سخنراني دوم
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- ثمرات ایمان و عمل صالح
- اولین ثمرهٔ ایمان و عمل صالح
- تساوی مرد و زن در کسب ثواب
- ارزش و اهمیت تألیفات شیخ طوسی
- عامل گرایش انسان به حق
- پیشوای حق بعد از رسول خدا(ص)
- عظمت و بزرگی حضرت صفیه
- یکی از الگوهای مناسب برای زنان
- مطابقت عمل با فقه الهی
- برخی از اعمال غیرمطابق با فقه الهی
- تأثیر اخلاص در قبولشدن عمل
- ایمان، شرط قبولشدن عمل
- شاه لبتشنگان
- دعای پایانی
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبو القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ثمرات ایمان و عمل صالح
آراستگی به دو حقیقت باطنی و ظاهری، برابر با آیات قرآن، چهار محصول شیرین لذتبخش دارد؛ این دو حقیقت، یکی ایمان است و یکی هم عمل صالح که در سی جزء قرآن کریم مطرح است. یک محصول ایمان و عمل صالح طبق صریح و تعبیر قرآن، «حیات طیبه» است؛ یک محصول آن طبق آیات سورهٔ مبارکهٔ فصلت، «خوبمردن» است که برای انسان مؤمن دارندهٔ عمل صالح یک نعمت بینظیر است. یک محصول هم مربوط به عالم برزخ است که در سورهٔ مبارکهٔ «توبه» مطرح است. یک محصولش هم قیامت است که عبارت از بهشت جاوید دائمی همیشگی.
اولین ثمرهٔ ایمان و عمل صالح
اما محصول اول در سورهٔ مبارکهٔ نحل بیان شده؛ این آیه از آیات فوقالعادهٔ قرآن کریم است که سعی میکنم با توفیق خداوند، مطالب عرشی و ملکوتی آیه را تحلیل کنم.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً».[1] عمل صالح ایمان است. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً». این جزای ایمان و عمل صالح است «وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[2] که اشارهای به پاداش قیامت دارد؛ ولی توضیح پاداش قیامت در سورهٔ مبارکهٔ «واقعه» و «دهر» که اگر در ارتباط با محصول قیامتی ایمان و عمل صالح رسیدم، تعدادی از آیات هر دو سوره را میخوانم؛ آنها هم آیات عجیبی است.
تساوی مرد و زن در کسب ثواب
در آیهٔ شریفه سخن از مردان و زنان است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى». چرا در آیه شریفه زنان را ذکر کرده؟ علتش این است که اولاً در جنس زنان تاریخ، مانند مردان تاریخ، زنان باایمان پاکدامن شایسته وجود داشته است و الآن هم وجود دارد. آیه میخواهد بگوید: فکر نکنید این حیات طیبه که محصول ایمان و عمل صالح میباشد، فقط ویژه مردان است، بلکه مردان و زنان مؤمن دارندهٔ عمل صالح در پاداش مساوی هستند. البته در اینجا پروردگار مهربان عالم، شخصیت دینی، ایمانی، عملی و ارزش زنان را هم بیان کرده است؛ این زنان هستند که باید قدردان خودشان باشند و به این ارزشگذاری خدا که خالقشان است، احترام کنند و خود را از این کرامت و ارزشگذاری خدا محروم نکنند.
ارزش و اهمیت تألیفات شیخ طوسی
من نمونهٔ یکی از این زنان را به مناسبت دههٔ ولایت برایتان بگویم. در جنگ خیبر که سران خیبر کشته شدند و اموال ثروتمندان خیبر که وارد جنگ شدند، طبق آیات قرآن مجید به غنیمت گرفته شد، تعدادی از خانمهای خیبر اسیر شدند. یکی از اینها بنا به میل خودش، با اینکه پدر، عمو و اقوامش در جنگ کشته شده بودند، عقل و انصاف به خرج داد و دید که واقعاً حق با خیبریان یهود نبوده و حق با پیغمبر عظیمالشأن اسلام بوده است.
