لطفا منتظر باشید

جلسه دهم؛ پنج‌شنبه (5-5-1402) | شب عاشورا

(تهران امامزاده صالح)
محرم1445 ه.ق - تیر1402 ه.ش
25 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

مسلمان واقعی و اهل نجات‌شدن

اگر شخصی (مرد و زنی) دوست و علاقه داشته باشد و بخواهد مسلمان به‌معنای واقعی و اهل نجات و مطابق رضایت خالق، به‌وجودآورنده و پروردگار مهربان عالم باشد، باید طرح‌های پروردگار عالم (در زمینه ایمان، اخلاق و عمل) را انتخاب کند و بپذیرد و براساس آن زندگی کند؛ سلسله‌مسائلی را که خداوند به‌خاطر خیر او ممنوع و حرام کرده، باید حذف کند و زلف زندگی‌اش را به زلف آنچه حرام و ممنوع شده است، گره نزند. 

برای هر دو قسمت (چه اموری را باید انتخاب یا حذف کرد) روایت مهمی را از قول پیغمبر اکرم(ص) و روایت مهم دیگری را از قول امیرالمؤمنین(ع) براساس قرآن قرائت می‌کنم. چرا آیه نمی‌خوانم؟ چون این دو روایت توضیح بخشی از آیات قرآن مجید است. 

اما آنچه باید انتخاب کرد، کدام است؟ البته کسی که دوست دارد مسلمان واقعی باشد، باید اینها را انتخاب کند. این موارد از باب نمونه است؛ چون اگر همه مسائلی که باید انتخاب کرد، بخواهم بخوانم، نزدیک صد آیه در ذهنم هست که اینجا فقط آدرسش را می‌گویم: آیه 177 سورۀ بقره، ده آیه اول سورۀ مؤمنون، بخش آخر سورۀ مبارکه فرقان، اواسط سورۀ مبارکه معارج و آخر سورۀ مبارکه آل‌عمران. من این مجموعه را حفظ هستم، اما نمی‌شود در یک شب، صد آیه را با تمام مسائلش خواند و فقط این دو روایت را که توضیحی بر آیات قرآن است، برایتان قرائت می‌کنم. 

 

هفت مصداق از خیر و صلاح در کلام امیرالمؤمنین(ع)

هفت نمونه از آنچه را باید انتخاب کرد، به خیر و صلاح ماست و بنای زندگی‌مان را سالم بار می‌آورد، امیرالمؤمنین(ع) بیان می‌کنند:

 

1. کسب پاک و حلال

کسب پاک و حلال، یعنی به‌دست‌آوردن درآمدی که مربوط به زحمت مشروع و درست خود انسان است. خیلی از کسب‌ها را قرآن، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) حلال کرده‌اند. برای مثال، پیغمبر اکرم(ص) در حدیث بسیار جالب و پرقیمتی دربارهٔ کسب‌های حلال و انتخابی‌شان می‌فرمایند:

الف) دامداری

اگر بنا باشد من کسبی را انتخاب، و وقتم را هزینه کنم، اول دامداری را انتخاب می‌کنم. می‌دانید که دام فراورده‌های بسیاری دارد. پوست، گوشت، امعاواحشا و استخوان‌های دام، و از همه مهم‌تر، شیر دام که تولید شیر در شکم دام از کارهای باعظمت پروردگار است. در قرآن می‌فرماید: «نُسْقِیکمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَینِ فَرْثٍ وَدَمٍ»[1] من در شکم حیوانات حلال‌گوشت، از بین شکمبه و علف جویده‌شده حیوان (یا علف بیابان و یونجه سبز است یا کاه و جو که رنگ آن میل به زردی دارد. شما وقتی ذبح می‌کنید و معده و سیرابی‌اش را درمی‌آورید، این علف جویده‌شده بدبو را دور می‌ریزید) و از خون قرمز و رنگ سیر خون حیوان حلال‌گوشت، برای شما بندگانم شیر بیرون می‌آورم. 

شما به تمام کارخانه‌های امروز جهان و به تمدن و علم پیشنهاد کنید که این‌همه شکمبه حیوانات و علف‌های جویده‌شده و خونشان را دور نریزید و از آنها شیر بگیرید. هیچ کارخانه، عالم و صنعتگری نمی‌تواند! این کار، فقط کار خداست. «مِنْ بَینِ فَرْثٍ» علف جویده‌شده «وَدَمٍ» و خون «لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا»[2] شیر سفیدرنگ گوارا به شما می‌دهم. من در شکم حیوان با این شیر کاری کرده‌ام که از این شیر کره، روغن، کشک، ماست، قره‌قروت، دوغ، سرشیر و خامه می‌توانید بگیرید. شیر آبکی سفید است، ولی این‌همه فراورده دارد. این هم کار اوست. 

