سخنراني دوم
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- امام حسین(ع)، وارث ابراهیم خلیل(ع)
- علم امام معصوم(ع)
- علم به آینده
- علم به گذشته
- علم لدنی امام معصوم(ع)
- اهمیت انس با قرآن
- اهمیت اعمال مستحب
- واجبات، راه رسیدن به بهشت
- لزوم دوری از وسواس
- عمل طبق دستورات دین
- امام حسین(ع)، وارث انبیا(علیهمالسلام)
- ارثبَری امام حسین(ع) از حضرت ابراهیم(ع)
- جایگاه امامت در قرآن
- فرق «تمام» با «کمال»
- وظیفه همگانی نسبت به دین
- راه اقتدا به ابراهیم(ع)
- شرط امامت
- معنای «ظالم»
- روضه حرکت اسرا از کربلا به کوفه
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
امام حسین(ع)، وارث ابراهیم خلیل(ع)
بحث در این فراز از زیارت وارث است که معصوم(ع) به حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) بهعنوان وارث ابراهیم خلیلالله(ع) سلام میکنند.
آیات قرآن از سوره مبارکۀ بقره تا جزء آخر، از ابراهیم(ع) و ارزشهای او اسم برده است. دو تعبیر بسیار زیبا دربارۀ ابراهیم(ع) در قرآن آمده است: یکی از حضرت(ع) تعبیر به «امام» شده است[1] و یکی هم تعبیر به «سرمشق» شده[2] که در لغت عربی و قرآن «اسوة» است.
تمام این آیات را که انسان دقت میکند، نکات، لطایف و اشاراتش را ملاحظه میکند و زندگی حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) را هم که میبیند، کاملاً برایش روشن میشود که امام(ع) در تمام ارزشهای ابراهیمی، وارث این دومین پیغمبر اولوالعزم پروردگار بوده است. درضمن روشن میشود که دانش و آگاهی ابیعبدالله(ع) به زمان اشراف داشته است؛ یعنی امام(ع) گذشته، آینده و جریانات آنها را میدانستهاند. درزمینۀ آینده خبرهایی هم در کتابهای معتبر از حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) نقل شده است.
علم امام معصوم(ع)
من دربارۀ علم امام(ع) عنوانی را از اصول کافی[3] برای شما عرض میکنم که این عنوان با روایات و دعاهایی که از اهلبیت(علیهمالسلام) داریم، خیلی آسان قابلاثبات است. آن عنوان این است که امام به «بِمَا کَانَ» هرچه که در گذشته اتفاق افتاده، «وَ بِمَا یَکُونُ» هرچه که در آینده اتفاق بیفتد و «وَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ» آنچه در زمان خودشان موجود بوده (از جریانات ارضی، سمایی، مُلکی و ملکوتی)، عالم هستند.
البته عنایت هم باید داشته باشید که این نوع علم تحصیلی نیست؛ یعنی معلمی برای این علم در مکه، مدینه، خراسان، سامرا و مراکزی که ائمۀ ما(علیهمالسلام) زندگی میکردند، نبوده است. این علم اعطایی است؛ یعنی وجود مقدس پروردگار عالم ایشان را انتخاب کرده و این علم را به آنها عنایت فرموده و اجازه هم داده است هر مقدارش را که نیاز باشد، برای مردم بگویند و ابلاغ کنند؛ بهجز اسراری که بین امام معصوم(ع) و پروردگار مهربان عالم بوده است.
علم به آینده
در روایاتمان داریم گاهی به ائمه(علیهمالسلام) برای مشکل، قرض و مشکل اداری که با بنیامیه و بنیعباس داشتهاند، مراجعه شده و امام(ع) آن مشکل را حل یا برای حلش راهنمایی کردهاند. این افراد وقتی مشکلشان حل شده یا راهنمایی شدهاند، قاطعانه به امام(ع) گفتهاند: ما تا حالا شما را اینگونه نمیشناختیم و شیعه هم نبودهایم؛ میخواهیم شیعه بشویم. ولی امام(ع) فرمودند: کارت حل شد و مشکلت برطرف شد، بلند شو برو؛ تو شیعه نخواهی شد و نشدند.
