جلسه چهارم
(تهران حسینیه صاحبالزمان(عج))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.»
جایگاه دنیا
محضر شما عزیزان در جلسات قبل از آیات قرآن و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) ثابت شد که دنیا باارزشترین مکان و زمانی است که خداوند مهربان از باب لطف، عنایت و محبتش در اختیار انسان گذاشته. بر ما لازم است جایی را که زندگی میکنیم، از نظر ارزش، جایگاه و رفعت بشناسیم؛ چون وقتی که جایگاه مکانی و زمانی خود را بشناسیم، به بزرگی، شخصیت و عظمت ذاتی خودمان در حدی پی خواهیم برد.
خدا این جایگاه باارزش و این زمان پرقیمت را در اختیار انسان قرار داده، هرچه که در این چهارچوب است، در راه هزینهشدن برای انسان قرار داده و اجازه هم نداده که انسان فدای موجودات زنده یا عناصر زمین شود؛ چرا؟ چون انسان مقام مافوق تمام موجودات زمین را دارد و تمام موجودات مقام مادون و پایینتر از او را دارند و نظام خلقت هم نشان میدهد که «دانی» باید فدای «عالی» شود. این اشتباه، خطا و غلط است که عالی فدای دانی شود.
فداشدن بهمعنی جاندادن نیست؛ چون اینجا پای جان در کار نیست. کسی نمیخواهد جانش را سر بهدستآوردن پول، عناصر موجود یا موجودات زنده روی زمین بگذارد و هیچکس نمیخواهد به قربانگاه برود و بگوید من را برای گاو یا گوسفند قربانی کنید. این فداشدن به این معناست که اجازه نمیدهند انسان تمام موجودیِ وجودش را هزینۀ مادون خودش کند و بعداز هشتاد سال به او بگویند: «وقت شما در این دنیا تمام شده و باید بروی در دنیای دیگر». بعد آنچه را خودش هزینه کرده و به دست آورده، بالاجبار بگذارد و با دستخالی به عالم بعد برود و وسیلۀ نجاتی مثل ایمان، عمل صالح، اخلاق حسنه، عبادت خدا و خدمت به خلقالله نداشته باشد.
هیزم جهنم
قرآن خیلی لطیف میگوید! کسی که کاملاً دستخالی به عالم بعد برود، پروردگار از او تعبیر به «حَطَب» (بهمعنای هیزم) کرده است: «فَكٰانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً».[1] آنکه خودش را هزینۀ مادون خودش کرده، در عالم بعد فقط هیزم دوزخ است. این هیزم گرچه صورت آدمی دارد، خدا به هیزم تعبیر میکند؛ یعنی هیچچیز در اختیار ندارد، خودش را هم هزینه کرده، چیزی هم از این هزینهشدن نصیبش نشده، فقط جمع کرد، گذاشت و مُرد. حالا همین را اگر بهشت ببرند، دهان خوردن نعمتها، چشمِ تماشاگر و لیاقت رفاقت با بهشتیها، مخصوصاً انبیا، شهدا، صالحین و صدیقین را ندارد. اگر هم او را ببرند، ذرهای نیروی بهرهگیری از بهشت را ندارد؛ چون تمام نیروها را در دنیا خرج گاو، گوسفند، طلا، نقره، جمعکردن پول، اضافهکردن بنا و زمین کرد و یک بار از خودش، مرگ، قیامت و پروردگار یاد نکرد. حالا چگونه با نداشتن نیروی بهرهبرداری، در بهشت قرار بگیرد؟ نمیتواند بهرهبرداری کند، باید او را داخل جهنم بیندازند؛ چون آنجا را خودش برای خودش درست کرده است.
