جلسه پنجم؛ پنجشنبه (8-10-1401)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- علت بهوجودآمدن روحیۀ عبودیت
- حال عبادت و بندگی رسول خدا(ص)
- بینیازی پروردگار به عبادت بندگان
- عواقب فراموشی نیاز عبد به عبادت
- طریق تمام و کمال شکر حق
- دلیل نزول قرآن بر پیامبر(ص)
- تأثیر این روحیات در ثابتقدمی انسان
- بالاترین مقام پیامبر(ص)
- انسان، فقیر محض
- معنای حروف کلمۀ «عبد»
- مناجات با صاحب واقعی
- روضه
- دعای پایانی
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
علت بهوجودآمدن روحیۀ عبودیت
عرفان به حضرت حق، وجود خود، انبیای الهی، قرآن مجید و روز قیامت مایۀ ایجاد عبودیت است؛ یعنی پدیدآمدن روح تسلیم به حقایق. روح عبودیت هم سبب پیدایش عبادت است؛ یعنی انجام یک سلسلهامور واجب بدنی، باطنی و مالی.
پنج پیغمبر را (سلیمان، ایوب، ابراهیم، اسحاق، یعقوب) در بحث قبل، از سورۀ مبارکۀ «ص» شنیدید؛ پروردگار کلمۀ «عبد» را به معنای واقعیاش در حقّ آنها بهکار برده (البته از این پنج تا برای مثال اسم برده) و در سورۀ انبیاء همۀ انبیا را میفرماید: «وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ».[1]
نکتۀ در آیات سورۀ «ص» این کلمۀ «نعم» بود؛ «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[2] او بندۀ کامل، جامع، نیک و خوبی بود. ما وقتی در احوالات این بزرگواران در سورۀ اعراف، هود، یوسف، ابراهیم و شعراء دقت میکنیم، میبینیم این بزرگواران اول از معرفت برخوردار بودند. اول خودشان را از نظر فکری و عقلی به حقایق رساندند، خدا، خود، قیامت و احکام الهی را درک کردند و نتیجهاش روح تسلیم به وجود مقدس پروردگار و حقایقی شد که شعاع توحید پروردگار است. محال است انسان حقیقتی را واقعاً درک کند و قلباً وابستۀ به آن حقایق نشود.
اینها بعد این وابستگی، بدون خستگی، با شوق و ذوق، همت، محبت و اخلاص وارد دایرۀ عبادت شدند. بالأخره آنها مثل بقیۀ آدمهای عالم طبق «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[3]، خواب، خوراک و ازدواج داشتند، نوعاً کسب داشتند؛ تمام انبیا نجار، چوپان، سدساز، آهنگر یا طبیب بودند. کاسبی انبیا در قرآن مجید مطرح است که اینها کار میکردند، زن و بچه و خوراک و آشامیدن داشتند؛ اما دارایی خودشان را که اول بدن و جانشان و بعد کسب، درآمد، زن و بچه خوراک و خوابشان بود، در محور عبادت قرار داده بودند؛ بعد از آن، درک بالایی که از حقایق داشتند و برایشان روح تسلیم به وجود آمد.
حال عبادت و بندگی رسول خدا(ص)
بلال میگوید: من قرار گذاشته و اجازه گرفته بودم که صبحها قبل از اینکه به مسجد بروم و آمادۀ اذان بشوم، به خانۀ رسول خدا(ص) رفته و همان دو قدمی را که باید برمیداشتیم، همراه حضرت به مسجد بروم؛ چون خانه وصل به مسجد بود و درِ خانه به مسجد باز میشد. بلال ضربۀ کوچکی به در میزد، پیغمبر(ص) بیرون میآمد و ایشان را تا دم محراب بدرقه میکرد. میگوید: هروقت به درِ خانه رفتم، دیدم که صدای نماز، گریه و عبادتش به گوش میخورد؛ مثلاً گفتم فردا پنج یا ده دقیقه زودتر بروم، بلکه پیغمبر(ص) مشغول نباشد و در حال استراحت باشد، باز هم نشد. خیلی زود نمیرفتم، ولی ده دقیقه، یکربع زودتر میرفتم. یک روز وقتی از در بیرون آمد، به حضرت عرض کردم: آقا! به قول ما مثلاً چه خبرتان است که اینقدر عبادت میکنید؟! اینقدر زود بیدار میشوید، کسل نیستید و خوابتان نمیگیرد؟ کمش کنید! شما که سرمایۀ معنوی و عبادتیتان خیلی است. این جواب را به بلال دادند: «أَفَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً» بلال! من نباید بندۀ سپاسگزار پروردگار باشم؟![4] چون طبق قرآن، سپاسگزاری پروردگار، عبادت پروردگار است.