این روایت را وجود مبارک عالِم کمنظیر شیعه «شیخ طوسی» در کتاب پرقیمت «امالی» که منبرها و یادداشتهایش بوده، نقل کرده است. منبرهای قدیم طبق روشی که علمای بزرگ شیعه انتخاب کردند و مردم هم به آن خو گرفته بودند، فقط متن روایات بود. کتاب هم کتاب مفصلی است (حدود هفتصد صفحه) و در بیشتر ابواب اسلامی نابترین روایات نقل شده است. ایشان این روایات را که در منابر و سخنرانیهایش برای مردم زمانش در بغداد یا نجف گفته، همه را یادداشت کرده و یک کتاب شده است که بسیار چاپ شده؛ چون واقعاً مورد نیاز است. این کتاب ترجمه نشده، ولی کتاب باارزشی است؛ چون نزدیک به عصر غیبت صغری نوشته شده و اهل علم و آنهایی که با روایات سروکار دارند، مورد نیازشان است؛ بخصوص که نویسندهاش جزو علمای ربانی کمنظیر بوده و دارای هفتاد جلد تألیف قیمتی است؛ یکی از آنها هم تفسیر قرآن در ده جلد به نام «تفسیر تبیان» است.
عامل گرایش انسان به حق
روایت میگوید: این خانم که عموها، داییها و پدرش در خیبر کشته شده بودند، بهجای اینکه لجبازی کند، کینه و تلخی بهخرج بدهد (این خیلی مهم است)، با باطن درست و عقلش حق را به پیامبر داد و کسان خودش را ناحق دانست و نتیجتاً مسلمان شد. میخواهید هر اسمی روی این امر بگذارید؛ بعضی از مردم میگویند شانس است، بعضیها میگویند اندیشهٔ درست است و بعضی میگویند که بیداری است؛ هرچه که اسمش گذاشته شود، بالأخره این خانم مسلمان شد. عجیب این است که بااینکه تمام افراد مهم و نزدیکان اصلیاش کشته شدند، به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد.
این کارها در تاریخ خیلی کم و بهندرت اتفاق افتاده است؛ انسانیت و عقل میخواهد تا آدم اینگونه شود. اگر این دو مایه نباشد، انسان به پیغمبر(ص) خیلی کینه پیدا میکند، دشمن ایشان میشود و میگوید او قاتل عمو، دایی و پدرانم است، آب من با این آدم در یک جوی نمیرود و دلم هم با این آدم پاک نمیشود؛ اما مایهٔ انسانیت و عقل در همهٔ زنان و مردان هست. همهٔ ما انسانیم؛ خانمها هم انساناند و همه عقل داریم. البته گاهی این مایههای انسانیت و عقل در حال تکبر و در پرده غرور انسان پنهان میماند و بهکار گرفته نمیشود؛ اما خوشبهحال کسانی که این پردههای ظلمانی در وجودشان نیست و انسانیت و عقلشان برایشان کار میکند.
پیشوای حق بعد از رسول خدا(ص)
این زن با پیامبر اکرم(ص) نشسته بودند و صحبت میکردند. به وجود مقدس رسول خدا(ص) عرض کرد: میتوانم از شما سؤال کنم؟ پیامبر(ص) فرمود: بله.
یکی از خصوصیات انسان عاقل، سؤالکردن است؛ چیزهایی را که نمیداند و به درد دنیا و آخرتش میخورد، از اهل فن بپرسد. سؤالکردن در قرآن امر دارد: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»[3] خدا امر به پرسیدن کرده؛ معلوم میشود که پرسیدن خیلی باارزش است.
