لطفا منتظر باشید

جلسه اول

(تهران حسینیه صاحب‌الزمان(عج))
محرم1435 ه.ق - آبان1392 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

سود و ضرر در بازار دنیا

به‌دنبال برخی از آیات سوره فاطر و جمعه،[1] در روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) آمده: «الدُّنْيَا سُوقٌ» دنیایی که مرد و زن در آن مدتی زندگی می‌کنند، بازار است؛ ولی مثل بازار دنیایی نیست. در این بازار، مانند زمان گذشته و آینده، مردم دو گروه هستند: «رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ» عده‌ای در دوره عمرشان در این بازار سود کرده‌اند، «وَ خَسِرَ آخَرُونَ»[2] گروهی هم در این بازار دچار خسارت شده‌اند.

فرق خسارت با زیان

در لغت عرب، کلمه «خسارت» با «زیان» فرق می‌کند. قرآن هم کلمه خسارت و هم ضرر را در آیات به کار گرفته است. کسی که سرمایه‌ای کسب می‌کند، ولی بعد از یک سال حساب می‌کند و می‌بیند از مقدار سرمایه‌اش کم شده، این را «کاسبی که دچار ضرر شده» می‌گویند؛ یعنی همه سرمایه‌اش را از دست نداده، بلکه بخشی از آن از بین رفته و بخش دیگرش هست. خسارت برای کسی است که سر سال حساب می‌کند، می‌بیند سرمایه از بین رفته و بدهکار هم هست.

خسارت در دنیا

امام هادی(ع) می‌فرمایند: «وَ خَسِرَ آخَرُونَ» در قیامت گروهی هستند که وقتی پای حساب می‌آیند، می‌بینند تمام سرمایه‌های وجودی خود را از دست داده‌اند، هیچ‌چیز برایشان نمانده، عمری هم به پروردگار در حقوق مردم بدهکار هستند. ولی وقتی می‌فهمند که به قول قرآن، «قُضِيَ الْأَمْرُ»[3] کار از کار گذشته و قابل‌جبران نیست؛ سرمایه اولیه را نمی‌توانند به دست بیاورند و از عهده بدهکاری‌شان در امر حقوق و مال برنمی‌آیند. مثلاً کسی در همه عمرش حق پدر و مادر، زن و بچه، معاشران، همسایه و حتی حق خودش را ادا نکرده است (بالاخره بدنش هم حق استراحت، رفاه و خواب داشته، ولی رعایت نکرده)، حالا از دنیا رفته، قیامت شده و در دادگاه الهی خواسته شده، آنجا جای ادای حق، پرداخت بدهی پروردگار (که یک عمر عبادت درست بوده) و مردم نیست. اصل سرمایه وجودش (عقل، روح و جسم) فنا شده، به هدر رفته، هزینه شده و در برابرش هم دَخْلی[4] برنگشته است؛ عمری معامله یک‌طرفه داشته، فقط هزینه می‌شده، می‌باخته، دخل و برد نمی‌کرده و بدهی هم داشته؛ این معنی خسارت است.

 

یقین به قرآن

من همیشه در سخنرانی‌های تمام عمرم، این معنا را به مردم و مستمعین بزرگوار عرض کرده‌ام: ما نیاز به‌یقین به قرآن داریم. اگر نسبت به قرآن، ایمان و یقینمان ضعیف باشد یا قرآن را قبول نداشته باشیم، این نسخه کاری برای ما نمی‌کند؛ اما وقتی یقین پیدا کردیم که قرآن مجید وحی پروردگار، نسخه طبیبان، چراغ راه و هدایتگر است، خیلی راحت خود را در گردانۀ عمل به آیات قرآن قرار می‌دهیم.

یقین پیداکردن به وحی‌بودن قرآن هم کار مشکلی نیست. از زمان نزول قرآن تا الان، قرآن در آیات ابتدای سوره بقره اعلام کرده: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِي وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكٰافِرِينَ»[5] اگر کسی در وحی‌بودن قرآن شک دارد یا قبول ندارد یا دودل است که آیا این قرآن نظام‌داده خود پروردگار است یا نظام‌داده زمینیان؟ مثلاً پیغمبر(ص) با کمک چهار نفر که این حرف‌ها را بلد بوده‌اند، نوشته است. کدام است؟ واقعاً از جانب پروردگار عالم نازل شده یا روی زمین، زمینیان ساخته‌اند؟ قرآن می‌گوید: اگر شک دارید، یک سوره مانندش را بیاورید؛ سوره‌های بزرگ مثل بقره، آل‌عمران، اعراف و شعراء لازم نیست بیاورید، به‌اندازه سوره یک‌خطیِ کوثر هم کافی است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (۱) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ (۲) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (۳)».