ارزشهای بالقوه
ما چقدر ارزش داریم! به قول فلاسفه، «بالقوه» (همان وقتی که به دنیا میآییم) همه ارزشها در ما هست. سیب را که میل میکنید، تعدادی دانۀ سیاه داخل این سیب است؛ ما میخوریم و دانه را دور میریزیم، ولی قرآن مجید میگوید به آن مواد پاکی که میخوری، نگاه عقلی هم بینداز.[2] همین دانههای سیاه هر کدامشان به قول فلاسفه، «بالقوه» (از نظر استعداد) یک درخت سیب است؛ یعنی در همین دانۀ سیاهِ بالقوه تنه، شاخه، برگ، ریشه، شکوفه و سیب هست، ولی چه وقتی به فعلیت میرسد؟ چه وقتی این دانه بهصورت درخت سیب خودش را نشان میدهد؟ آن وقتی که در یک زمین بااستعداد بکارند (قرآن از این زمین هم اسم میبرد، اگر خدا بخواهد، بعداً برایتان میخوانم). با نور، هوا و آبرسانی بهموقع چهارپنج سال بعد یک درخت سیب میشود.
ما وقتی به دنیا میآییم، در ذات ما شاخۀ علم، ایمان، اخلاق، صدق، کمال، آگاهی، عقل و وجدان موجود است. چه وقتی «بالفعل» میشود؟ همه این شاخهها چه وقتی خودش را ظاهر میکند؟ وقتی که بدانیم از همۀ موجودات زمین باارزشتر هستیم و همه باید در راه ما قرار بگیرند و فدای ما شوند؛ پول، میوه و گوشتهای حلال فدای ما شوند که چه شود؟ ما هم با نیروگرفتن از مواد زمین، درخت وجودمان را در اختیار چند تا باغبان قرار بدهیم.
باغبانان معنوی
باغبان معروف و مشهور که همهمان هم میشناسیم، وجود مبارک محمدبنعبدالله(ص) به همراه دوازده باغبان دیگر است. حالا خودت را دست هر کدام میخواهی بسپار؛ به امیرالمؤمنین(ع) بگو: من یک نهال هستم، اسمم هم انسان است. من نهال انسانی هستم، رشد و کمال میخواهم، تبدیلشدن به شجرۀ طیبه و انواع میوهدادن (میوه عبادت، علم، اخلاق و ایمان) میخواهم. امام(ع) در نهجالبلاغه ما را راهنمایی میکنند چهکار کنیم که تبدیل به شجرۀ طیبه بشویم.
یک راه خودشناسی
خودشناسی واجب است. یک راه خودشناسی «دنیاشناسی» است؛ یعنی دنیاشناسی با خودشناسی به همدیگر گره خورده. جای به این باعظمتی، مهمانخانه به این بینظیری و سفرهای به این گستردگی برای ما قرار داده، معلوم میشود ما خیلی از نظر ذاتی موجود مهم، باارزش و پرقیمتی هستیم. اگر مهم نبودیم، چهارتا جنگل به ما میداد و میگفت: آن سهم شیر، خرس، خوک، شُغال، روباه و این مقدار هم سهم شماست. عقل حسابی هم به ما نمیداد و میگفت: آنها چهارپا یا روی شکم راه میروند، شما هم روی دو پا راه بروید، برگها را بخورید، پوستها را هم دربیاورید و زمستان به خودتان ببندید، غاری هم پیدا کنید و داخلش زندگی کنید، شبها بخوابید و چالهای بکنید و برای خودتان لانه درست کنید.