بینیازی پروردگار به عبادت بندگان
در آیۀ شریفهای که حتی در منبرها و درسها مورد غفلت قرار گرفته، مطرح نمیشود و اگر هم مطرح بشود، لغتی معنا میشود، عمقی و ادبی معنا نمیشود، میخوانیم: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ»[5] خاندان داوود! به دستورات، نواهی و خواستههای پروردگار عمل کنید. همۀ اینها به نفع انسان است. اگر این هشت میلیارد جمعیت جهان امروزی به سجده بروند، هزار سال هم طول بکشد، سر بلند نکنند، امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: ذرهای از این عبادت به دست خدا نمیرسد. خدا وجودش جای خالی ندارد که عبادت ما آن را پر کند، من برای دنیا و آخرتم خیلی جای خالی دارم. شکم من خالی است، باید با غذا پرش کنم؛ حالت تشنگی دارم که باید با آب پرش کنم؛ حالت لذتخواهی دارم، باید با ازدواج پرش کنم؛ ولی پروردگار عالم جای خالی ندارد و نیازی به پرکردن خودش ندارد. او ذات مستجمع جمیع صفات کمال و بینهایت است و نیاز ندارد این هشت میلیارد هزار سال در سجده بمانند تا یک جای خالی وجود او را پر بکنند؛ این هشت میلیارد نیاز به رکوع، سجود، روزه، حج، انفاق، عطا و صدقه دارند که جای خالی وجود گستردهشان را پر کنند و وزین شوند.
آیۀ ششم در سورۀ «قارعه» است: «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ»[6] «ثقل» یعنی سنگینی، ارزش؛ یعنی اگر این سنگینیها جای خالی وجود شما را (که فقر مطلق است) پر نکند، زندگی خوبی نخواهید داشت. از ابتدا شما را فقیر ساختم، شما خلأ و نیازهایی دارید. «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»[7] من فقیر شما نیستم، شما فقیر من هستید.
عواقب فراموشی نیاز عبد به عبادت
خیلیها این مسئله را برعکس کردهاند. میگویی چرا نماز نمیخوانی؟ چرا خودت را فراموش کردی؟! تو نیازمندی! چرا مسئله را طرف خدا میبری، میگویی خدا نیاز ندارد؟! پس چرا از خودت حرف نمیزنی؟! این خودفراموشی بیماری بسیار خطرناکی است. در سورۀ حشر است: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ»[8] شما مسلمانها، امت پیغمبر! مانند کسانی نباشید که خدا را در زندگی به کل فراموش کردند. خدا هم جریمۀ این فراموشی را در دنیا (نه در آخرت)، خودفراموشی قرار داده: «فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[9] اصلاً خودشان را از یاد بردند که فقیر، مملوک و دارای خلأ آفریده شدهاند؛ لذا هرچه دلشان میخواهد، دریوری میگویند.
حالا گاهی یک مقدار آن طرفتر میروند، کاری که اصلاً ربطی به یک روحانی شیعه از زمان غیبت صغری ندارد، گردن او میاندازند. در جامعه زیاد هستند، میگویند این عبادتها و کارها چیزهایی است که آخوندها به شما تحمیل کردهاند و برایتان ساختهاند، القاست، حقیقت نیست. با این جملهشان همۀ انبیا را به سخره میگیرند؛ چون آنها اهل عبودیت و عبادت بودند. آخوندها زمان انبیا نبودند که یک روحانی به بابل برود و این «عبادتالله» را به ابراهیم یا موسیبنعمران(علیهماالسلام) القا کند. مسئلۀ عبودیت و عبادت دو سرمایهای است که خدا مستقیم به بندگانش عطا میکند، کاری به شخص دیگر ندارد.