مصالح قرآن هم که در اختیارتان است و جدای از زندگی‌تان نیست. مصالحِ ساختمان قرآن «الف‌ب...ی» است؛ یعنی درس کلاس‌اولی‌ها. بچه‌هایمان را که مدرسه می‌فرستیم، اولین چیزی که یادشان می‌دهند، «الف‌ب» است. خود قرآن مجید هم اول سوره‌ها اعلام می‌کند: «الم»،[6] «الر»،[7] «حم»،[8] «عسق»،[9] «کهیعص»،[10] «ق»،[11] «یس»[12] و «طه»؛[13] حروف «الف‌ب» را بیشتر اول سوره‌ها آورده که یک معنی‌اش این است: این قرآن ساختمانش از «الف‌ب ... ی» است.

این حروف در اختیارتان است و کامپیوتر هم دارید، به قول خود خدا در سوره إسراء: تمام جن و انس جمع شوید، قدرت علمی‌تان را روی هم بریزید و مانند قرآن را بیاورید.[14] خود پروردگار می‌فرماید: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا»[15] اگر نتوانستید یک سوره مانند قرآن بسازید که از نظر ترکیب ادبی، فصاحت، بلاغت، آهنگ آیات، ترجیع، ترصیع،[16] زیبایی، به‌کارگرفتن درست کلمات و ترکیبات ادبی و بیانی، مانند آن باشد؛ «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا»، این خیلی اعلام مهمی است، پس درباره قرآن مجید این‌قدر حرف یاوه و باطل نزنید. اجتناب کنید از آتشی که آتش‌گیره‌اش خود انسان است و سنگ‌های نسوزِ سخت، برای منکران قرآن آماده شده.

چون قرآن جای شک ندارد، برای چه شک می‌کنید؟ برای چه بدون دلیل می‌گویید این قرآن وحی خدا نیست؟ من به شما می‌گویم اگر شک دارید، یک سوره مثل قرآن بیاورید؛ نمی‌توانید بیاورید. پس از شک دست بردارید. شکاک نسبت به قرآن اهل آتش است؛ البته شک بعداز این دلایل (که یک سوره مانند قرآن بیاورید و نمی‌توانید بیاورید)، باعث می‌شود آدم دوزخی شود. ما اول باید به قرآن یقین پیدا کنیم که وحی خداست، یک حرفش کم‌وزیاد نشده (نه یک الف به آن اضافه شده و نه یک دانه واو از آن کم شده) و همانی است که خدا نازل کرده. حالا که یقین پیدا کردیم، آیاتش برای ما دل‌نشین می‌شود؛ چون راحت باور می‌کنیم که خدا دارد با ما حرف می‌زند، ما را قابل و لایق دانسته که به‌وسیلۀ قرآن با ما حرف بزند و بعد از یقین، قرآن مجید را آسان در زندگی عمل خواهیم کرد.

 

جایگاه قرآن

اکنون گروه اولی را که در این بازار سود کرده‌اند، از دو آیه قرآن مرور خواهیم کرد. خواندن قرآن عبادت است؛ هر آیه‌ای که آدم می‌خواند و به هر حرفی که از دو لبش رد می‌شود، ثواب یک ختم قرآن در نامۀ عملش نوشته می‌شود و در ماه رمضان چندبرابر است. شنیدن قرآن عبادت است، چون شنیدن کلام‌الله است؛ یعنی ما داریم سخن خدا را (البته صدا ندارد) به‌وسیلۀ پیغمبر(ص) یا ائمه(علیهم‌السلام) یا یک معلم قرآن که می‌خواند، می‌شنویم؛ حالا با هر زبانی که برایتان بخواند. حتی شنیدن از نوار، رادیو و تلویزیون عبادت است؛ چون داریم کلام‌الله را می‌شنویم و گوش ما درست هزینه می‌شود. وقتی داریم قرآن می‌خوانیم، زبان ما درست هزینه می‌شود، یعنی هزینه‌ای که دخلش برمی‌گردد و سود است. حال اگر حرف باطل بزنیم، دخلی نمی‌کنیم و داریم با عالَم، یک‌طرفه معامله می‌کنیم؛ یعنی داریم می‌پردازیم و در مقابلش هم هیچ‌چیز نمی‌گیریم، می‌بازیم و بردی در آن نیست.