خلقت ویژهٔ انسان
این کار را با ما نکرد! از اولی که میخواست ما را خلق کند، به تمام فرشتگان اعلام کرد: «إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً».[3] شما نمیتوانی بگویی این آیه ویژۀ حضرت آدم(ع) است؛ اولاً «جاعل» اسمفاعل است و کار صیغۀ مضارع را میکند؛ یعنی دلالت بر دوام دارد. در نتیجه این قراردادن ادامه دارد، برای یک نفر نیست و من این جنس را خلیفۀ خودم قرار میدهم. کلمه «خلیفة» هم الف و لام ندارد که بگوییم منظور فقط حضرت آدم(ع) است. از اول به ملائکه اعلام کرد: این موجود با همه فرق میکند. بله بدنش معمولی است، ولی وجودش معمولی نیست. آنچه برای ما تدارک دید، برای حیوانات جنگل، دریا و پرندگان هوا تدارک ندید. گفت: همه فدای شما. شما هم با هزینهکردن آنها، خودتان را به این باغبانها بدهید تا بعداز سیچهل سال درخت وجود شما آمادۀ کاشتن در بهشتِ قیامت شود. در آنجا دیگر نه برگتان زرد، نه تنهتان خشک میشود، نه موریانه به شما میزند، نه کرمخوردگی در پوست این درختِ انسانیت پیدا میشود، نه پیر، مریض و ضعیف میشوید، نه درد پیدا میکنید و نه بیمار میشوید. آنجا بهصورت جوان ۲۳-۲۴ساله درمیآیید و همیشه آنجا هستید.
نتیجه نشناختن خود
اگر من اینها را نفهمم و جایم را نشناسم، چه خواهد شد؟ آنهایی که جا و خودشان را نشناختند، خدا دربارهشان میگوید: «أُولٰئِكَ كَالْأَنْعٰامِ»[4] اینها هم چهارتا مثل همین گاو، شتر، الاغ و چرندگان هستند و اینهایی هم که دارند میخورند، با حیوانها شریکی میخورند. در قرآن میگوید: «مَتٰاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعٰامِكُمْ»[5] سفرۀ خوراک برای تو و گوسفند، شتر و گاو است. خدا «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[6] هم میگذارد و میگوید: حتی از حیوانات هم قیمتت کمتر است. سعدی این «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» را زیبا در یک خط شعر آورده:
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار
دنیاشناسی وابسته به خودشناسی
آنهایی که خودشان را نمیشناسند، جایشان را هم نشناختهاند؛ میبینید که اینجا را محل زنا، کاباره، مشروبسازی، مشروبخوری، تجاوزات، ارتباطات نامشروع، دزدی، رشوه، خیانت، دغلبازی و نیرنگزنی قرار دادهاند و الان این اوضاع در سرتاسر آمریکا، اروپا و بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی حاکم است.
بدنهای از جامعۀ ما هم همینطور است، اما هنوز به همه نرسیده. این وحشت هم هست که تا بیستسی سال دیگر جامعۀ ایرانی هم مثل آنها شود. چون فاسدان جامعه عجیب دارند تولیدمثل میکنند؛ یعنی دومرتبه عرقخوری، قمار، بیحجابی، عروسیهای مختلط، روابط نامشروع و زنای محصنه برگشته، اینها هم چون لذت دارد، مشتری را زود جذب میکند.
اما ما در مقابل این جاذبهها، خیلی جاذبهمان کم است. ما میخواهیم به شما بگوییم: شما در باارزشترین جا هستید و خودتان هم بهتناسب ارزش جایتان موجود برتر هستید. از نظر خدا و انبیا(علیهمالسلام) میخواهیم شما را محدود کنیم و خیلی از لذتها را از شما بگیریم: زنا نکنید، ربا نخورید، رابطۀ نامشروع برقرار نکنید، دزدی نکنید، رشوه نخورید، میلیاردی اختلاس نکنید، به نامحرم نظر نکنید، خدا را عبادت کنید، صبح زود برای خواندن نماز بلند شوید، ماه رمضان روزه بگیرید و با پولتان در همۀ کارهای خیر شرکت کنید.