در جای دیگر قرآن می‌گوید: «کلُوا مِنَ الطَّیباتِ»[3] از این غذاهای پاکِ ساخت من بخورید «وَ اعْمَلُوا صالِحاً»[4] و کار شایسته انجام بدهید. از آنچه من ساخته‌ام، انرژی نگیرید که برای ظلم، ستم، خیانت، جنایت، آدم‌کشی، آدم‌ربایی و معاصی کبیره خرج کنید. راضی نیستم مواد غذایی ساخته‌شده مرا بخورید و به امام‌کُشی، ظلم،‌ جنایت و فساد تبدیل کنید! این نعمت‌های پاکیزه من را راحت بخورید و بامنفعت و سودمند باشید.

 

جبرئیل به پیغمبر(ص) عرض کرد: «لَوْ کانَتْ عِبَادَتُنَا عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ لَعَمِلْنَا ثَلاَثَ»[5] اگر خدا همه ما فرشتگان را به زمین بفرستد و بگوید آنجا زندگی کنید، ما سه کار (سه عبادت) می‌کنیم:

1.     «سَقْی اَلْمَاءِ لِلْمُسْلِمِینَ» به مردم آب می‌رسانیم؛ رودخانه جاری می‌کنیم، چاه عمیق می‌زنیم، خانه‌های مردم را لوله‌کشی می‌کنیم، سد می‌بندیم.

2.     «إِغَاثَةَ أَصْحَابِ اَلْعِیالِ» به خانواده‌های فقیر کمک می‌کنیم تا کل مشکلشان حل بشود؛ بی‌خانه را خانه‌دار می‌کنیم، جوانان بدون زن را زن می‌دهیم، دختران شوهرنکرده را شوهر می‌دهیم و بیکار را سر کار می‌گذاریم.

3.     «وَ سَتْرَ اَلذُّنُوبِ» آبروی مرد و زن را حفظ می‌کنیم. اگر از گناه مرد و زنی باخبر بشویم، به زبان نمی‌آوریم و پرده‌پوشی می‌کنیم.

طعام‌های ساخت مرا بخورید «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و همه حرکاتتان مثبت باشد. 

پیغمبر(ص) می‌گویند: اولین انتخابم دامداری است. دام‌ها بیابان‌ها را با پاهایشان شخم می‌زنند. زمستان و بهار باران می‌آید، آن‌کسی که در بیابان‌ها دانه می‌پاشد، کشاورز نیست، بلکه خداست؛ چراگاه‌ها کار خداست. شما بگذارید در تمام بیابان‌های ایران گاو، شتر و گوسفند راه برود و شخم بزند، با باران خدا علفزار بشود و به شما از طریق دام‌ها روزی بدهد. اما جلوی دام و روزی مردم را گرفتند، این کار درستی نیست. 

از زمان آدم تا سال‌ها قبل ممنوعیت چَرا وجود نداشته است. فکر می‌کنند اگر چَراندن حیوانات را ممنوع بکنند، زمین‌ها سالم می‌ماند! وقتی چراگاه را ممنوع کنند و جلوی روزی حیوانات را بگیرند، خدا هم روزی نمی‌دهد. برای چه بیابان‌ها را سبز کند، بعد خشک بشود و به باد برود! باران کم می‌شود. نباید جلوی رزق کسی را گرفت. روزی‌رسانی بسیار عالی و جلوی رزق (حتی حیوانات) را بستن بسیار زشت است. 

ب) کشاورزی

پیغمبر(ص) می‌فرمایند: دومین کسبی که انتخاب می‌کنم، کشاورزی است. چه رده‌بندی مهمی پیغمبر(ص) دارند که مهندس‌های زمین و کشاورزی و دامداری را مات‌زده می‌کند. دام و کشاورزی، روزیِ مردم یک مملکت است که خود مردم مملکت باید تولید کنند تا گدای خرید مواد غذایی و دامی کشورهای مسیحی و کمونیستی نشوند! می‌شود این کار را کرد. دامداری و کشاورزی مملکت را به‌شدت آباد می‌کند. 

