جلسه دوم؛ چهارشنبه (28-4-1402)
(تهران امامزاده صالح)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- تفاوت «نظر» و رؤیت»
- اکتشاف پاپن
- استمرار حرکت در جهان و موجودات
- خداوند، محرِک تمام حرکتها
- یافتن خداوند متعال در ده دقیقه
- ساخت اولین کشتی با موتور بخار
- ساخت جهان براساس مهر و محبت
- محبت گرگها به دیگر حیوانات
- محبت پرنده به جوجههایش
- محبت مادر به فرزند
- دستور قرآن به نگاه با تدبر
- راه نجات از جهنم
- چشم و چراغ آیات قرآن
- نورانیت باطن و شیعه واقعیبودن
- تحریک محبت بندگان
- بخشیدهشدن تمام گناهان با محبت به سگ
- بوسیدن فرزندان و فرار از آتش دوزخ
- کلید بازکردن قفل مشکلات
- اکراه پیامبر(ص) از خواندن نماز میت گنهکار
- کلام آخر؛ روضه ابیعبدالله(ع)
«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
تفاوت «نظر» و رؤیت»
قرآن مجید در بعضی از آیات لغتی را به کار گرفته که ریشۀ آن «رؤیت» است. کلمۀ «رؤیت» در لغت عرب بهمعنای «دیدن با چشم» است. همچنین لغت دیگری را به کار گرفته که مصدر آن «نظر» است. نظر «دیدن» است، اما با رؤیت فرق میکند. نظر «دیدن با چشم (نگاه به اشیا و عناصر) به کمک عقل و اندیشه» است.
یک مَثل خارجی دربارۀ نظر برایتان بگویم و یکیدو آیۀ قرآن را که کلمۀ نظر در آن به کار برده شده است، برایتان عرض بکنم.
اکتشاف پاپن
تا قبل از اندیشۀ «پاپن» که یک دانشمند معروف فرانسوی بود، تمام دنیا کشتیها و قایقها را با پارو یا بادبان در سطح دریاها حرکت میدادند. چند نفر بامشقّت پارو میزدند و کشتی به جلو میرفت. برای بعضی از کشتیها که بزرگتر بود، با پردههای ضخیم بادبان میساختند. باد به آن پردهها میزد و کشتیها را حرکت میداد.
میلیونها سال مردم فقط با چشم دیده بودند که وقتی آب دیگ یا قوری به جوش میآید، درِ دیگ و قوری حرکت میکند و بالا و پایین میرود. اما این دانشمند در خانهاش وقتی آب دیگ به جوش آمد، دید که در دیگ حرکت میکند. اینجا نگاهکردنش به نظر تبدیل شد. حرکت در دیگ را روی آب جوش نگاه کرده و فکر کرد؛ یعنی چشمش را به عقل و اندیشه هم وصل کرد و گفت که مُتحرک مُحَرک میخواهد. در دیگ متحرک است و یک محرک او را حرکت میدهد. از این مسئله میتوان بهراحتی خدا را باور کرد؛ البته پاپن بحثی در این مسئله مطرح نکرده است.
استمرار حرکت در جهان و موجودات
تمام جهان و موجودات جهان حرکت دارند، حتی کوهها؛ قرآن میفرماید: «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»[1] حرکت کوهها و ابرهاست. ما در عالم خلقت ساکن نداریم. کل هستی در حرکت است و این حرکت به جایی منتهی میشود و میایستد که آن نقطه «رب» است. قرآن میفرماید کل این حرکتها به رب میرسد: «إِلى رَبِّک مُنْتَهاها».[2] آنجا قیامت است و همهچیز در آن ساکن است. لذا در بهشت، اهل بهشت حرکت زمانی ندارند و ابدی هستند. اگر در بهشت هم حرکت زمانی داشته باشند، پیر و مریض میشوند و سکته میکنند. بهشتیها بهصورت یک جوان 25ساله هستند و تا ابد هم 25ساله میمانند.