نتیجه عمومیت گناه
ما میگوییم، اما جاذبۀ گناهان عمومی خیلی بیشتر از دعوت ماست. این ترس هست که در آینده بدنۀ عظیمی از جامعهمان اهل فساد شوند و آنوقت ناامنی بیداد خواهد کرد. الان نگاه نکنید خانمها و دخترها راحت میتوانند بیرون بیایند و دهیازده شب جلسۀ مذهبی بروند؛ اگر اینطوری که فساد دارد خودش را در همۀ امور میدواند، معلوم نیست ده سال دیگر زنی بتواند ساعت پنج بعدازظهر بیرون بیاید و سالم برگردد، دختر که دیگر التماس دعا! این حیف است که با دست خودمان داریم رو به ناامنی و مرحلهای پیش میرویم که اموالمان را هم نتوانیم حفظ کنیم؛ روز روشن هفتتیر روی شقیقهمان بگذارند و بگویند: کل جیبهایت را خالی کن، ده تا از چکهایت را هم امضا کن و بده، وگرنه تیر خالی میکنیم و مردم هم بترسند برای نجات ما بیایند.
اهمیت این مطالب
اینها نکات خیلی باارزشی است. من با زحمت اینها را از آیات و روایات کنار همدیگر گذاشتهام و به این شکل از دستهبندی در هیچ کتابی نیست. واقعاً اینطور سخنرانیها برای یک سخنران زحمت، بیخوابی، ورقزدن، مطالعه، نظامدادن و حفظکردن دارد و بعد هم از جانش مایه بگذارد و بیان کند. خیلی سخت است، خصوصاً در این سن که چند تا از دکترها به من گفتهاند: شما در ۲۴ ساعت اجازه یک منبر نیمساعته دارید. اما من بهخاطر ابیعبدالله(ع) در این شبانهروز دهۀ عاشورا پنجششتا سخنرانی دارم و تمام سخنرانیهایم هم مختلف است؛ یعنی در هر جلسه محور خاصی مورد بحث است. خدا باید خیلی کمک کند که در ذهنم این شش تا منبر را قاتی نکنم.
شما هم از این مجالس و حضرت حسین(ع) قدردانی کنید. به او قسم، من بارکالله، طیبالله و احترام از کسی نمیخواهم؛ اینکه من میآیم و جلوی پایم بلند میشوید، سختم است و فشار به من میآید! خدا شاهد است، لیاقت بلندشدن یک نفر از شما جلوی پایم را ندارم و به من سخت میگذرد.
فاسقان بیوفا
جوانها، عمر و وقتتان را هدر ندهید و فدای گناه و روابط نامشروع نشوید. والله تمام اینهایی که اعلام عشق به شما میکنند، بیوفاترین مردم هستند؛ چون یکی دیگر سر راهشان بیاید و یک تومان اضافهتر خرجشان کند، رهایت میکنند و میروند. همینطور دخترخانمها، یکی سر راهتان قرار میگیرد، گولش را نخورید و فدایش نشوید. اگر زیباتر از تو را داخل پارک ببیند، دلش از تو قیچی میشود و سراغ او میرود. عشق تو را هم به خودش جلب کرده، شش ماه باید گوشه اتاق بنشینی و گریهوزاری کنی که یارم از دستم رفت؛ یارت نبوده، بلکه مار بوده. کدام یار؟ اگر یار بود که تو را به عزای عشق جنسی مبتلا نمیکرد. یارت آن است که زلفت را به خدا گره میزد، نه به شهوت نجسِ جنسی. کدام یار؟
مار بینی و یار پنداری
گرگِ مرده شکار پنداری[7]
فکر میکنی این گرگ مرده، آهوست؟ نافۀ مشک با این است؟ این گرگ است. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ».[8] بچهها، شما هم تجربه کردهاید، وفا در این طایفۀ گنهکاران نیست! نه این کشور، بیرون هم نیست. چند سال است اینهایی که به آنها رأی دادهاید، دنبال تمامکردن مذاکرات هستهای هستند. ده سال میشود، کدامیک از پنج کشور تا حالا به شما وفادار بودهاند؟ روسیه، آمریکا، انگلیس، فرانسه و چین تا حالا به شما وفادار نبودهاند. وفا برای خدا، ائمه(علیهمالسلام)، پاکان، اولیای خدا و مردم مؤمن است؛ اینها حافظ ناموس انسان، مال، عمر و وقت هستند، بقیه خائن هستند و این را ثابت هم کردهاند.