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: ملت مصرف‌کننده ملعون است؛ یعنی ملتی که زمین، آب و ابزار دارد و دنبالش نمی‌رود. یک نسل عارش می‌آید برای آبادکردن کشاورزی بیل و کلنگ به دست بگیرد يا دنبال دام برود! ملت مصرف‌کننده از رحمت پروردگار محروم‌اند. اگر وزارت کشاورزی این روایت را نمی‌داند، بداند که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: اگر کسی برای نشاندن درخت چاله‌ای بکَند و خبر واقعی به او دادند که نیم ساعت دیگر قیامت برپا می‌شود، او نهال و سطل آب را کنار گذاشته و بگوید: نیم ساعت دیگر قیامت است، چه فایده دارد؟ به‌اندازه آن درختی که نکاشته،‌ در قیامت مسئول است. چه کار داری نیم ساعت دیگر قیامت می‌شود! تو درخت و نهال را بکار. چرا پیغمبر ما دست زبر کشاورز را بوسیدند؟ برای اینکه مُوَلد است و به کشور خدمت می‌کند. 

خیلی خوب و آسان می‌شود به کشاورزان و باغداران بها داد که تولید انبوه بکنند، برایشان گران تمام نشود و با حذف واسطه‌های بی‌رحم، ارزان به دست مردم برسد. دلال نباید هندوانه را از کشاورز دوهزار تومان بخرد و به تهران، اصفهان و تبریز بیاورد و هشت‌هزار تومان بفروشد! چه گیر کشاورز می‌آید؟ کشاورزی که گاهی ضرر می‌کند، به چه دل‌خوشی‌ای سال بعد دوباره بکارد؟ چرا زمین‌های کشاورزی و باغ را با سندسازی و دادن پول برای ویلاسازی تغییر کاربری می‌دهند؟ این کار نامشروعی است.

ج) صنعت

سومین کسبی که انتخاب می‌کنم، صنعت است. این گفتار پیغمبر(ص) است که از دل معادن زمین، سرمایه‌های عظیم خداداده را دربیاورم و مواد خام را تبدیل کنم. این نفت سیاهی که از زمین درمی‌آورند، من اطلاع دقیقی ندارم، اما شنیده‌ام که می‌توانند به دوهزار محصول تبدیل کنند. نمی‌دانم واقعیت دارد یا نه! این را باید از مهندسان نفت پرسید. چرا باید سرمایه‌های خدادادی، پنهان در قبرِ زمین باشد؟ 

کشور برای صنعت، مهندس معدن‌یاب و مهندس تولیدکننده فراورده زمین به صدها جنس نیاز دارد. بازار داخلی و خارجی صنعت هم بسیار خوب است. نخریم، بفروشیم؛ ما می‌توانیم فرهنگ خریدن از خارج را کم کنیم و فرهنگ فروش را زیاد کنیم. 

د) تجارت

 چهارمین کسبی که انتخاب می‌کنم، تجارت است که با انصاف، دامِ دامدار، محصول کشاورزی کشاورز و محصولات صنعتی را به قیمت مناسب بخرم و با انصاف هم به مردم بفروشم. 

 بنّایی، پرستاری، معلمی، دبیری و استاد دانشگاهی، نویسندگی خوب مفید، انواع رشته‌های سودمند برای یک ملت، پزشکی، پیراپزشکی، تولید دارو و بازکردن دواخانه و بیایید تا کسب‌های پایین (باربری)، همه کسب حلال است. شخص باربری در بازار تهران بود که از دنیا رفت (یک باربر دیگر بود که یک شب برایتان گفتم، آن را نمی‌خواهم بگویم). این باربر در بازار تهران پیر شده بود، ولی باز هم با کوله‌پشتی بار می‌برد. روز اول محرم پیش من می‌آمد و می‌گفت: از باربری و حمالی پارسال، پنجاه‌هزار تومان پس‌انداز کرده‌ام که دهه عاشورا به تو بدهم تا خرج ابی‌عبدالله(ع) کنی. 

باربری، نیروی نظامی‌شدن (مشروع، معقول و با رفتار محبت‌آمیز)، ارتشی‌شدن برای دفاع کشور، تعمیر موتور ماشین و دوچرخه و موتور و نقاشی‌کردن هم کسب حلال است؛ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: این کسب را انتخاب کن؛ پول حرام برکت هرگز ندارد. قرآن هم می‌گوید: «یمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیرْبِی الصَّدَقَاتِ»[6] ربا را من نابود می‌کنم و برکتی گیر رباخور نمی‌آید. پول جیب‌بری، دزدی، غصب، خوردن ارث برادر و خواهر و مادر، همه حرام است و برکت ندارد. قیامت هم آدم را گیر می‌اندازد. 