گفت: یا رسولالله! من ابداً ملاحظهٔ کشتههایمان را ندارم. شما با یهودیان خیبر جنگیدی (چون آنها میخواستند خیانت بکنند و یکیدوبار هم خیانت کرده بودند) و عمو، دایی، پدر و افراد نزدیک من در آن جنگ کشته شدند. من مسلمان شدم و بعد هم پیشنهاد ازدواج به شما دادم، شما هم بزرگواری کرده و پیشنهاد من را قبول کردی. یا رسولالله! همهٔ انسانها در معرض مرگ هستند و خدا بنا ندارد که شما را در این دنیا تا ابد نگه دارد (یک عمری خدا به شما داده و ما نمیدانیم این عمر شما کی تمام میشود)؛ اگر این حادثه اتفاق بیفتد و شما روزی از دنیا بروی، تکلیف ما بعد از شما برای مراجعهٔ به معالم دینمان چیست؟ اگر برای شما حادثهای پیش بیاید، ما باید به چه کسی مراجعه کنیم؟ هنوز پیامبر از دنیا نرفته است، این خانم دنبال جانشین واقعی پیامبر میگشت؛ مثل اینکه در ذهنش بود که شما جانشین معین کنی، ولی اشرار هم یکی را عَلَم بکنند، از نظر الهی، انسانی و تکلیفی ما باید دنبال چه کسی برویم؟
حضرت به همسرش صفیه یک کلمه فرمود: بعد از من تمام برنامههای من منتقل به علیابنابیطالب میشود و تکلیف شما بعد از رحلت من، رجوع به علیابنابیطالب است.[4]
عظمت و بزرگی حضرت صفیه
نمیدانم عنایت فرمودید این چه اتفاق عظیمی بود که به وسیلهٔ یک زن رخ داد؟! اولاً نزدیکترین افراد این خانم کشته شدهاند، بهجای کینهورزی، لجبازی، غرور نشاندادن و معارضهکردن، مسلمان میشود و بعد از مسلمانشدنش هم به کسی که فرماندهٔ جنگ بوده، پیشنهاد ازدواج میدهد. پیامبر(ص) هم جوان نبود؛ جنگ خیبر چه سالی اتفاق افتاد؟ سال هفتم هجری. بعد از جنگ خیبر پیغمبر(ص) چند سال زنده بود؟ سه سال؛ یعنی وجود مبارک رسول خدا در زمان جنگ خیبر شصتساله بوده و این خانم جوان بود. بدون اینکه تکبر، لجبازی یا کینهورزی کند و غرور بهخرج دهد، پیشنهاد ازدواج داد و حالا هم به پیامبر عرض کرد که اگر مرگ برای شما اتفاق افتاد، تکلیف ما بعد از شما چیست که دنیا و آخرتمان خراب نشود؟
یکی از الگوهای مناسب برای زنان
ای کاش میشد چند نفر از زنان (منهای مادران، خواهران، زنان ما و خانمهای متدینه، پاکدامن و باحجاب) انتخاب میشدند و تکتک زنان ایران را که اهل نماز، روزه و اهل حجاب نیستند، ولی خیلی هم خوب است که اهل گردش، پارک و سینمارفتن یا اهل سلطنت بر مردانشان هستند، یا دخترهایی که هر کاری دلشان میخواهد میکنند، میدیدند و ویژگی این زن را برای آنها بازگو میکردند و به آنها میگفتند: مواظب باشید که کمتر از یک خانم یهودی مسلمانشده که بهدنبال جانشین پیغمبر(ص) است، نباشید! مبادا روز قیامت به خجالتکشیدن کنار این زن دچار شوید!
یقیناً اینگونه زنان بهترین درس را به امت و به زنان دادهاند؛ وجود اینها واقعاً عبرت، موعظه و پند است. پس اگر خدا میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»[5]، برای این است که مردها فکر نکنند حیات طیبه ویژهٔ خودشان است؛ زنانی هم هستند که شایستگی و لیاقت حیات طیبه را دارند. یکی از آنها هم این خانم است که عجب حیات طیبهای هم نصیبش شد؛ همسری با پیامبر، دیدن گریهها، مناجاتها و عبادتهای شبانهٔ پیامبر، بودن کنار اعمال و اخلاق پیامبر و سرمشقگرفتن از ایشان. این مزد ایمان و عمل صالح بود. این یک بخش آیه بود که دربارهٔ مرد و زن است؛ ایمان هم در جلسهٔ قبل گفته شد که ابتدای آیه 177 سورهٔ بقره، خدا ایمان را مطرح کرده است. ایمان یعنی باورداشتن پنج حقیقت که آدم این باور را یا از راه تحصیل بهدست بیاورد یا از راه شنیدن.
مطابقت عمل با فقه الهی
عمل صالح چیست؟ مفسرین، یعنی آنهایی که در آیات قرآن کار کردهاند (مفسرین ۱۴۰۰ ساله؛ از ائمهٔ طاهرین تا روزگار ما)، دربارهٔ عمل صالح چه میگویند؟
عمل صالح چهار خصوصیت دارد: اولاً عملی که با فقه پروردگار مطابق است؛ حج، نماز، روزه، زکات، خمس یا واجبات دیگر، مانند نماز میت یا نماز آیات. یک نشانهٔ عمل صالح، هماهنگبودن با فقه است. اگر هفتاد سال نماز بخوانم و دستم را به شکم و روی هم بگذارم (اسمش تکتف است)، نه پیامبر این کار را کرده است و نه امیرالمؤمنین(ع)، از کجا گذاشتن دست روی دست وارد نماز شد؟ زمانی که ایرانیها از حملهٔ اعراب شکست خوردند، آن هم نه اعراب مؤمن و دارندهٔ عمل صالح، اعراب دنبال پول و مال دنیا؛ آنهایی که به مملکت ما حمله کردند، اهل ایمان نبودند، بلکه پرورشیافتگان سقیفه بودند و طرحش را هم بزرگشان به آنها داده بود. حضرت علی(ع) و اولیای خدا که ایران نیامدند؛ در آن لشکر که مقداد، عمار، سلمان، ابوذر، قنبر، ابوالهیثمبنتیهان و عبیداللهبنابیرافع نبوده؛ در آن لشکر سعد وقاص (پدر عمربنسعد) و خالدبنولید بوده است. یک مشت اشرار مدینه بودند که به ایران حمله کردند.