خداوند، محرِک تمام حرکتها
دانشمندان از قدیم و دانشمندان الان همه یقین دارند که متحرک، مُحرِک دارد و کل هستی در حرکت است. شما خودتان میبینید زمینی که روی آن زندگی میکنیم، دو حرکت دارد: یکی «حرکت وضعی» که 24 ساعت دور خودش یک دور میزند و یکی «حرکت انتقالی» که در 365 شبانهروز دور خورشید میچرخد. این حرکت برای خودش است. هیچکس اعتقاد ندارد که حرکت برای خودش است. زمین متحرک است و محرک دارد؛ یعنی عامل حرکت در خود این خاک و سنگ نیست. آن انرژی حرکتدهنده در خود زمین نیست. بقیه سیارات، خورشید، منظومههای شمسی، کهکشانها، سحابیها، نباتات، درختان و حیوانات همه در حرکتاند؛ ولی هیچکس نمیگوید این حرکت برای خودشان و عاملی در وجود خودشان است؛ حتی دانشمندان بیدین (آنهایی که کاری به خدا، دین و انبیا ندارند). یک مسئلۀ علمی ثابتشده است که حرکت محرک دارد. ما محرکی را در هیچ موجودی نمیبینیم و نیست؛ پس یک نفر هست که کل هستی را حرکت میدهد و آن هم اسمش «الله» است.
یافتن خداوند متعال در ده دقیقه
بنابراین پیداکردن خدا در ده دقیقه امکان دارد. اگر شما ده دقیقه دربارۀ حرکت، متحرک و محرک فکر کنید، خدا را مییابید و دیگر شک هم ندارید. انسان هیچ دلیلی نمیتواند بیاورد که محرکی به نام خدا وجود ندارد. اگر وجود ندارد، پس محرک کیست؟ محرک خود درخت است؟ اگر محرک خودش است، پس چرا به یک جا که میرسد، میایستد؟ چرا درخت سرو، گردو، پرتقال، نارنگی و سیب به یک حد که میرسد، میایستد؟ اگر محرک در ذات خودش باشد، هر درخت گردویی بعد از دویست سال باید دوهزار متر و هر درخت سیبی هزار متر قد بکشد! خود ما از وقتی به دنیا آمدهایم، حرکت کردهایم، ولی به یک نقطه که رسیدهایم، ایستادهایم و دیگر بدن ما حرکت طولی ندارد. اگر حرکت در خودِ ما بود، تعطیل نمیشد و این حرکت کار میکرد و هرکدام از ما الان سیصد متر قدمان بود. آن محرکی که همهچیز را حرکت میدهد، در یک نقطه هم نگه میدارد و میگوید: بیشتر حرکت نکن؛ اگر حرکت درونی بود، شکوفهات را به میوۀ کال و میوۀ کال را به میوۀ رسیده تبدیل کن تا بندگان من استفاده کنند.
ساخت اولین کشتی با موتور بخار
پاپن آن روز فکر کرد که حرکت در دیگ برای خودش نیست و محرک دارد. فکر کرد عاملی که در دیگ را بالا و پایین میبرد، چیست! به این نتیجه رسید که عامل، فشار بخار آب جوش است. این در ذهنش پیدا شد. بعد گفت: ما میتوانیم با بخار حرکت ایجاد بکنیم؟ جواب داد: میتوانیم. همینجوری که بخار در دیگ را حرکت میدهد، اگر ما بخار را به اشیای دیگر هدایت کنیم، اشیای دیگر را هم حرکت میدهد و به این صورت برای اولین کشتی، موتور بخار ساخت و این بخار با فشار کشتی را حرکت داد. انگلیسیها لب دریا جمع شدند و دیدند این کشتی بدون پارو و بادبان حرکت میکند. پاپن گفت: علت حرکت، بخار است. گفتند: نه! علت حرکت، شیطانها و جنها هستند که داخل کشتی رفتهاند و آن را حرکت میدهند! آنها با بیل و کلنگ کشتی را نابود کردند. این عقل دیروز فرانسویهاست که همان زمان حمام، دستشویی و دانشمند فوقالعاده نداشتند، چه شد که الان اینگونه شدهاند؟ این هم بحث گستردهای است که جای آن ایام عاشورا نیست.