طریق تمام و کمال شکر حق
«اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْراً»[10] خاندان داوود! به تمام خواستههای پروردگار عمل کنید. چرا، به چه دلیل عمل کنید؟ از نظر ادبیات عرب، کلمۀ بعد «مفعوللأجله» است؛ خدا را عبادت کنید، چون شکر او با عبادتتان تحقق پیدا میکند. شما امروز صبح دو رکعت نماز خواندید، طبق این آیه (نه با زبان)، با همۀ اعضا، جوارح و باطنتان خدا را شکر کردید؛ یعنی شما در این دو رکعت نماز، چشم، گوش، زبان، دست، شکم، پا، دل، روح و جان را وارد دایرۀ شکر کردید. بقیۀ امور هم همینطور است. این همان حرفی است که پیغمبر(ص) به بلال گفت: «أَفَلاَ أَكُونُ عَبْداً»؛ معرفت پیغمبر(ص) که آسمانی و عرشی بود، عبودیت پیغمبر(ص) یعنی روح تسلیمش که ملکوتی بود. حالا میگوید بلال! نمیخواهی من عبادتکنندۀ پروردگار باشم که با دلسوزی به من سفارش میکنی یکخرده بیشتر بخواب، استراحت کن و کمتر فعالیت داشته باش؟! من اگر کم عبادت کنم، شکر خدا را کم کردهام و شکر خدا را با این کمکردنم از بین بردهام.
در قرآن مطابق این بخش از یک آیه «لَلَذِینَ اتَّبَعُوهُ»[11]، «وُهذَا الْنَبیُّ و الذِینَ آمَنُوا»؛[12] خداوند در قرآن مجید انبیای خودش و «لَلَذِینَ اتَّبَعُوهُ» را عبد معرفی میکند و این عرفان، عبودیت و عبادت برای هر مرد و زنی بهاندازۀ ظرفیت و گنجایششان سفردهندۀ آنها بهسوی وجود مقدس اوست.
دلیل نزول قرآن بر پیامبر(ص)
دو آیه دربارۀ پیغمبر(ص) بخوانم که اصلاً در این دو آیه مسئلۀ رسالت و نبوت مطرح نیست. یکی در سورۀ «بقره» است، به مردم میگوید: «انْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا»[13] نه «نبیّنا»، چرا میفرماید «عَبْدِنَا»؟ چون عبادت پیغمبر(ص) باعث شد که قلب مبارکش گنجایش نزول قرآن را پیدا کند. چرا این قرآن به ابولهب یا ابوسفیان یا میلیاردرهای مکه نازل نشد؟ حتماً این «نَزَّلْنَا» با عبدبودن ارتباط مستقیم دارد؛ اگر عبد نبود، قرآن نازل نمیشد. شما هم در حدّ خودتان عبدید، اگر عبد و پیرو قرآن نبودید، امروز صبح چه زمانی از خواب بیدار میشدید؟ هشت. چه زمانی به مجالس دینی میآمدید؟ هیچوقت. چه زمانی دستبهجیب میبردید که کار خیر کنید؟ هیچوقت. پس چرا این کارها را میکنید؟! یک رشحه و شعاع از آن عبدبودن انبیا در شما هست؛ این را قدردانی کنید، نگه دارید و حفظ کنید!
تأثیر این روحیات در ثابتقدمی انسان
ما باز هم تا آخر عمرمان به جریانات بسیار تلخ و شیرین برخورد خواهیم کرد. جریانات شیرین باعث میشود خانمها، دخترها، جوانها، مردها، متوسطها، پولدارها و بیپولها از دایرۀ عبادت بیرون بروند.