کسانی که میگویند عمر خدمت به این مملکت کرد و مملکت را از زرتشتیگری نجات داد و مسلمان کرد، چه نوع مسلمانی شدند؟ ایرانیها دورهٔ اول مسلمان سقیفهای بودند، نه مسلمان اهلبیتی. در حملهٔ به ایران از نظر دین، بالاترین خیانت به این مملکت شد. بعد مردم بیدار شدند و فهمیدند حق با اهلبیت است؛ اولین شهرهایی هم که بیدار شدند و از آن دین زمینی ساختهشده برگشتند، قم و کاشان بود؛ بعداً به نقاط دیگر (گسترده به گیلان و مازندران) راه پیدا کرد.
برخی از اعمال غیرمطابق با فقه الهی
آنها به ما ایرانیها خیانت کردند. تعدادی را اسیر گرفتند و به مدینه آوردند. اینها در مسیر فهمیده بودند که شاه عربستان فرد دوم سقیفه است. به اسیرهای ایرانی هم گفتند: شاه ما شما را در مسجد ملاقات میکند. وقتی که ایرانیها وارد مسجد شدند، میدانستند اعلیحضرت در این مسجد است، همه در مقابلش دستبهسینه ایستادند. پرسید: این چهکاری و رسمی است؟ گفتند: وقتی که ما به حضور شاهان، حکام و سران مملکت ایران میرسیدیم، این دستبهسینهگرفتن به آنها جنبهٔ احترام داشت. گفت: کار بدی نیست؛ از امروز به بعد در تمام نمازهایتان روبهروی خدا دستبهسینه بایستید. عملی که با فقه الهی موافق نیست، خدا قبول ندارد؛ حالا شما جان بکنید و این اعمال را انجام دهید.
زمان پیامبر یکبار نماز مستحب به جماعت خوانده نشد؛ چه کسی نماز مستحب را جماعتی کرد؟ عمر. او گفت: تکتک در مسجد نایستید (یکی آنجا نافله بخواند و یکی غفیله)؛ از این به بعد باید نمازهای مستحبی را به جماعت بخوانید. عمل صالح یعنی عملی که با فقه خدا که در قرآن و روایات اهلبیت است، وفق دهد. این یک ویژگی عمل صالح است.
تأثیر اخلاص در قبولشدن عمل
ویژگی دوم آن «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ».[6] عمل صالح فقط باید برای رضای خدا انجام بشود. این دو (مطابقت با فقه و رضای خدا) باید در عمل باشد. عمل از دو چیز هم باید پاک باشد: هوای نفس که عمل را برای دلخوشی، لذت و ارضای خودم انجام ندهم؛ یعنی معبود من هوای نفسم نباشد. عمل را برای خودم انجام ندهم و از ریا هم باید خالی باشد؛ یعنی برای خوشآمدن مردم نباید انجام بدهم. در عمل صالح دو امر ثبوتی و دو امر سلبی داریم: ثبوتی آن، هماهنگی با فقه و خالصبودن برای خدا؛ سلبی آن، برای هوای نفس، میل خود و خوشآمدن مردم نباشد.
ایمان، شرط قبولشدن عمل
تا اینجا یک قسمت آیه درست شد:«مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْ ذَکَرٍ أوْ انْثَى»[7] آن مرد و زنی که عمل صالح انجام میدهند، «و هُوَ مُؤْمِنٌ»[8] شرطش ایمان است؛ اگر کافر، مشرک و فاسد عمل صالح انجام بدهد، چون ایمان به خدا و قیامت ندارد، عملش ارزشی ندارد و مزدش هم حیات طیبه نیست.
