من ده سال است مسجد اعظم سالگرد آیت الله بروجردی منبر میروم و خیلی به زندگی ایشان وارد هستم. تمام زندگی ایشان را مطالعه کردم از ولادت تا روز دفنش که خودم هم کنار قبر بودم. داشتند دفن میکردند و آن فردی هم که دفنش کرد -من آن وقت سیزده سالم بود، ایستاده بودم- از علمای قم بود و بعد که من طلبه شدم و منبری شدم او بامن خیلی رفیق شد. من یک روز خانهاش رفتم -دیگر در حال از دنیا رفتن بود- و به او گفتم من سیزده چهارده سالم بود و شما جنازه آیت الله بروجردی را در قبر گذاشتی ، یک چیزی از شما نقل میکنند من میخواهم روی منبر بگویم میخواهم از زبان خودتان بشنوم که نقل خالی نباشد. گفت چی شنیدی؟! گفتم داستان دفن کردن و تلقین خواندن و در همان لحظه او گریه کرد.
گفت من خبر نداشتم، خانوادهاش آمدند به من گفتند ایشان وصیت کرده شما غسلش بدهی و کفنش کنی و در قبر بگذاری و تلقین بخوانی، گفت خب من همه کارها را کردم، جنازه را گذاشتم در قبر و صورت را گذاشتم رو به قبله تلقین خواندم. آخر تلقین، تلقینخوان باید از میت بپرسد چون دانشمندان میگویند گوش آخرین عضوی است که میمیرد یعنی گوش تا بیست و چهار ساعت بعد از مردن انسان میشنود سلولها قوی است زود خاموش نمیشود. آن فرد گفت من از آقای بروجردی پرسیدم به عربی "فهمت؟" یعنی این حرفهایی که من الان برایت گفتم را فهمیدی که در جواب ملائکه چه باید بگویی؟! گفت من شانزده سال با آقای بروجردی بودم وقتی از میت پرسیدم متوجه شدی؟ جواب داد شدم و من در قبر غش کردم.
ابرکوه یزد / مسجد کوثر / شوال 1395