میبینید که بیرون میروند، چه کسانی از حدود هفتادهشتاد سال پیش این حجاب مطرحشده در قرآن را کنار گذاشتند؟! بیحجاب که بیحجاب نشد، باحجاب بیحجاب شد. باحجاب خواست خدا را در سورۀ احزاب[14] و نور[15] کنار گذاشت و خواستِ رضاخان را بهجای خدا پذیرفت. گفت: خواست خدا قابلعمل نیست، خواست رضاشاه واجب است. آنهایی که خودشان را به قول قرآن تسلیم شیطان کردند، شیطان هر بازیای با آنها میکند و آنها هم میپذیرند. قرآن میگوید: شیطان بر شما هیچ تسلطی ندارد، مگر بر آنهایی که خودشان عشقشان میکشد در آغوش شیطان قرار بگیرند. این متن قرآن است. بینماز که بینماز نشد، نمازخوان بینماز شد؛ حرامخور که حرامخور نشد، بلکه حلالخور حرامخور شد و شیطان را اطاعت کرد.
یک سلسله حوادث لذتبخش، شیرین و پولساز پیش میآید، آنهایی که روح عبودیت و عرفان واقعی به خود و حق ندارند، رها میکنند. اینها از این سه بخش، یک بخش را دارند؛ عرفان و عبودیتش را ندارند، اما عبادت را بنابه حساب خانوادگی، محیط و محل دارند. اینها در برخورد با حوادث شیرین زود بیعبادت، بیحجاب، بیدین و بینماز میشوند. در حوادث تلخ هم دین خودشان را در معرض تیرباران حوادث تلخ قرار میدهند.
آن روزی که پیغمبر(ص) به بلال فرمود «أفلا أکون عبدا شکورا»، خانۀ ملکی نداشت، خانۀ بغل مسجد را نخریده بود، به او واگذار کرده بودند. پول نداشت، گاهی سه شبانهروز با آب زندگی میکرد، گاهی یک نان و پیراهن نمیتوانست بخرد، با عبا خودش را میپوشاند؛ آن روز گفت «أفلا أکون عبدا شکورا». هیچ حادثهای در مکه و مدینه او را از بند عبادت کنار نزد.
بالاترین مقام پیامبر(ص)
در این آیه میبینید که دربارۀ نزول قرآن نمیگوید به پیغمبر یا رسولم، میگوید: «انْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا».[16] بهراستی چه شد که ایشان مرکز نزول قرآن کریم شد؟ چون عبد بود. این مقام عبدیت خیلی باارزش است! در اول سورۀ مبارکۀ إسراء ببینید: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»[17] خیلی آیۀ عجیبی است! از همۀ عیبها و نقصها پاک است خدایی که عبدش را با قدرتش سیر داد. نمیگوید پیغمبر و رسولم را سیر دادم؛ علت این مسافرت، عبدبودن پیغمبر(ص) بود. «أَسْرَى بِعَبْدِهِ»، نه به «رَسُولِهِ» یا «نَبِیِّهِ»، این نکات خیلی مورد غفلت است. پیغمبر(ص) که مقامات زیادی داشت، چرا در آیۀ سورۀ بقره به یک مقامش اشاره نشده؟ چون تمام آن مقامات تابع عبدبودنش بود. چرا در اول سورۀ إسراء به مقاماتش اشاره نشده؟ چون رسالت و نبوتش تابع عبدبودنش بود؛ اول، آخر، وسط و حقیقت این بود.
حالا در شبانهروز به آنهایی که اهل نمازند و میگویند ما به نماز نیاز داریم (نمیگویند مگر خدا به ما نیاز دارد که نماز بخوانیم، این نماز که دستور خداست، برای چه این حرف را میزنی؟! خدا میگوید: «أَقِمِ الصَّلَاةَ»[18] که میگویی خدا به نماز من نیاز ندارد. من نیازمند امر به نماز شدم، نماز که «امرالله» است)، واجب کرده یک بار در نماز صبح، دو بار در نماز ظهر، دو بار در نماز عصر، دو بار در نماز مغرب و دو بار در نماز عشا (روزی نه بار) به عبدبودنش گواهی بدهند. از نزدیک دو میلیارد جمعیت مسلمان (شیعه و سنی)، چند نفر در این نه بار تشهد به این نکته اشاره و دقت دارند که میگویند «عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»؟! «أشْهَدُ» شهادت میدهم به اینکه «عَبْدُهُ» بعد «و رَسُولُهُ»؛ یعنی بندگان من! اگر در تشهد اسمش را میبرید و به او شهادت و گواهی میدهید، چون عبد من بوده که از طریق عبودیتش به رسالت رسیده. رسالت و نبوتش اول نیست، اول عبدبودنش است.