علم به گذشته
نسبت به گذشته هم ائمه(علیهمالسلام) از انبیای خدا (آدم(ع) تا مسیح(ع)) مطالبی را نقل کردهاند که به این تفصیل در قرآن مجید نیست؛ اگر هم باشد، اشارهای است، ولی آنها مفصل برای اصحابشان بیان کردهاند. این نشانگر آگاهی امام(ع) به گذشته است.
علم لدنی امام معصوم(ع)
این آگاهی به گذشته، آینده و حال در کرۀ زمین معلم نداشته؛ اعطای خدا به ایشان است. «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»[4] ما آدم(ع)، نوح(ع)، آلابراهیم (که تا امام عصر(عج) را شامل میشود) و آلعمران را انتخاب کردهایم، برای اینکه به آنها از فضل، احسان و فیوضات خود عنایت بکنیم و آنها هم به مردم برسانند؛ یعنی این برگزیدگان واسطۀ بین من و مردم هستند. نیاز هم نبوده است که تکتک مردم را برگزینم و آنها را ظرف علم اعطایی خودم قرار بدهم؛ تعدادی را انتخاب کردهام، علم را به آنها دادهام و آنها معلم و استاد شدهاند و شما هم باید متعلم و دانشجوی آن اساتید باشید. نیازی نبوده که از اول همه را استاد انتخاب بکنم. بعد هم کار پروردگار تدریجی است و دفعی نیست. این انتخاب هم حکیمانه بوده است.
براساس علمِ امام، یعنی علم اعطایی و علم «بِمَا کَانَ وَ بِمَا یَکُونُ وَ بِمَا هُوَ کَائِنٌ»، حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) شخصیت تمام انبیای خدا را میشناختند و کتاب ارزشهای وجودی انبیا(علیهمالسلام) در قلب مبارکشان بوده است.
اهمیت انس با قرآن
این آیهای که میخوانم،[5] همۀ شما بلد هستید؛ زیرا قدیمیهای ما (بهخصوص شبهای جمعه) با چند سوره انس داشتهاند. من بچه که بودم، در خانوادۀ پدری و مادری خودم هم این جریان را میدیدم؛ چه زنان و چه مردان، چه در وطن بودند و چه نبودند، این رسم زنده بود. شبهای جمعه یک نفر از آنها این چند سوره را میخواند و بقیه هم دنبال او زمزمه میکردند: یاسین، واقعه، تبارک و الرحمن. نوعاً خانوادههای قدیمی با آیات این چند سوره آشنا بودند و بهویژه بعداز نماز عشا، در آن دو رکعت نماز که نشسته میخواندند و خیلی هم ثواب دارد.[6] مثل نماز غفیله که دو رکعت است و بعداز نماز مغرب خوانده میشود، بعداز نماز عشا دو رکعت نماز نشسته مستحب است.