زمین، برای انسان
خدا میگوید که شما و جایتان باارزش هستید، پس فدای مادون نشوید. چند کلمه از جایمان (دنیا و زمینی) که در آن زندگی میکنیم، بگویم. آنوقتی که میخواستند اصلکاری و ریشۀ ما را خلق کنند، تمام این نظام فعلی بود؛ یعنی وقتی خدا میخواست آدم(ع) را خلق کند، تمام آسمانها، کهکشانها، سحابیها و منظومۀ شمسی (مریخ، عطارد، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتون و زهرۀ به این پرنوری) بود، اما به کل فرشتگان اعلام کرد: «إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ»[9] من برای زندگی جانشینم زمین را انتخاب کردهام. میتوانست بگوید من موجودی را میخواهم خلق کنم و در آسمان، یکی از سیارات کهکشان، زهرۀ پرنور یا کره ماه بگذارم، اما از اول گفت: زمین. اللهاکبر از قیمت این خاک! خدا بدن تمام انبیا و ائمه(علیهمالسلام) را از خاک همین زمین آفرید.
جهت دنیایی انسان
مسئلۀ روح بحث دیگری در قرآن، روایات، عرفان و فلسفه دارد، من هم ادعا نمیکنم همهاش را بلدم؛ چیزهایی در فلسفه حکمت، عرفان، آیات قرآن و روایات دربارۀ روح دیدهام، آن پروندۀ دیگری است. روح ما بهجانب خدا و بدن ما بهجانب زمین است؛ یعنی ما دو جهت داریم: یکجهت مُلکی که زمین است و یکجهت ملکوتی که خود پروردگار است.
کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست
کعبه که همۀ نمازها بهطرف آن خوانده میشود، یک سنگ نشان بیشتر نیست. آن روی وجودت را که بهطرف حق است، پیدا کن. ما یکروی وجودمان بهطرف زمین است، لذا به منابع مادی زمین نیازمندیم (خربزه، هندوانه، خیار، پرتقال، شیر و پنیر میخواهیم). هرچه بدنمان میخواسته، خدا قبل از آفریدن پدرمان آدم، برایمان آماده کرده؛ یعنی آدم که آمد، گاو، گوسفند، شتر، میوه و باغ آباد هم بود. قرآن را نمیبینید! «اُسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ اَلْجَنَّةَ»،[10] این باغ آبادی در مناطق سوریه و لبنان بود که قرآن میگوید: آدم و حوا را در آن باغ قرار دادم. امام باقر(ع) میفرمایند: این باغ آبادی بود، هر نوع میوهای که انسان لازم داشت، داخل این باغ بود و یک درخت هم بود که میوهاش تناسب با بدن، روح، جان و سرّ ما نداشت که به آدم گفت: «وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَةَ»[11] این چند هزار درخت با کل میوههایش، خوردن و رفتن کنارش آزاد است، اما به این یکدانه درخت کاری نداشته باش. ما قبل از اینکه بیاییم، سفره را پهن کرده بود؛ نمیبینید قبل از اینکه از مادر به دنیا بیاییم، سینۀ مادر پر از شیر شده بود، شیر که بعد از تولد ما نیامد. آن رویی که از وجود ما بهطرف زمین است، محتاج به مواد زمین است، خدا هم مطابق احتیاج و نیاز ما مواد آماده کرد.