انسان، فقیر محض
اگر خدا بخواهد، لطف او بدرقۀ همهمان باشد و اجازه بدهد نفس بکشیم، جلسۀ بعد مطلب جالب دیگری هم برایتان بگویم. نکات بسیار مهمی آماده کردم که قرآنی است و فردا یک قطعۀ خیلی ناب برایتان عرض میکنم؛ چون ما هیچچیزی نداریم! «أنتُمُ الْفُقَراءُ» مملوک صرف هستید، هیچچیزی ندارید. این نداریتان را میتوانید با عبادت من جبران بکنید. اگر عبادت نکنید، قیامت هم با فقر محض وارد میشوید، هیچچیزی هم نصیبتان نمیشود؛ چون کانال گیرآوردن و فیوضات، عبادت است و ابداً هیچ راه دیگری ندارد.
معنای حروف کلمۀ «عبد»
اهل دل این کلمۀ «عبد» را تجزیهوتحلیل خیلی زیبایی کردهاند، میگویند «عبد» سه حرف است: «عین»، «باء» و «دال»؛ «عین» اشارۀ به همین عرفان، معرفت، خداشناسی، خودشناسی، جهانشناسی، دینشناسی، مسئولیتشناسی و قیامتشناسی میکند. «باء» دلیل بر این است که عبد اهل «بِرّ» است و نیکی از سروپایش میریزد. کسی به پیغمبر(ص) گفت: خیلی دلم میخواهد آدم نیکوکاری باشم، اما پول ندارم. اصلاً دستم به هیچچیزی نمیرسد که نیکی کنم. پیغمبر(ص) فرمود: اهل کجایی؟ گفت: بیاباننشینم. گفت: بیابانهای مدینه و مکه خیلی گرم است، مسافر از کنار چادر زندگیات رد میشود (اصلاً نمیخواهد هیچ روزی از ما نیکی فوت شود)؟ گفت: بله، گاهی مسافر رد میشود. فرمود: میتوانی یک ظرف آب به این مسافرها بدهی که در این هوای گرم تشنهشان است؟ گفت: بله. فرمود:برّ تو همین است. اگر میخواهی بنده باشی، باید با «برّ» همراه باشی، همینطور نمیشود.
«دال» یعنی وقتی که عبد شدی، به خدا «دُنوّ» پیدا میکنی؛ «دنو» یعنی نزدیکی، فاصلۀ بین خودت و خدا کم میشود. در این سه مسئله عرفان، عبودیت و عبادت چه دریادریا مطلب هست!
مناجات با صاحب واقعی
خدایا! باز هم مثل بعضی از جلسات قبل به حضرتت میگوییم و به وجود مقدست عرضه میداریم: ما با اینکه بندۀ تو هستیم، فراری هم نیستیم، رویمان را هم تا حالا برنگرداندیم و حوادث تلخ و شیرین هم کمر عبادت ما را نشکسته است. ما این را میگوییم، اما او در قرآن جواب میدهد: این تو نیستی که ماندی، من تو را نگه داشتهام. تو که هستی؟ چهکارهای؟ ولی ماندیم و ما را ماندگار کردی؛ خدایا! نمیتوانیم خودمان را با انبیا مقایسه کنیم، «آنجا که عقاب پر بریزد، از پشۀ ناتوان چه خیزد؟»، اما در عین اینکه عبد هستیم، گاهی خودمان را مثلاً با سلمان، ابوذر و مقداد مقایسه میکنیم، باز هم میبینیم تهیدستی ما زیاد است. فقط هم لطف تو میتواند جبران بکند، کار ما نیست. خدایا! اجازه دادی تا امروز (شب جمعه) نفس بکشیم؛ هم شب خودت و هم شب ابیعبدالله(ع) است.