از زحمت مشروع خود درآمد کسب کنید، حلال است. کسی پیش پیغمبر(ص) آمد و گفت: در مدینه مغازه‌دار هستم. مشتری و درآمدم زیاد است. با این درآمدم چه کار کنم؟ فرمودند: تو نسبت به درآمدت چهار حق داری: با درآمدت حق داری خانه مناسب شأن خود و زن و بچه‌ات را بخری، لباس و خوراک سالت را تأمین کنی و مسافرت هم بروی. دلت می‌خواهد ده روز با زن و بچه‌ات جای خوش‌آب‌وهوا بروی و خوش بگذرانی، برو، حلال است. اضافه از درآمدت را در اختیار مردم مستحق و فقیر و قوم‌وخویشِ ندار بگذار. تو اهل آخرت هستی. مبادا بگویی من با این درآمدم اهل دنیا هستم و مارک دنیاپرستی به من خورده است. اگر به طرح داده‌شدۀ من عمل کنی، تو اهل آخرت هستی.

 

2. اخلاق نیک

«وَ حَسُنَتْ‏ خَلِیقَتُهُ»[7] امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند: حُسن خلق را انتخاب کن و مهرورز، باعاطفه، بامحبت، متواضع، خاشع، خاکسار و محسن باش. سعی کن از طلوع تا غروب آفتاب، حداقل یک کار خیر کنی؛ محسن و نیکوکار باش. 

 

3. نیت پاک

«وصَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ»[8] نسبت به تمام مردم نیت خوب داشته باش. به قول لات‌های قدیم تهران، بدخواه هیچ‌کس نباش، حتی بدخواه دشمنت هم نباش. شما روایات پیغمبر(ص) را ببینید، می‌گویند: وقتی دشمن با تو وارد جنگ شد و تو باید از خودت و ناموست و وطنت دفاع کنی، اگر دشمن با اسلحه تو کشته شد (مقصر خودش بوده)، بدخواه او نباش! بدنش را قطعه‌قطعه نکن، به او تیر اضافه نزن، اسلحه اضافه خرج او نکن، به بدنش لگد نزن، بدنش را نسوزان؛ بعد از اینکه کشته شد، جنازه‌اش را رها کن تا اقوام و بچه‌هایش دفنش کنند. از خانه که بیرون می‌روی، با نیت خیرخواهی بیرون برو. شر و ضرر کسی را نخواه. نگو حالا که در اداره قدرت دارم، برای فلانی (به حرف من گوش نداد یا با من اوقات تلخی کرد یا حرف درشتی به من زد) سند بسازم و پدرش را درآورم. جلوی حقوقش را نگیر. اگر آدم شایسته‌ای است و تقصیری کرده، از آن مقامی که دارد، او را به مقام پست‌تر نبر و خیرخواه باش. خوبی همه را بخواه. 

خوبی حیوانات را هم بخواه. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: در قیامت پیرزنی را برای یک جرم به جهنم می‌برند؛ چون‌که در خانه‌اش گربه‌ای بود که زیاد سر و صدا می‌کرد و گاهی هم به غذاها ناخنک می‌زد. این پیرزن خوشش نیامد. گربه را در زیرزمین خانه انداخت و در را قفل کرد. بعد از چند شبانه‌روز از تشنگی و گرسنگی این گربه ناله زد تا مرد. به‌خاطر سخت‌گیری و مرگ آن گربه، این پیرزن جهنمی است. نسبت به همه جانداران خیرخواه باش. 

 

4. حفظ زبان از اضافه‌گویی

اضافه حرف نزن. حرف‌های اضافه ما چیست؟ ما با پدر و مادر،‌ زن و بچه و مردم حرف‌هایی داریم که باید روی موج محبت و عاطفه باشد. اضافه نگویم. اضافه چیست؟ غیبت، تهمت، ناسزا، فحش، سرزنش و تحقیر‌کردن مردم، هر کسی می‌خواهد باشد. اسلام مجوز می‌دهد به گنهکار و زندانی فحش داد؟ اصلاً اجازه نمی‌دهد. در فقه شیعه فحش‌دادن به حیوانات معصیت است؛ نه به‌خاطر اینکه سگ و گربه در این عالم از احترام ویژه‌ای برخوردارند. من باید زبانم، زبان پاکی باشد؛ حتی نسبت به حیوانات. 