کاری که پاپن داشت، نظر بود، نه نگاه؛ چون قبل از آن نظر هم خیلی نگاه کرده بود که بخار در را حرکت میدهد، اما به این نقطه نرسیده بود که عامل حرکت، انرژی بخار است. این معنای نظر است.
ساخت جهان براساس مهر و محبت
حالا قرآن چه میگوید! شب گذشته شنیدید که کل جهان و موجودات جهان براساس عشق و محبت ساخته شدهاند؛ یعنی محبت و رحمت و مهر بینهایت پروردگار عالم جهان را به وجود آورد و در ظرف جهان میلیاردها موجود ساخت. این میلیاردها موجود، همه تجلی رحمت پروردگارند. علاوه بر اینکه موجودات جلوه رحمت هستند، در قلب همۀ موجودات هم مایۀ محبت ریخت.
محبت گرگها به دیگر حیوانات
هر گرگی بچههایش را دوست دارد. هیچوقت یک گرگ بچههایش را پاره نمیکند و هر گرگی غیر از بچهها و اولادش، دیگران را هم دوست دارد. شنیدهاید که گرگ، دیگردوست باشد؟ فیلمی دربارۀ زندگی گرگها ساختهاند. ما دشمن گرگ هستیم و میگوییم گوسفندهای ما را پاره میکند. حالا از یک گلّه چند گوسفند را پاره میکند؟ یکیدو تا. ما در قصابخانه تهران روزی چند گوسفند را قطعهقطعه میکنیم؟ به ما میگویند بیرحم؟ در تهران روزی چند گوسفند میکشند و با ساطور تکهتکه میکنند؟ ما میگوییم شایسته هستیم، اما در شهر ما مثلاً روزی دههزار گوسفند را میکشند و تکهتکه میکنند تا ما بخوریم. اگر در زمستان گرگ شبانهروز به گلّه حمله کند، چند تا را میکشد؟ اگر بنا به مسئلۀ بیرحمی باشد که ما بیرحمتر از گرگ هستیم! ولی این بیرحمی نیست. یک قسمت از رزق ما گوشت گوسفند است و رزق گرگ هم گوشت گوسفند یا گوشت دیگر است.
در آن فیلم نشان میدهد به گوسفندی که حمله و گلویش را پاره میکند، یک مقدار از پوستش را میکَند؛ همۀ پوست را نمیکَنَد. بهاندازهای که شکمش سیر بشود، گوشت گوسفند را میخورد و میداند در بیابان مثل خودش گرسنه هست. بقیهاش را رها میکند و نمیخورد و نمیبرد تا بقیه گرگها، پلنگها یا گرازها از این گوشت استفاده کنند. پس خدا در قلب گرگ هم مایه محبت قرار داده است.
محبت پرنده به جوجههایش
در همۀ پرندگان مایه محبت هست. شما حتماً دیدهاید یا میدانید که یک پرنده تا پَر جوجههایش قوی نشدهاند و قدرت پرواز پیدا نکردهاند، غذا آماده میکند. ممکن است خودش گرسنه باشد، اما با نوکش غذا میآورد. بچهها میدانند که وقتی مادر با دهان پُر آمد، باید دهانهایشان را باز کنند. خود مادر دهان جوجهها را باز نمیکند؛ خود جوجهها چون دوست دارند زنده بمانند، دهانشان را باز میکنند. مادر بهاندازهای که بچهها سیر شوند، به آنها غذا میدهد.
