اضافهاش هم دوباره حلوا درست کنم. مرد گفت: عزیزدلم، کل دیگ حلوایت چند میشود؟ گفت: هرچه تو بخری. آن مرد هم به قیمت خیلی خوبی خرید و به او گفت: دنبال من بیا تا این حلوا را در ظرفی خالی کنم و ظرفش را به تو پس بدهم.
ما تا گریه نکنیم، اصلاً رحمت و مغفرت الهی حرکت نمیکند!
کلام آخر؛ تشنگی و بیتابی کودک ششماهۀ ابیعبدالله(ع)
خداوند به بچه یاد داده که گریه کند. دوسه شبانهروز این بچهٔ ششماهه گریه میکرد، مادر هم بیدار بود و یک دریا آب هم در فرات میرفت؛ اما مادر شیر ندارد! مگر آن بچهٔ ششماهه چقدر آب میخواهد؟ قدیمیها و مادرهای ما وقتی بچه به ششماهگی میرسید (چون میگفتند شش ماه اول به بچه آب ندهید) و میخواستند آب بدهند، یک پنبه یا پارچهٔ سفید تمیز گره میزدند، در یک نعلبکی که یکخرده آب بود، این پنبه را میگذاشتند و به لب بچه میکشیدند. این بچه مگر چقدر آب میخواست؟! چرا جلوی آب را گرفتید؟
این جملهٔ روضه را از کتابهای اهلسنت برایتان بخوانم؛ از سبطبنجوزی خیلی درست تشریح کرده است: تیر سهشعبه از سه طرف میبُرّد؛ یک وسط دارد و دو طرف. اگر در حیاط خانههایتان نگاه کرده باشید، گل رُز تا ساعت نه صبح صاف میایستد و زمانی که گرما زیاد میشود، کمکم این شاخه کج میشود و نمیتواند خودش را نگه دارد. ابنجوزی میگوید: سر بچه روی شانهٔ ابیعبدالله(ع) بود. تیر سهشعبه که آمد، خیلی سریع بود و اصلاً معطل نشد؛ فقط ابیعبدالله(ع) دیدند سر بچه روی زمین بالبال میزند.
دعای پایانی
«أللّهُمَّ اَحْيِنا حَياتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ أمِتْنا مَماتَ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ؛ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
«اللّهُمَ اَرزُقنـا فِی اَلْدُنْیٰا زیارة مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فِی الآخِرَة شِفٰاعَة مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
خدایا! به آبروی اولیائت، امام زمان(عج) را دعاگوی ما و خانواده و نسل ما قرار بده.
خدایا! چتر آلودهٔ پلید ابلیسی شیطانی گرانی را از سر این مردم مظلوم بردار.
خدایا! خودت با دست رحمتت و با دست ولیاللهالأعظم، امام زمان(عج) مشکلات این ملت و مملکت را حل کن.
[1]. مستدرکالوسائل، ج12، ص173.
[2]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 15.
[3]. سورهٔ مریم، آیهٔ 12: «يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا».
[4]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 44.
[5]. سورهٔ قصص، آیهٔ 7.
[6]. سورهٔ قصص، آیهٔ 12.
[7]. سورهٔ قصص، آیهٔ 7.
[8]. همان.
[9]. در قرآن دربارهٔ گریه خیلی حرف دارد.