 

5. خرج‌کردن اضافه مال به‌خاطر خدا برای مردم

 اضافه مالت را خرج کار خیر کن؛ هر خیری که دلت می‌خواهد.

 

6. خودداری از آزار مردم

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: از اینکه دل کسی را بیازاری و کسی را با دست و قدرتت ناراحت کنی یا امضای ناحق پای پرونده‌ای بزنی، خودداری کن. 

این شعر را آرام می‌خوانم، همه حفظ کنید. خیلی شعر پرقیمتی است. عزیزان جوان، من جوان که بودم (کلاس هفتم تا هشتم دبیرستان)، چهارهزار بیت شعر حفظ کردم. این شعر هم محصول همان ایام کلاس هفتم‌هشتم است. قدیم‌ها سردرِ بعضی از خانه‌ها کاشی می‌کردند. 

چه فرهنگ عالی‌ای است فرهنگ اسلام. فکر نکنید این شعر برای سعدی است؛ گوینده این شعر سعدی است، ولی ترجمه جمله امیرالمؤمنین(ع) است.

به جان زنده‌دلان سعدیا، که ملک وجود

نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازارند

خود را از آزاردادن به همه (انسان، حیوان، یهودی، مسیحی، زرتشتی، سنی، شیعه، مؤمن) حفظ کنید و کسی را آزار ندهید. 

 

7. انصاف

از طرف خودت هر کسی پیش تو حقی دارد، به او حق بده. حق مردم را نگه ندار. چقدر زیباست. 

این هفت خصلت را در زندگی انتخاب کنید: کسب حلال، اخلاق نیک، نیت پاک، حفظ زبان از اضافه‌گویی، خرج‌کردن اضافه مال به‌خاطر خدا برای مردم، از آزردن مردم خود را نگاه بدارید و به همه مردم هم انصاف بدهید. 

این روایت برای امیرالمؤمنین(ع) است که گفتم. قسمت دوم را (چه چیزهایی را حذف کنیم) اگر خدا بخواهد، فرداشب می‌گویم. 

 

داستان محاکمه رئیس‌جمهور

 امیرالمؤمنین(ع) از بازار کوفه رد شدند، دیدند زرهی که گم کرده‌اند، جلوی مغازه مسیحی آویزان است. حضرت(ع) رئیس‌جمهور مملکت هم بودند. وارد مغازه مسیحی شدند و سلام کردند. مسیحی علی(ع) را نمی‌شناخت. حضرت گفتند: این زره برای من است. من گم کرده‌ام و الان در مغازه شما دیدم. اگر از کسی خریده‌ای، پولش را به تو می‌دهم، به من برگردان. گفت: نه. این زره برای خودم است، به جناب‌عالی هم هیچ ربطی ندارد! به رئیس‌جمهور کشورش گفت به تو هیچ ربطی ندارد! حضرت فرمودند: زره برای من است؛ بیخودی در مغازه توست. گفت: مملکت دادگاه دارد. من مغازه را می‌بندم، بیا با هم دادگاه برویم. گفتند: عیبی ندارد، برویم. 

وارد دادگاه شدند، قاضی کوفه «شریح» بود. به امیرالمؤمنین(ع) و مسیحی گفت: دوتایی بغل هم بنشینید. نه جواب سلام علی(ع) را اضافه داد، نه از جواب سلام مسیحی کم گذاشت؛ چون اگر این کار را بکند، همان وقت علی(ع) از دادگاه بیرونش می‌کنند و می‌گویند: چرا بین من که الان باید پرونده داشته باشم، و مسیحی فرق گذاشتی؟ چه کار داری من رئیس‌جمهور مملکت هستم؟ جناب‌عالی به عدالت داوری کن. علی(ع) را کنار دست خودش هم ننشاند. این حکم فقه است که مدعی و مدعی‌علیه باید کنار هم بنشینند. قاضی باید جواب سلام هر دو را یک‌جور بدهد و به هر دو یک‌جور احترام کند. شواهد آنها را هم باید ببیند و مطابق شاهد حکم بدهد. قاضی مسئولیت دیگری ندارد. 