محبت مادر به فرزند
مادران انسانی هم که برایمان ثابت است. مادرهای خودمان از وقتی ما به دنیا آمدهایم تا همین الان که زن و بچه داریم، چطور به ما عشق میورزند. آنوقت که در رحم بودیم، چقدر به ما علاقه داشتند و میدانستند برای زاییدن ما باید سختترین درد را بکشند و آمادۀ دردکشیدن بودند. مادر ما قبل از عروسی ممکن بود هشت صبح یا دیرتر از خواب بیدار شود. ولی وقتی ما به دنیا آمدیم و دوماهه بودیم و در گهواره یا بغلش خوابیده بودیم، تا صدایمان درمیآمد، مادر از خواب میپرید، مینشست و ما را بغل میکرد و ده بار قربانصدقه ما میرفت. این محبت است.
تمام عالَم، عالَم محبت است؛ چون تمام عالم وصل به معدن محبت بینهایت است و این محبتی که کل موجودات دارند، برای خودشان نیست، به آنان عطا شده است. این پروردگار است که به انسانها، حیوانات، پرندگان و چرندگان مایه محبت را میدهد. اگر این مایه محبت وجود نداشت، عالم چه میشد؟
دستور قرآن به نگاه با تدبر
در قرآن به ما فرمان داده شده «فَانْظُرُ»؛[3] نه با چشم، بلکه با دیدگانتان، همراه با عقل و اندیشه بنگرید. به چه چیزی؟ «إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ»[4] به نشانههای محبت خدا؛ یعنی در همهچیز میتوانید فکر کنید و به نشانههای محبت پروردگار مهربان عالم برسید. فیلمهای عجیبی برای نشاندادن محبت ساختهاند. محبت موجودات نشانهای از محبت پروردگار است. آنجا بینهایت و نامحدود است، اما اینجا نهایت دارد و محدود است. باید از محبتداران عالم درس محبت بگیریم و این درس را عملی و تمرین کنیم که به یک عاشق راستین کمگناه یا بیگناه تبدیل بشویم و با درسگرفتن از محبتداران عالَم، به غیر خودمان اخلاقاً و عملاً محبت کنیم. اخلاقاً به کسی کینه نداشته باشیم و کینه کسی را به دل نگیریم. شما ممکن است بفرمایید اذیت شدهام؛ چونکه دایی، عمو، برادر، خواهر، داماد خواهر و شریکم یا اهل کوچه اذیتم کردهاند؛ چطوری کینه نداشته باشم؟ ما میتوانیم کینه نداشته باشیم و علاوه بر اینکه میتوانیم کینه نداشته باشیم، میتوانیم از آنهایی که ما را اذیت کردهاند، گذشت بکنیم.
راه نجات از جهنم
این آیه از سورۀ نور را عنایت کنید. خدا در این آیه یک سؤال از همۀ ما پرسیده است. اینجا هم بحث محبت است: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ»[5] شما بندگان من دوست ندارید من همۀ گناهان - مگر بدهکاری ناحق - شما را بیامرزم؟ یک وقت تاجر، کاسب یا میوهفروش هستی و نسیه خریدهای و اعتقاد قلبی هم داری پول مردم را بدهی؛ این هیچ. اما اگر پولی را دستی قرض گرفتهای یا جنس خریدهای و عمداً نمیخواهی پول او را بدهی، این کاری به مغفرت و رحمت من ندارد. اگر دلت میخواهد از دِین مردم درآیی و قیامت بار گرانی روی تو نباشد، پول مردم را برگردان و حق مردم را پس بده. ممکن است یکی بگوید: من نمیخواهم قیامت نجات پیدا کنم! من دلم میخواهد در آتش جهنم بروم! نه کسی میتواند جلویش را بگیرد و نه خدا جلوی او را میگیرد. میخواهی جهنم بروی؟ برو، راه جهنم باز است. ولی جهنمرفتن نردبان دارد، باید بالا بروی تا به جهنم بیفتی. نردبان جهنم هم گناهان است. میخواهی جهنم بروی؟ با نامحرم پیوند بزن، زنا کن، ربا بخور، مردم را اذیت کن، به مردم ظلم کن، با آدم مظلومی که کار اداری دارد و به تو مراجعه میکند، تلخی کن و به دربان اتاقت بگو بیرونش کن و راهش نده، برای کار یکروزه، یک سال مردم را بدوان؛ چون دلت میخواهد جهنم بروی. کسی هم نمیگوید نرو، برو!