اهمیت اعمال مستحب
خداوند به این مستحبات نظر ویژهای دارد. علتش هم این است که آدم مستحبات را با علاقه، انتخاب و اختیار خودش انجام میدهد؛ ولی واجبات زور و امر واجب پشت آن است. ترسی در دل آدم از واجبات هست که اگر نخوانم، درِ جهنم به روی من باز میماند و در بهشت به روی من بسته میشود و خدا هم مرا از نظر لطفش میاندازد. ولو اینکه مردم در هر واجبی به این معنا توجه نداشته باشند؛ اما اگر از اهل ایمان بپرسید، میگویند از واجبات دغدغهای در قلبشان است و درست هم هست. اگر نخوانم، انجام ندهم و هزینه نکنم، درهای جهنم به روی من باز میماند و درهای بهشت هم بسته میشود. انجام بدهم، همینها درهای جهنم را به روی من میبندد و مرا به بهشت میبرد. آنهایی هم که اهل ایمان نیستند، خودشان از اول انتخاب کردهاند درهای بهشت به رویشان بسته و درهای جهنم هم باز باشد؛ آنها یک پرونده دارند و ما هم یک پرونده داریم. قرآن میگوید: آنها در گرو کار خودشان هستند و شما هم در گرو کار خودتان هستید، «لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ».[7]
واجبات، راه رسیدن به بهشت
در نهجالبلاغه یک خطبه خیلی جالب هست![8] فکر میکنم در ۲۱-۲۲ سالگی این خطبه را حفظ کردم و در کل دوران منبرم، نزدیک ۳۵ سال پیش هم یک بار روز ۲۱ ماه رمضان تمام این خطبه را خواندم؛ البته ترجمه کردم و به تفسیر نرسید. یکی از زیبا و پربارترین خطبههای امام(ع) است. فکر میکنم امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه بیش از بیست حقیقت الهیه را مورد توجه قرار دادهاند. برای روزهایی است که عثمان کشته شده بود و مردم با ایشان بیعت کرده بودند؛ اولین سخنرانی حکومت ایشان است.
مفهوم یک جملۀ آن این است: خدا نیست که شما را به بهشت میبرد و دست شما را میگیرد، راه میاندازد و دم در بهشت میگوید اینجا جای توست. آن چیزی که دست شما را میگیرد و دنبال خودش میکشد تا شما را تحویل بهشت پروردگار بدهد، فقط واجبات است. جملۀ عربی آن هم این است: «الْفَرَائِضَ» مردم، به واجبات خدا بپردازید. دوباره تکرار میکنند: «الْفَرَائِضَ» مردم، به واجبات خدا بپردازید و واجب را همانگونه که نازل کرده، انجام بدهید.
لزوم دوری از وسواس
کارهایی که این وسواسیها میکنند، اصلاً نازل نشده است. آنکسیکه پنج بار وضو میگیرد، هربار میگوید نشد و دوباره تکرار میکند، خدا یک وضو در آیۀ ششم سورۀ مائده نازل کرده است، شش عدد نازل نکرده و امر به تکرار نداده. یک بار امر به غسل و تیمم داده. یکبار به ما گفته است: هرچه در این دنیا هست، پاک است؛ مگر به نجاست آن یقین پیدا کنی یا قرآن و ائمه(علیهمالسلام) گفته باشند نجس است. اما اگر چیزی را قرآن، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) نگفتهاند نجس است، پس پاک است؛ «كُلُّ شَيءٍ طَاهِرٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ».[9] اینکه حالا به فتوای خودت بگویی من با پای نمدار روی فرش جایی که مهمان هستم، راه نروم، دست به این بچه نزنم، از این لیوان و ظرف نخورم یا دست تر به واگن، صندلی هواپیما و دستگیرۀ در مسافرخانه نزنم که نجس میشوم، همۀ اینها مندرآوردی است و نازل نشده. چیزی که به ما گفتهاند، این است: «كُلُّ شَيءٍ طَاهِرٌ». در کوچه درحال رفتن هستی، متوجه نمیشوی، پایت روی یکذره آب میرود و به لباسهایت پاشیده میشود، پاک است یا نجس؟ دین میگوید پاک است، گرچه بهواقع نجس باشد؛ ولی بهاینعلت که تو نمیدانی و علم به نجاست آن نداری، پاک است؛ این حکم خدا و پروردگار است. الان که معماری خانهها و منازل فرق کرده است، انسان جایی مهمانی میرود، پابرهنه درون دستشویی (ایرانی و فرنگی) میتواند برود؟ بله میتواند برود. اگر آنجا خیس باشد و پا روی آن نم برود، نجس یا پاک است؟ پاک است. خدا یک حکم دارد و به ما هم اجازه نداده است از پیش خودمان حکم صادر کنیم. نیازی هم ندارد از صاحبخانه بپرسم که کف این دستشویی نجس یا پاک است!