 

احترام به پدر و مادر

نگاه‌کردن به قرآن عبادت است. دستور پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) هم این است که در قرآن‌خواندن، ولو حافظ قرآن باشید، قرآن را از رو بخوانید.[17] اصلاً نگاه‌کردن به چند چیز عبادت است، یکی نگاه‌کردن به صورت پدر و مادر است.[18]

ما آیات قرآن را درباره پدر و مادر می‌بینیم، غصه می‌خوریم که بعضی از پسران و دختران جوان، ارزش برای پدر و مادر قائل نیستند؛ در نظرشان یک زن و مرد کوچک هستند. درحالی‌که پدر و مادر اگر بی‌دین و مشرک باشند، قرآن می‌گوید: چون فرزندشان هستید، آن‌ها هم در نظرتان کوچک نباشند. اگر می‌خواهید با آن‌ها رفتار، رفت‌وآمد و برخوردی داشته باشید، «صٰاحِبْهُمٰا فِي اَلدُّنْيٰا مَعْرُوفاً»[19] باادب، پسندیده و شیرین با هر دو معامله کنید.

من بعضی بچه‌های مذهبی را هم دیده‌ام که گاهی هجومی با پدر و مادر صحبت می‌کنند؛ این معصیت است. صحبت‌کردن هجومی با پدر و مادر طبق مفهوم مخالف روایاتمان، هجوم به پروردگار است؛[20] چون قرآن مجید در سوره إسراء از این‌ها تعبیر به «رب صغیر» کرده و خداوند «رب اکبر» است. می‌گوید که از من بخواهید: «اِرْحَمْهُمٰا كَمٰا رَبَّيٰانِي صَغِيراً»[21] خدایا، ما که بچه بودیم، پدر و مادرمان به‌جای تو، به جانشینی و خلافت از تو، زحمت ما را کشیده‌اند، رنج برده‌اند و بزرگمان کرده‌اند؛ آن‌ها «رب صغیر» ما می‌شوند.

اگر پدر و مادر مشرک و کافر هستند (مشرک و کافر باشند، دلشان نمی‌خواهد مسلمان شود)، اما پروردگار می‌فرماید: رفتارتان با آن‌ها پسندیده باشد و حرف هم که می‌خواهید با آن‌ها بزنید، «قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً كَرِيماً»[22] یک بار «تو» به آن‌ها نگویید؛ این «قول کریم» نیست. جمله «مامان، به تو می‌گویم»، این هجوم و تو گفتن، شکستن شخصیت مادر یا پدر است. جمله «مادر، پدر، سر این برنامه اصلاً از شما خوشم نیامد»، یعنی خدایا از تو خوشم نیامد؛ این هجوم به پروردگار است. اگر پدر و مادر مؤمن باشند که پروردگار می‌فرماید: اگر به مؤمن اهانت کنی، مستقیم به من اهانت کرده‌ای.[23] می‌خواهی با آن‌ها حرف بزنی، حرف‌های باارزش بزن: «شما دو بزرگوار»، «شما مادر عزیزم» و «شما پدر زحمت‌کشیده‌ام». اگر می‌خواهی با آن‌ها نشست‌وبرخاست کنی، پسندیده باشد؛ یعنی همیشه خودت را دست‌پایین بگیر.

تأثیر احترام‌نگذاشتن به پدر و مادر

این رسم‌ها در جامعه ما از بین رفته است. بچه که بودم، دایی یا قوم‌وخویش‌های دیگرمان را می‌دیدم، هیچ‌کدام جلوی پدر یا مادر پا دراز نمی‌کردند. قدیم‌ها خیلی از ایرانی‌ها قلیان می‌کشیدند، اما جلوی پدر و مادر نمی‌کشیدند؛ جلوی پدر و مادر سیگار نمی‌کشیدند، با زیرپیراهنی نمی‌نشستند و جلوتر از آن‌ها راه نمی‌رفتند.