چشم و چراغ آیات قرآن
اما محبت. چقدر این آیه جالب است! برادران جوانم، خانمها، دختران جوان، من ادعا نمیکنم، اما کمی به آیات قرآن وارد هستم؛ بیشتر از کم. حدود شصت سال است با آیات قرآن سروکار دارم و شاید بیش از صد بار قرآن مجید را خواندهام و بر آیات قرآن (از سورۀ حمد تا ناس) چهل جلد تفسیر هفتصدصفحهای نوشتهام. واقعاً این آیه به قول دانشمندان، چشم و چراغی از آیات قرآن است: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ»[6] دوست ندارید خدا همه گناهان شما را بیامرزد؟ چه کسی میگوید دوست ندارم؟ مگر کسی که دلش میخواهد جهنم برود و دلش نمیخواهد با خدا رابطه داشته باشد. اما من خیلی دوست دارم خدا من را ببخشد و بیامرزد.
نورانیت باطن و شیعه واقعیبودن
تمام شماها امام حسینی هستید و این مجالس را اداره میکنید و سبب خوشحالی اهلبیت(علیهمالسلام) و رضایت خدا میشوید. در این دوره پُرفساد به حرف دشمن گوش نمیدهید و هرچه برایتان پیامک میزنند که به این جلسات نروید، بگذارید خلوت و تعطیل بشود، دنبال هیچ منبری نروید، منبر گوش ندهید (اینهایی که الان هست و برای من هم تعریف میکنند؛ چون من تلفن همراه ندارم)؛ اما شما چقدر بزرگوار و آقا هستید که به دشمن میخندید و روزوشب برای ابیعبدالله(ع) و پسر فاطمه گریه میکنید. شما خیلی خوب هستید و شایسته و واجب (واجب حقوقی، عقلی و شرعی) است که سردمداران و صندلیدارها تمام زمینههای زندگی را برای شما آسان کنند تا بدون مشکل زندگی کنید. شما با اینهمه سختی و مشکلات، باز هم در این جلسات شرکت میکنید. این برای نورانیت باطن، آقایی، شیعۀ واقعیبودن و کرامت شماست.
تحریک محبت بندگان
بندگان من، دوست ندارید من شما را ببخشم؟ «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ». همه دوست داریم، چرا دوست نداریم؟! بالأخره ما شاید هزار بار به نامحرم چشم دوخته و لذت بردهایم، همۀ ما با گوشمان صداهای حرام زیادی شنیدهایم، با زبانمان زیاد سخن حرام گفتهایم، با پایمان در مجالس گناه رفتهایم (البته شاید هم این کارها را نکرده باشیم)؛ اما حالا دوست دارید من شما را بیامرزم؟ جواب این است: بله دوست داریم. اگر دوست دارید، «وَ لْیعْفُوا وَ لْیصْفَحُوا» از بدیهای بندگانم (بدی همسر، برادر، داماد، عروس، رفیق و شریکت) نسبت به خودتان گذشت خوب کنید. دو جمله است: «وَ لْیعْفُوا» گذشت کن «وَ لْیصْفَحُوا» و این گذشت تو هم راست باشد؛ یعنی قلباً گذشت کن؛ نه اینکه زباناً به او بگویی من گذشت کردم، دلت هم باید با زبانت همراه باشد.