فقط نکتهای را بهخاطر ایام غدیر بگویم؛ آیا کسی میتواند از وزن ایمان امیرالمؤمنین(ع) خبردار شود؟! کسی میتواند از وزن عمل صالح علی(ع) خبردار شود؟ پیامبر(ص) میفرماید: اگر آسمانها و زمین را با ایمان تو بسنجند، ایمان تو سنگینتر است و برای یک عمل پنج دقیقهای او که عمروبنعبدود را از پا درآورد، پیامبر(ص) فرمود: «ضربةُ عليٍّ في يومِ الخندقِ أفضلٌ مِن عبادةِ الثقلينِ».[9]
آنوقت خدا به علی(ع) چه حیات طیبهای داده بود! همسری مثل صدیقهٔ کبری(س)، فرزندانی مثل حضرت مجتبی، حضرت ابیعبداللهالحسین و حضرت زینب کبری(علیهمالسلام) و ۶۳ سال عمری که به پاکترین صورت گذشت و یک نقطهٔ سیاه در آن پیدا نشد.
شاه لبتشنگان
شب جمعه است. معمولاً دلهای همهٔ ما شب جمعه اگر حضرت حسین(ع) را به یادمان بیاورند، متوجه زیارت وجود مقدس او میشود. السلام علیک یا اباعبدالله!
زینب چو دید پیکری اندر میان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمن، فزون
بیحد جراحتی، نتوان گفتنش که چند
پامال پیکری، نتوان دیدنش که چون
چون میدانید در کشتهشدنش هجوم زیاد بود؛ بدن در رفتوآمد دشمن و لگد اسبان قرار گرفت.
گفت این به خونتپیده نباشد حسین من
این نیست آنکه دربر من بود تاکنون
یکدم فزون نرفت که رفت از کنار من
این زخمها به پیکر او چون رسیده، چون
گر این حسین، قامت او از چه برزمین
ور این حسین، رأیت او از چه سرنگون
گر این حسین من، سر او از چه بر سنان
ور این حسین من، تن او از چه غرق خون
یا خواب بودم، مرا گمگشته است راه
یا خواب بوده آنکه مرا بوده رهنمون
میگفت و میگریست که جانسوز نالهای
آمد ز حنجر شه لبتشنگان برون
کای عندلیب گلشن جان، آمدی بیا
ره گم نگشته، خوش به نشان آمدی، بیا[10]
دعای پایانی
اللهم! اغفر لنا و لوالدینا و لوالدی لوالدینا و لمن وجب له حق علینا.
اللهم اهلک اعدائنا و انصر قائدنا. ایّد و احفظ امام زماننا.
[1]. سورهٔ نحل: آیهٔ ۹۷.
[2]. همان.
[3]. سورهٔ نحل: آیهٔ ۴۳: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[4]. امالی شیخ طوسی، ص۳۴: «اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ خَالِدٍ الْمَرَاغِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الْكُوفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا مُسَبِّحُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيِّ بْنُ أَبِي عَمْرَةَ الْخُرَاسَانِيُّ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى مَسْرُوقٍ الْأَجْدَعِ، فَإِذَا عِنْدَهُ ضَيْفٌ لَهُ لَا نَعْرِفُهُ وَ هُمَا يَطْعَمَانِ مِنْ طَعَامٍ لَهُمَا، فَقَالَ الضَّيْفُ: كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِحُنَيْنٍ (فی نسخة بخیبر)، فَلَمَّا قَالَهَا عَرَفْنَا أَنَّهُ كَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ مَعَ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، قَالَ: فَجَاءَتْ صَفِيَّةُ بِنْتُ حُيَيِّ بْنِ أَخْطَبَ إِلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي لَسْتُ كَأَحَدٍ مِنْ نِسَائِكَ، قَتَلْتَ الْأَبَ وَ الْأَخَ وَ الْعَمَّ، فَإِنْ حَدَثَ بِكَ شَيْءٌ فَإِلَى مَنْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): إِلَى هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)».
[5]. سورهٔ نحل: آیهٔ ۹۷.
[6]. سورهٔ غافر: آیهٔ ۴۰: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ».
[7]. سورهٔ نحل: آیهٔ ۹۷.
[8]. همان.
[9]. احقاق الحق، ج۶، ص۵.
[10]. وصال شیرازی.