بچه بودم، روحانیِ نسبتاً عالمِ قابل‌قبولی بود و نظر همه این بود که تا حد مرجعیت اعلای شیعه خواهد رسید. اما یک‌مقدار به‌خاطر علمش، با رفتار - نه با زبان - به پدرش فضل‌فروشی می‌کرد؛ پدرش هم عالم بود. من پدرش را ندیده بودم و فقط همین فرزند را دیده بودم؛ آن‌وقت که من نوجوان ده‌دوازده ساله بودم، این روحانی آدم چهل‌ساله بود و از نظر علمی مطرح بود. ایشان هم با اطوار و رفتارش فضل‌فروشی می‌کرد و یکی هم، وقتی با پدرش از خانه بیرون می‌آمد، اغلب جلوتر از پدرش راه می‌رفت. در آن محله یکی از اولیای خدا زندگی می‌کرد که من با همۀ وجود به او ارادت داشتم، ایشان گفت: این عالم به جایی نخواهد رسید. باور کنید این عالم در بیست رشته علمی در حد مهم‌ترین مراجع تقلید شیعه رسید، ولی به جایی نرسید؛ یعنی پروردگار در را به رویش بسته بود. آن‌قدر عالم بود که می‌شد بعد از مرحوم آیت‌الله‌العظمی اصفهانی، مرحوم نایینی و مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی، مردم از او تقلید کنند؛ اما یک دانه مقلد هم پیدا نکرد! این ضرر بی‌احترامی به پدر و مادر است؛ بی‌احترامی آن‌چنانی هم نداشت، فقط گاهی جلوی پدر راه می‌رفت و گاهی هم اطوارش فضل‌فروشی بود.

عالم دیگری هم دیده‌ام، در حد اجتهاد در نجف درس خوانده بود و پدرش هم از علما بود. پدرش به من می‌گفت: من از این بچه‌ام که خیلی هم درس خوانده، راضی نیستم و با نارضایتی هم از دنیا رفت. بچه‌اش کوه علم بود، اما به جایی نرسید و بیست نفر هم دورش را نگرفتند. این‌ها اثر وضعی دارد.

اگر می‌خواهید به پدر و مادر نگاه کنید، با محبت باشد. نشست‌وبرخاست می‌خواهید بکنید، خودتان را پایین‌تر از آن‌ها بگیرید و مافوق آن‌ها نگیرید. حالا دکتر، مهندس یا استاد دانشگاه شده‌ای، پدر و مادرت هم سواد ندارند، خودت را طبق قرآن پایین‌تر از آن‌ها بگیر.

یک کسی دکترا گرفته بود و پدرش روستا بود. به پدرش گفتند: بچه‌ات دکتر شده. یکی از دوستان دانشجوی آن زمان می‌گفت: پدرش با چه شوقی از روستا با همان گیوه، شلوار و کلاه‌نمدی دهاتی به تهران، خانۀ پسرش آمد و اتفاقاً چند تا از دکترهای هم‌درسش هم خانه بودند. به او گفتند: آقای دکتر، ایشان کیستند؟ گفت: این نوکر و خادم خانه‌مان است. از همان‌جا پدر برگشت و به روستا رفت. عارش آمد بگوید این پدر من است؛ اگر این نبود، من نبودم و دکتر نمی‌شدم. اگر زحمت‌های ایشان روی زمین و گاوآهن نبود (آن‌وقت تراکتور خیلی نبود، با گاو زمین را شیار می‌کردند) و جان نمی‌کند که پول برای من بفرستد، دکتر نمی‌شدم. خیر هم ندید و جوان‌مرگ شد. شعری قدیمی‌ها می‌خواندند، شما نسل قبل زیاد شنیده‌اید:

تا توانی دلی به دست آور 

دل‌شکستن هنر نمی‌باشد

این شکستن‌ها کار شیاطین است. انسان آن است که جوانمرد است، صفا و وفا دارد و دل نمی‌شکند، چه برسد به پدر و مادر بی‌احترامی کند. این سه داستانی که از دو روحانی و یک دکتر گفتم، اولین بار است روی منبر مطرح کرده‌ام؛ اما همیشه در نظرم بوده و از همین بی‌ادب‌ها هم نسبت به پدر و مادر خودم درس گرفته‌ام. از همان ابتدای نوجوانی، ده‌یازده‌سالگی، تا هر دویشان از دنیا رفتند، همیشه مثل یک خادم در کنار و خدمتشان بوده‌ام. ما به هر جا رسیده‌ایم، باید خودمان را از پدر و مادر پایین‌تر بگیریم.