«وَ لْیعْفُوا وَ لْیصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ».[7] این آیه هم محبت ما را تحریک میکند «أَ لا تُحِبُّونَ»، هم محبت خودش را ارائه میکند که اگر دلتان میخواهد تمام گذشتهتان را بیامرزم، بدون اینکه توبه کنید، کربلا و مشهد بروید. همین امشب دلتان میخواهد و خوشتان میآید که شما را بدون توبه، گریه و دعای کمیل ببخشم؟ از دیگران گذشت کنید، من هم از شما گذشت میکنم. این محبت خداست؛ هم محبت ما را تحریک میکند، هم محبت خودش را ارائه میدهد.
بخشیدهشدن تمام گناهان با محبت به سگ
موارد محبتش هم واقعاً عجیب است. یک آدم - به قول ما تهرانیها - شارلاتان، لات، قدارهکش، چاقوکش، عربدهکش، آدمی که پایبند به هیچچیزی نبود، در هوای پنجاه درجه از بیابان رد میشد، دید یک سگ در این گرمای شدید روی زمین افتاده و دارد لهله میزند. فهمید تشنه است و دارد میمیرد. سگ از شدت تشنگی به حال احتضار رسیده بود. مرد سریع لباسهایش را درآورد و به همدیگر گره زد و از میله چاهی که آنجا بود، پایین رفت. لباسهایش را که بلند بود، در آب نگه داشت تا کاملاً آب داخل لباسها برود. از چاه بیرون آمد و روی خاک بالای سر سگ نشست و قطعهقطعه لباسها را فشار میداد و آب در دهان سگ میریخت. سگ از تشنگی و مردن درآمد. وقتی به سگ محبت میشود، دُم تکان میدهد و تشکر و سپاسگزاری میکند؛ اگر دقت کرده باشید، وقتی انسان به سگی محبت میکند، سگ سر به عالم بالا برمیدارد و از خدا میخواهد که این محبت بندهاش به او را تلافی کند. سگ رفت، این لات هم رفت و به شهر رسید. خدا به پیغمبر زمانش فرمود: به این لات بگو بهخاطر محبتکردن به یک سگ، تمام گناهان گذشتهات را بخشیدم، حالا پاک هستی و عمل خوب را از سر بگیر! این محبت خداست.
بوسیدن فرزندان و فرار از آتش دوزخ
روایت عجیبی است، مخصوصاً امروزه و در این روزگار که متأسفانه بعضیها بیمحبت شدهاند؛ حتی بعضی مادرها که باید معدن رحمت و محبت باشند، با دو تا بچه طلاق میگیرند، بدون علت شرعی بچهها را به شوهر میدهند و میروند و از بچهها هم یاد نمیکنند! معلوم شد که بافت محبت در اینها خشک شده و از بین رفته است!
شخصی پیش پیغمبر(ص) آمد و دید حضرت مجتبی و ابیعبدالله(علیهماالسلام) که یک سال با هم فرق داشتند (احتمالاً امام حسن(ع) پنجساله و ابیعبدالله(ع) چهارساله بودند)، روی دامن پیغمبر(ص) نشستهاند و حضرت این دو بزرگوار را مرتب میبوسند. یک وقت آدم بچهاش را میبوسد و کنار میرود، ولی دید پیغمبر(ص) صحبت میکنند و بچهها را میبوسند. دوباره صحبت میکنند، بچهها را میبوسند. گفت: اینها چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: «اینها نوههای دختری من هستند». گفت: بچههای خودتان نیستند؟ فرمودند: «نه. نوههای من هستند. من پسر ندارم». گفت: چقدر اینها را میبوسید! فرمودند: «خیلی دوستشان دارم». پیغمبر(ص) کانون محبت عظیمی بودند. گفت: من حدود ده بچه دارم که بزرگ شدهاند؛ هیچکدام را از وقتی به دنیا آمدهاند تا حالا نبوسیدهام. پیغمبر(ص) با کنایه به او فرمودند: «تو در قیامت اهل دوزخ هستی».
امام علی (ع) میفرمایند: «ارْحَمْ تُرْحَم»[8] اگر میخواهی در دنیا و آخرت خدا به تو محبت کند، به دیگران محبت کن.