«فَكَيْفَ اِحْتِمَالِي لِبَلاَءِ اَلآخِرَةِ، وَ جَلِيلِ وُقُوعِ اَلْمَكَارِهِ فِيهَا، وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَ يَدُومُ مَقَامُهُ، وَ لاَ يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لاَ يَكُونُ إِلَّا عَنْ غَضَبِكَ وَ اِنْتِقَامِكَ وَ سَخَطِكَ وَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ اَلسَّمَوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ، يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ بِي وَ أَنَا عَبْدُكَ اَلضَّعِيفُ اَلذَّلِيلُ اَلْحَقِيرُ اَلْمِسْكِينُ اَلْمُسْتَكِينُ».[19]
روضه
زینب چو دید پيكر آن شه به روی خاک
از دل كشید ناله به صد درد سوزناک
كای خفته خوش به بستر خون، دیده باز كن
احوال ما ببین و سپس خواب ناز كن
ای وارث سریر امامت ز جای خیز
بر کشتگان بیکفن خود نماز کن
طفلان خود به ورطه بحر بلا نگر
دستی به دستگيری ايشان دراز كن
برخیز صبح شام شد ای میر کاروان
ما را سوار بر شتر بیجهاز کن
یا دست ما بگیر و از این دشت پرهراس
بار دگر روانه بهسوی حجاز کن
حسین من! نمیخواهم همسفر عمر سعد، شمر و خولی باشم، خودت بیا یک بار دیگر ما را به مدینه برگردان.
دعای پایانی
خدایا! بهحقیقت این خواهر و برادر، با دست لطف و احسان و کرمت، با دست ولیاللهالأعظم، مشکلات این مردم و مخصوصاً گرانی را از میان بردار.
خدایا! ما در غربت کامل هستیم و به غیر از تو و اهلبیت کسی برای ما نمانده است. بهحقیقت اهلبیت، دنیا و آخرت ما را آباد کن.
خدایا! ما را بندۀ واقعی قرار بده.
خدایا! خانواده و نسل ما را بندۀ واقعی قرار بده.
خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ محمد و آلمحمد(صلواتالله علیهم) قرار بده.
خدایا! وجود مبارک امام زمان(عج) را دعاگوی ما و نسل ما قرار بده.
خدایا! شهدا از زمان آدم(ع) تا الآن، اموات این جمعیت را قرین رحمت فرما. اگر در برزخ گرفتارند، بهعزت و جلالت، با لطف و احسانت، گرفتاریشان را برطرف کن.
[1]. سورۀ انبیاء: آیۀ ۷۳.
[2]. سورۀ ص: آیۀ ۳۰.
[3]. سورۀ کهف: آیۀ ۱۱۰.
[4]. امالی (صدوق)، ص۴۰۳: «حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ دَخَلَ عَلَى اَلنَّبِيِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ هُوَ مَوْقُوذٌ - أَوْ قَالَ: مَحْمُومٌ - فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ، مَا أَشَدَّ وَعَكَكَ! فَقَالَ: مَا مَنَعَنِي ذَلِكَ أَنْ قَرَأْتُ اَللَّيْلَةَ ثَلاَثِينَ سُورَةً فِيهِنَّ اَلسَّبْعُ اَلطِّوَالُ. فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ، غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مٰا تَأَخَّرَ، وَ أَنْتَ تُجْهِدُ هَذَا اَلاِجْتِهَادَ فَقَالَ: يَا عُمَرُ أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً». شخص سؤالکننده عمربنخطاب است.
[5]. سورۀ سبأ: آیۀ ۱۳.
[6]. سورۀ قارعه: آیۀ ۶.
[7]. سورۀ فاطر: آیۀ ۱۵.
[8]. سورۀ حشر: آیۀ ۱۹.
[9]. همان.
[10]. سورۀ سبأ: آیۀ ۱۳.
[11]. سورۀ آلعمران: آیۀ ۶۸.
[12]. همان.
[13]. سورۀ بقره: آیۀ ۲۳.
[14]. سورۀ احزاب: آیۀ ۵۹: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا».
[15]. سورۀ نور: آیۀ ۳۱: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».
[16]. سورۀ بقره: آیۀ۲۳.
[17]. سورۀ إسراء : آیۀ ۱.
[18]. سورۀ إسراء: آیۀ ۷۸: «أقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا».
[19]. مصباحالزائر، ج۱، ص۳۱۷.