 

عبادات چشم

بحثم پدر و مادر نیست، بحث این است که نگاه‌کردن به قرآن عبادت است؛ به این مناسبت روایتی را می‌خواهم بخوانم که نگاه‌کردن به چند چهره عبادت است. شخصی به امام صادق(ع) گفت: مادرم را از مدینه به مکه آورده‌ام؛ دلش می‌خواست مکه بیاید. با آن پاهای لاغر و خشک نمی‌توانست طواف بکند، او را سوار دوشم کرده‌ام، هفت دور طواف واجبش را دور خانه خدا گردانده‌ام، به همین شکل هم صفا و مروه برده‌ام و منا و عرفات رفته‌ایم. یا ابن‌رسول‌الله، حق مادری‌اش را ادا کرده‌ام؟ فرمودند: یک شب‌بیداری‌اش را ادا نکرده‌ای. تو یادت نمی‌آید که بعضی شب‌ها تا صبح گریه می‌کردی، این مادر از کوره در نمی‌رفت و همیشه می‌گفت: فدایت بشوم! جانم قربانت! پیش‌مرگت شوم! عزیزدلم! چه شده است؟ زبان هم نداشتی بگویی، اما رهایت نکرد و در گوشت نزد. چه حقی از مادر را می‌توانید ادا کنید؟ کدام حق را؟ ما حلقۀ بعد هستیم، آن‌ها حلقۀ قبل هستند؛ آن‌ها عامل و علت وجود ما هستند. چه وقت ما می‌توانیم حق آن‌ها را ادا کنیم؟

اول: «النَّظَرُ إِلَى الْوَالِدَيْنِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ عِبَادَةٌ» نگاه بامحبت به صورت پدر و مادر عبادت است.

دوم: «النَّظَرُ فِي الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ» نگاه‌کردن به قرآن عبادت است.

سوم: از این سومی محروم هستیم و به قیامت می‌افتد؛ آنجا هم که دیگر جای عبادت نیست، ولی به نظرم این نگاه‌کردن هم قیامت برای ما درجه اضافه می‌کند (من که این‌طور یقین دارم). اگر در دنیا موفق به این نگاه نشده‌ایم، در قیامت یقیناً موفق به این نگاه می‌شویم و برای ما ایجاد درجه می‌کند. «النَّظَرُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) عِبَادَةٌ»[24] نگاه‌کردن به صورت امیرالمؤمنین(ع) عبادت است. 

چهارم: «النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ»،[25] البته این عالمی که ائمه(علیهم‌السلام) می‌فرمایند، عالم واجدشرایط است، نه مانند من که فقط لباس عالم را پوشیده‌ام؛ مگر من چقدر مقامم بالاست؟ درحالی‌که شرایط عالم ربانی را ندارم که نگاه‌کردن به چهرۀ من عبادت باشد. «النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ» یک معنی عالم، ائمه(علیهم‌السلام) هستند؛ یک معنای عالم هم عالم ربانی است. 

این‌ها همه از برکت قرآن است که نگاه‌کردن به قرآن عبادت است؛ حتی عزیزانی که حافظ قرآن هستند، در حین اینکه حفظشان را تمرین می‌کنند و قرآن می‌خواهند بخوانند، گاهی از رو بخوانند.

 

سودکنندگان در دنیا

حالا برویم سراغ گروه اول که امام هادی(ع) می‌فرمایند: «رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ». تعبیر قرآن مجید این است: «يَرْجُونَ تِجٰارَةً لَنْ تَبُورَ»[26] در این تجارت معنوی و انسانی خوب سود کرده‌اند، به کسادی، ضرر و خسارت نخورده‌اند و کل معاملاتشان سود داشته است.

دو آیه را می‌خوانم و به توفیق خدا توضیحش برای جلسه بعد می‌ماند. آیه اول این بحث: «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ».[27] معاملۀ طرفینی است، یک طرف خدا و یک طرف شما مردان و زنان اهل ایمان هستید؛ «ذٰلِكَ» این معاملۀ طرفینی است. خدا اسم این دادوستد را «عظیم» و «رسیدن به نقطۀ عظیمِ مطلوب» گذاشته است. 