کلید بازکردن قفل مشکلات
یک آیه از قرآن میخوانم (فکر میکنم تفسیر آن یک کتاب بشود) و اگر زنده بودم و فردا شب به دستبوسی شما آمدم، توضیح میدهم. چقدر این آیه عجیب است. در سورۀ آلعمران به پیغمبر(ص) میگوید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ»[9] بهخاطر محبتی که از سوی خدا در تو قرار داده شده. این محبت را به همه داده، اما بعضیها چراغ این محبت را خاموش میکنند و آدمهای زُمُخت، تلخ و بداخلاقی میشوند. خیلی زشت است که آدم چراغهای روشنشدۀ خدا در وجودش را با گناه و بیفکری خاموش کند و به قول قرآن، بدتر از حیوانات بشود: «بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ».[10] خیلی زشت است ما سرمایههای الهیمان را تباه، نابود و ریشهکن کنیم. محبت به همه را (زن و بچه، پدر و مادر، برادر و خواهر) تمرین کنید و ببینید چه گرههایی از زندگیتان باز میشود. یکی از کلیدهای بازکردن قفل مشکلات، محبتکردن است.
اکراه پیامبر(ص) از خواندن نماز میت گنهکار
کسی از دنیا رفت و خانوادهاش دوست داشتند نماز میت را پیغمبر(ص) بخوانند. در مسجد پیش پیغمبر(ص) آمدند و گفتند: فلانکس مُرده است، نماز او را شما بخوانید. من نمیدانم به چه علت حضرت نمیخواستند بر این میت نماز بخوانند! قبل از اینکه پیغمبر(ص) حرفی بزنند، جبرئیل نازل شد و گفت: «برو بیرون از مسجد و نماز این میت را بخوان». در نماز میت هم به پروردگار میگوییم: «اللَّهُمَ إِنَ هَذَا الْمُسَجَّى قُدَّامَنَا عَبْدُک»[11] خدایا، این کفنکرده را که پیش روی ماست، ببخش و به او محبت کن. قبل از اینکه رسول خدا(ص) صحبتشان را شروع کنند، جبرئیل آمد و گفت: یا رسولالله(ص)، خداوند میفرماید «نماز این میت را بخوان». با اینکه تو دلت نمیخواست، چرا باید نماز او را بخوانی؟
من بارانهای مدینه را دیدهام، مثل سیل از آسمان آب میآید و شهر را زیر آب میبرد. زمان پیغمبر(ص) هم کل شهر رمل و خاک بود.
دیشب که باران زیادی آمد و گل شد و تا بالای مچ مردم زیر گل میرفت، این مرد در تاریکی شب، در آن باران که هیچکس از خانه بیرون نیامده بود، چونکه در روز وقت نداشت، شب درحالیکه تا مچ و ساق پا در گِل بود، گلها را شکافت و برای حل مشکل آن خانواده رفت. حالا خودش به مشکل خورده است، من نباید حل کنم؟! برو نمازش را بخوان؛ من میبخشم. این محبت است.
حالا آیه را بخوانم: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ»؛[12] نکاتش را میگویم، دقت کنید؛ این آیه اوج محبت را میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلینَ»[13] من بندگانی را که در کارهایشان به من اعتماد، تکیه و توکل میکنند، دوست دارم؛ من متوکلین را دوست دارم.