امیرالمؤمنین(ع) گفتند: من زرهی را که گم کرده‌ام، امروز در مغازه این مسیحی دیدم. می‌گویم زره برای من است، می‌گوید: نه، به تو ربطی ندارد. شما حکم کن. امیرالمؤمنین(ع) است؛ امام معصوم، صدیق، یدالله، عین‌الله، اذن‌الله، علم‌الله و خلیفة‌الله است، باید حرفش را قبول کرد، اما دادگاه می‌گوید: نه، امیرالمؤمنین(ع) باشد، قبول نکن.

به امیرالمؤمنین(ع) گفت: شاهد داری که این زره برای توست؟ فرمودند: نه. من شاهدی ندارم که در دادگاه گواهی بدهد این زره برای من است. قاضی گفت: حکم خدا این است که زره برای این مسیحی است. 

داوری تمام و پرونده بسته شد. امیرالمؤمنین(ع) هم خیلی آرام و راحت با مسیحی از دادگاه بیرون آمدند. چنین دادگاهی الان در کجای کره زمین تشکیل می‌شود؟ چنین اخلاقی از قدرتمندترین انسان تاریخ، کجا اعمال می‌شود؟ مرد مسیحی علی(ع) را در دادگاه شناخت. وقتی از دادگاه بیرون آمدند، امیرالمؤمنین(ع) می‌خواستند خداحافظی کنند که مسیحی گفت: نمی‌گذارم بروی. فرمودند: چرا؟ گفت: علی جان، زره برای توست. باید برویم در مغازه و زره را به تو بدهم، اما اینجا من را مسلمان کن، بعد با هم برویم مغازه. 

با عملمان مردم را شیعه کنیم، با اخلاقمان و شیرینی کلاممان مردم را به این مجالس بیاوریم و با خدا و پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) و قرآن آشتی بدهیم.

 

کلام آخر؛ روضه امام حسین(ع)

امشب (شب عاشورا) برای شیعه، شب حزن‌آور و غصه‌دارکننده‌ای است. فردا صبح (در سال 61 هجری) از اول طلوع آفتاب تا نزدیک نماز ظهر، حدود پنجاه نفر از اصحاب ابی‌عبدالله(ع) در جنگ عمومی شهید شدند. شانزده‌هفده نفر که باقی ماندند، تک‌تک به میدان آمدند و شهید شدند. آخرین نفر ابی‌عبدالله(ع) بودند؛ گرسنه، تشنه، داغ‌دیده، روی زین اسب نشسته. پیشانی‌شان را هدف قرار دادند، خون بند نمی‌آمد؛ نه با دست و نه با دستمال. کمربندشان را باز کردند. پیراهن عربی را که بلند است، جمع کردند و روی صورت گذاشتند. باید نگه دارند تا جلوی خون گرفته شود. به او مهلت ندادند و با تیر سه‌شعبه قلبشان را زدند. 

برادرانم، خواهرانم، هر کاری کردند تیر را از جلو درآورند، دیدند نمی‌شود. روی زین اسب خم شدند و از پشت تیر را تکان دادند تا درآورند. ذوالجناح حس کرد که ابی‌عبدالله(ع) دیگر نمی‌توانند سواره باشند. برای اینکه به بدن لطمه نخورد، سریع به یک گودال آمد و دستش را جلو و پایش را عقب کشید که ابی‌عبدالله(ع) به زمین نزدیک شوند.

بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

یک جمله می‌گویم، حرفم تمام است. تا خانه‌تان که می‌روید، گریه کنید. طاقت گفتنش را ندارم، اما می‌گویم. امام باقر(ع) در کربلا چهارساله بودند، می‌فرمایند: خودم دیدم که ابی‌عبدالله(ع) هنوز در گودال زنده بودند، از یک طرف صد تا 150 نفر با اسب وارد گودال می‌شدند و از آن‌طرف بیرون می‌رفتند و دوباره برمی‌گشتند. 

 


[1] . سورۀ نحل: آیهٔ‌ 66.
[2] . سورۀ نحل: آیهٔ‌ 66.
[3] . سورۀ مؤمنون: آیهٔ‌ 51.
[4] . سورۀ مؤمنون: آیهٔ‌ 51.
[5] . تنبیه‌الخواطر و نزهة‌النواظر (مجموعة ورّام)، ج۱، ص۳۹.
[6] . سورۀ بقره: آیهٔ‌ 276.
[7] . نهج‌البلاغه، حكمت 123.
[8] . همان.

برچسب ها :