آیه بعد دنبالۀ همین آیه است؛ این مؤمنینی که طرف خریدوفروش با من هستند، چه ویژگی‌هایی دارند. نه تا ویژگی در آیه بیان شده: «اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاكِعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِينَ».[28]

 

روضه امام حسین(ع)

همه خانم‌های آشنا برای به‌دنیاآمدن ابی‌عبدالله(ع)، خانه صدیقه کبری(س) آمده‌اند. فقط قابله خبر نکرده‌اند، خانمی که می‌خواهد بچه به دنیا بیاورد، به قابله نیاز دارد؛ چرا قابله خبر نکرده‌اند؟ چون پروردگار عالم یکی از کارگردانان خانم در بهشت به اسم «لَعْیا» را که در خدمت اهل بهشت است، برای قابلگی فرستاده بودند؛ چرا؟ چون کسی می‌خواهد به دنیا بیاید که سبب بهشتی‌شدن کل مردم دنیاست. حالا خیلی از مردم دنیا دلشان نمی‌خواهد به این سبب متصل شوند، عیب از آن‌هاست؛ قدیمی‌ها می‌خواندند: «گر گدا کاهل بُوَد، تقصیر صاحب‌خانه چیست؟» مردم، خانم‌ها، یقینی است که خدا ابی‌عبدالله(ع) را فرستاده که دست تک‌تک مرد و زن دنیا را بگیرند و بهشت ببرند.

بچه به دنیا آمد. لباس سفید به او پوشانده‌اند، چون این لباس همه‌اش در آینده می‌خواهد غرق خون شود؛ دارند آمادگی ایجاد می‌کنند. وقتی که بچه لباس پوشانده شد، حضرت صدیقه(س) در بستر خوابانده شدند و بچه را کنارشان گذاشتند، پیغمبر(ص) با امیرالمؤمنین(ع) وارد اتاق شدند و نشستند. به کسی نگفتند بچه را به من بدهید، خودشان آمدند و این بچۀ تازه به‌دنیاآمده را برداشتند و نگاه به صورت این بچه کردند؛ مادر دیدند به پهنای صورت پیغمبر(ص) اشک است! گفتند: بابا، چیزی‌ شده؟ فرمودند: نه عزیزدلم! گفتند: برای چه گریه می‌کنید؟ وقتی بچه به دنیا می‌آید، همه باید شاد باشند. فرمودند: این بچه استثناست. همۀ بچه‌ها که به دنیا می‌آیند، بستگانشان شاد می‌شوند، این بچه جای شادی ندارد. دخترم، الان جبرئیل نازل شد، پردۀ مکان و زمان را کنار زد، بیابان گرمی را نشان من داد و گفت: یا رسول‌الله، ۵۷ سال دیگر، این بچه را با برادران و یارانش، گرسنه و با لب تشنه در این بیابان ذبح می‌کنند.[29]

 


[1]. فاطر: ۲۹؛ جمعه: ۱۱.
[2]. تحف‌العقول، ص۴۸۳.
[3]. مریم: ۳۹.
[4]. دَخْل: سود؛ درآمد.
[5]. بقره: ۲۳ و ۲۴.
[6]. بقره: ۱.
[7]. یونس: ۱.
[8]. فصلت: ۱.
[9]. شوری: ۲.
[10]. مریم: ۱.
[11]. ق: ۱.
[12]. یس: ۱.
[13]. طه: ۱.
[14]. إسراء: ۸۸.
[15]. بقره: ۲۴: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ».
[16]. ترصیع: آوردن کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که از نظر وزن و سجع یکی باشند؛ فرهنگ فارسی معین.
[17]. الکافی، ج۲، ص۶۱۳، ح۵.
[18]. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۲۰۲.
[19]. لقمان: ۱۵.
[20]. مستدرک‌الوسائل، ج۱۵، ص۱۹۳، ح۱۸:‌ «عَنِ النَّبِي(ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَسْخَطَ وَالِدَيْهِ فَقَدْ أَسْخَطَ اللَّهَ وَ مَنْ أَغْضَبَهُمَا فَقَدْ أَغْضَبَ اللَّهَ وَ إِنْ أَمَرَاكَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ أَهْلِكَ وَ مَالِكَ فَاخْرُجْ لَهُمَا وَ لَا تُحْزِنْهُمَا».
[21]. إسراء: ۲۴.
[22]. إسراء: ۲۳.
[23]. روضةالواعظین، ج۲، ص۲۹۳: «قَالَ(ص) مَنْ آذَى مُؤْمِناً فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
[24]. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۲۰۲.
[25]. من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۰۵، ح۲۱۴۴.
[26]. فاطر: ۲۹.
[27]. توبه: ۱۱۱.
[28]. توبه: ۱۱۲.
[29]. مدینةالمعاجز، ج۳، ص۴۲۶، ح۵.

برچسب ها :