کلام آخر؛ روضه ابیعبدالله(ع)
فردا نمیدانم چه ساعتی قافلۀ ابیعبدالله(ع) به زمین کربلا رسید. وقتی که ابیعبدالله(ع) جوان (حدود 35ساله) بود، امیرالمؤمنین(ع) از همین کربلای فعلی عبور کردند. درحالیکه مرکبها آرامآرام میرفتند، حضرت سر مبارکشان را روی زین اسب گذاشتند و خوابشان برد. وقتی بیدار شدند، ابنعباس که بغلدستشان بود، دید امیرالمؤمنین(ع) مرتب میگویند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ».[14] و همینجور که حضرت «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ» میگویند، به پهنای صورتش اشک میریزند. یعنی چه! این کلمه را در مصیبت میگویند و ما الان مسافر هستیم و بیابانی را طی میکنیم. علی(ع) چه مصیبتی دید؟ گفت: علی جان، چرا گریه میکنید؟ فرمودند: اینجا که رسیدیم، خوابم برد، در خواب دیدم این بیابان یک دریای خون است. کسی را نمیبینم، اما میان این دریا یک صدا به گوشم خورد: «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی وَ هَل مِن مُعِین یُعِیننِی وَ هَل مِن ذَابّ یذبّ عَن حَرم رسول اللَّه».[15] با خودم گفتم به این انسانی که طلب یاری میکند، کمک کنم. با اسبم به این دریا زدم تا بروم جلو و ببینم کیست که «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی» میگوید؛ دیدم حسین خودم است!
علی جان، شما زمان حیاتت، در خواب برای یاری حسینت رفتی، اما امشب ماها را نگاه کن! در بیداری آمدهایم حسین تو را یاری کنیم و قرآن و روایات را بفهمیم و شما را بشناسیم؛ این یاری خیلی بزرگی است.
وقتی کاروان رسیدند و پیادهشان کردند. امام(ع) حس کردند دلشان پُر از غصه شد.
قافله غافل به گذرگاه عشق
آمد و پرسید همی شاه عشق
گفت: چه نام است بر این سرزمین
از چه در اینجاست دل اندوهگین
گفت: یکی نام زمین ارض طَف
طوفگه عرش برین از شرف
گفت: یکی نام زمین نینواست
زان دل عشاق از آن در نواست
گفت یکی کربوبلا، زد فغان
شه که قف، ای قافله عاشقان
قافلۀ عشق به منزل رسید
کشتی عشاق به ساحل رسید
هر که زند جرعۀ جام بلا
بار گشاید به صف کربلا
کربوبلا درس وفا میدهد
تربت عشق است و شفا میدهد
مهبط جبرئیل امین کربلاست
کعبه ارباب یقین کربلاست
جلوۀ باغ ارم از کربلاست
رونق دِیر و حرم از کربلاست
نقل میکنند که خواهر گفت: برادر، اینجا کجاست که همۀ غمهای دنیا بر من وارد شد؟ فرمودند: اینجا آخرین منزل ماست. نمیدانم به ابیعبدالله(ع) گفت: بیا به مدینه یا مکه برگردیم؛ اما جلویشان را گرفته بودند و نمیگذاشتند جایی بروند. امروز زینب کبری(س) پیاده شد و گفت: دلم پر از اندوه است. هشت روز بعد وقتی میخواست از کربلا برود، 72 بدن قطعهقطعه روبهرویش بود.
[1]. سورۀ نمل: آیۀ 88.
[2]. سورۀ نازعات: آیۀ 44.
[3]. سورۀ روم: آیۀ 50.
[4]. همان.
[5]. سورۀ نور: آیۀ 22.
[6]. سورۀ نور: آیۀ 22.
[7]. سورۀ نور: آیۀ 22.
[8]. بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج71، ص396.
[9]. سورۀ آلعمران: آیۀ 159.
[10]. سورۀ اعراف: آیۀ 179.
[11]. زادالمعاد، مفتاحالجنان، ص348.
[12]. سورۀ آلعمران: آیۀ 159.
[13]. سورۀ آلعمران: آیۀ 159.
[14]. سورۀ بقره: آیۀ 156.
[15]. این عبارت در «غمنامۀ کربلا، ترجمۀ اللهوف على قتلى الطفوف، ص141» به این صورت نقل شده است: «هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول اللَّه، هل من موحّد یخاف اللَّه فینا؟ هل من مغیث یرجو اللَّه باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عند اللَّه فی اعانتنا؟».