عمل طبق دستورات دین
«الْفَرَائِضَ»، دوباره حضرت(ع) تکرار میکنند: «الْفَرَائِضَ» واجبات، واجبات! اما به آن کیفیتی که نازل شده است. مثلاً نماز حکمش نازل شده است و پیغمبر اکرم(ص) شکل و صورتش را بیان کردهاند و بعد فرمودهاند: روبهقبله، با وضو و رعایت موالات، ترتیب، سکون و حرکتها؛ این نماز نازلشدۀ پروردگار میشود. پیغمبر(ص) جوانی را در مسجد خودشان دیدند که رکوع، سجود، سوره توحید، تشهد و همه را با هم قاتی کرد؛ یعنی درحال رفتن به رکوع «كُفُوًا أَحَدٌ» گفت و هنوز آرام نشده بود، «سُبْحَانَ ربِّي العَظِيم وبِحَمدِهِ». ذکر رکوع تمام نشده، سرش را بلند کرد، درست نایستاد و از همان رکوع به سجده رفت. ذکر را کامل نگفت. «سُبْحَانَ رَبِّي الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» نگفت و بعد یکنفس بکشد و بلند شود. فرمودند: مثل کلاغی که نوک به دانه زد، نماز خواند؛ این باطل است و قابلقبول خدا نیست.
واجبات، واجبات! «أَدُّوهَا إِلَى اللَّهِ» اینها را ادا بکنید؛ چون حق خدا بر عهدۀ شماست. «تُؤَدِّكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ» این واجبات است که دست شما را میگیرد و به بهشت میبرد، نه پروردگار؛ یعنی اگر واجبات در پرونده شما نباشد، بهشتی برای شما نخواهد بود و نباید هم باشد. آدم هشتاد سال سر سفرۀ خدا مفت بخورد، هر کاری هم دلش بخواهد بکند و بعد هم قیامت با احترام برای ورود به بهشت تعارفش بکنند؟ اینطور نیست!
امام حسین(ع)، وارث انبیا(علیهمالسلام)
امام(ع) براساس علمشان، به تمام ارزشهای انبیا(علیهمالسلام) آگاه بودند و میدیدند مایۀ قرب به پروردگار، شکوفاشدن تمام استعدادهای انسانی و جلب رضایت خدا این ارزشهاست و با این ارزشها انسان معدن خیر برای خود و دیگران میشود؛ به همین دلیل خودشان را تبدیل به وارث قوی کردند و همۀ ارزشهای انبیا(علیهمالسلام) را که به آن آگاه بودند، از افق وجود مبارک خودشان طلوع دادند و لذا «وارث» شدند. این زیارت وارث برای حضرت(ع) از ائمۀ ما(علیهمالسلام) نقل شده.
ارثبَری امام حسین(ع) از حضرت ابراهیم(ع)
یک جملۀ زیارت این است: «سلام بر تو ای کسی که همۀ ارزشهای وجود ابراهیم(ع) را ارث بردی». این یعنی چه؟ ما برویم سراغ آیات مربوط به ابراهیم(ع). اولین آیهای که دربارۀ ابراهیم(ع) قرائت کردم (که مسئلۀ ارثبری ابیعبدالله(ع) از ابراهیم(ع) را توضیح بدهم)، آیۀ سورۀ بقره بود که اسم ابراهیم(ع) در آن ذکر شده است: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛[10] بسیار آیۀ فوقالعادهای است!