جهت ملکوتی انسان
یک طرفمان رو به خداست که نیازمند عبادت، ایمان، اخلاق و خدمت به خلق است. اگر آن روی نیاز بهطرف خدا را پاسخ ندهیم و احتیاجاتش را برآورده نکنیم، میشویم «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[12] و خدا راضی نیست ما آنطور شویم: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ»،[13] من معنای عمیق آیه را میگویم که پروردگار میگوید: رضایت ندارم یک نفر از شما جهنم برود، اما خودتان میروید. همین جهنمرفتن موجب نارضایتی خداست؛ چرا او را از خودمان ناراضی کنیم؟
زمینی به ارزش مؤمنین
اول روایتی بگویم، بعد نکتهای بگویم که خیلی زیباست و برای خودم خیلی باارزش است. پیغمبر(ص) داشتند طواف میکردند، کسی حلقۀ در خانۀ خدا را گرفته بود و میگفت: «اَللَّهُمَّ بِحُرْمَةِ هَذَا اَلْبَيْتِ» خدایا، به ارزش این کعبه مشکل من را حل کن. پیغمبر(ص) طواف میکردند، تا این دعا را شنیدند، ایستادند و دستشان را روی شانۀ حاجی گذاشتند. حاجی برگشت، دید رسول خداست. فرمودند: چرا خدا را به بالاتر از کعبه قسم نمیدهی؟ گفت: بلد نیستم (بارکالله، آدم چیزی را که بلد نیست، میگوید بلد نیستم)، شما یادم بدهید. فرمودند: اگر یقین به مؤمنبودن خودت داری، به پروردگار بگو: الهی به حق خودم قسم، مشکل من را حل کن. خدا را به خودت قسم بده. بعد فرمودند: «فَإِنَّ الْمُومِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ»[14] ارزش انسان مؤمن از کعبه بیشتر است.
مؤمنی که ارزشش از کعبه بیشتر است، ببینید پیغمبر(ص) چه فرمودند: «الْمُؤْمِنُ كَالاَرْضِ»[15] انسان مؤمن را به زمین تشبیه کردهاند؛ یعنی اینقدر زمین قیمت دارد که این زمین وزن مؤمن را پیش خدا دارد. آنوقت روی این زمین اینهمه گناه درست است؟
روضه امام حسین(ع)
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ خَدِيجَةَ الْكُبْرى، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورِ، اشْهَدُ انَّكَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلاةَ، وَ آتَيْتَ الزَّكاةَ، وَ امَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ اطَعْتَ اللَّهَ حَتّى أَتاكَ الْيَقِينُ، فَلَعَنَ اللَّهُ امَّةً قَتَلَتْكَ، وَ لَعَنَ اللَّهُ امَّةً ظَلَمَتْكَ».[16]
خدا لعنت کند آنهایی که با انواع اسلحه به استقبالت آمدند. خدا لعنت کند آنهایی که آب را به روی تو و اهلبیتت بستند. خدا لعنت کند آنهایی که خیمههایت را آتش زدند. خدا لعنت کند آنهایی که جلوی چشمت سر بچههایت را از بدن جدا کردند. خدا لعنت کند آنهایی که مقابل چشمت بدن اکبرت را قطعهقطعه کردند. خدا لعنت کند آنهایی که مقابلت دو دست قمربنیهاشم را از بدن جدا کردند. خدا لعنت کند آنهایی که داخل گودال ریختند و بین دو نهر آب، از پشت گردن سر مبارکت را از بدن جدا کردند.
[1]. جن: ۱۵.
[2]. عبس: ۲۴: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ».
[3]. بقره: ۳۰.
[4]. اعراف: ۱۷۹.
[5]. نازعات: ۳۳.
[6]. اعراف: ۱۷۹.
[7]. شعر از جمالی اردستانی.
[8]. نهجالبلاغه، خطبه ۸۷.
[9]. بقره: ۳۰.
[10]. بقره: ۳۵.
[11]. بقره: ۳۵.
[12]. اعراف: ۱۷۹.
[13]. زمر: ۷.
[14]. مجموعه ورّام، ج۱، ص۵۲؛ روضةالواعظین، ج2، ص293؛ جامعالسعادات، ج2، ص116.
[15]. این مطلب بهعنوان حدیث یافت نشد. از بعضی مفسرین بهصورت «قلب المؤمن کالأرض» نقل شده است: الهدایة إلى بلوغ النهایة، ج۴، ص۲۴۰۴.
[16]. الإقبال بالأعمال، ج۲، ص۶۳.