جایگاه امامت در قرآن
این آیه یکی از قویترین دلایل شیعه در مقابل سایر مذاهب است. با این آیه شیعه میگوید ما غیر از امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزند ایشان کسی را مطلقاً به امامت و بعداز فوت پیغمبر(ص) واجبالإطاعه نمیشناسیم. این هم یک بحث علمی دارد؛ زیرا مقام امامت را بعداز «فَأَتَمَّهُنَّ» آورده است. اولاً «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ»،[11] تمام تکالیف الهیه (مالی، جانی، اخلاقی، حقوقی، معاشرتی، خانوادگی و...) در همین لغت «کلمات» (جمع «کلمه») مندرج است. «ابتلا»ی اول آیه درگیرکردن ابراهیم(ع) با تکالیف است. بعداً از قرآن، دعاها، روایات و نهجالبلاغه میخوانم که خداوند تمام مرد و زن عالم را با تکالیف الهیه درگیر میکند. گروهی ابداً تکالیف را قبول و عمل نمیکنند؛ اینها رفوزه و بازندههای تاریخ بشر هستند. عدهای هم این تکالیف را عمل میکنند، عاشقانه به کار میگیرند و هیچچیز از آن را هم نمیگذارند تعطیل بشود؛ اینها «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰) أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)»[12] هستند.
یکی از آنهایی که قهرمانی خودش را با درگیری تکالیف الهیه همراه با حال خلوص، عشق، محبت و شوق نشان داد، ابراهیم(ع) است. ابیعبداللهالحسین(ع) حالِ اتصالِ ابراهیم(ع) به کل تکالیف ارائهشده را به ارث بردند. در ۵۷ سال زندگیشان یک تکلیف زمین نماند و با کسالت، سستی و خستگی عمل نکردند و تمام تکالیف عاشقانه عمل شد. یک نمونۀ آن نماز روز عاشوراست که نماز واجب و جماعت مستحب بود؛ اما این نماز واجب را با جماعتی که مستحب است، بهجا آوردند. نماز روز عاشورایشان با نماز ایامی که در رفاه، مدینه و باغ خرما و منطقۀ کشاورزیشان بودند، از نظر کیفیت و خلوص فرقی نکرد. این ارث ابیعبدالله(ع) از ابراهیم(ع) است.
فرق «تمام» با «کمال»
«اتمام» با «اکمال» فرق دارد؛ کار را تمام کرد، یعنی تمام جزئیات کار را انجام داد، یک جزء آن تعطیل نشد، همۀ اجزا با همدیگر انجام گرفت، کنار هم چیده و کامل شد. این فرق میان «تمام» و «کمال» در لغت عرب است. شیعه میگوید: وقتی که ابراهیم(ع) طبق گفتار خدا امانت تمام تکالیف را به منزل رساند و «فَأَتَمَّهُنَّ» شد، پروردگار به او خطاب کرد: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»[13] شما بهعنوان مقتدا، پیشرو، جلودار، اسوه و سرمشق کل انسانها از جانب من انتخاب شدی.
وظیفه همگانی نسبت به دین
«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ» نه «للمؤمنین»؛ یعنی این شش میلیارد نفر جمعیت روی زمین نسبت به ابراهیم(ع) مسئول هستند که پیجویی بکنند در دنیا چه تکلیفی دارند و بپرسند، مطالعه کنند و گوش بدهند. الان که دیگر دنیا یک خانه شده است و هرجای دنیا مرد، زن، جوان، کوچک و بزرگ میتواند با قم یکلحظه تماس بگیرد و بگوید: آقا من یهودی، مسیحی، زرتشتی، بهائی، بیدین یا لائیک هستم، شما میتوانید برایم تعریف بکنید که تکلیف من در این دنیا چیست؟ اثبات باید با دلیل، برهان، حجت و حکمت باشد که قانع بشود و بداند میتوانیم برای او بیان بکنیم؛ چنانکه هرکسی رجوع کرده است، خود ما به او جواب دادهایم و پذیرفته و قبول کرده.
سه استاد دانشگاه مصر و سوریه با سایتمان تماس گرفتند و جواب خواستهها و نامههایشان را برای آنها نوشتیم و هر سه هم شیعه شدند. یکی از آنها با دعای عرفه شیعه شد که روی سایت بود. وقتی که گوش داده بود، تعجب کرده بود که چرا خودشان اینگونه دعاها را ندارند! روشنفکر، متجدد، استاد دانشگاه مصر بود و پیجویی کرده بود. یکی دیگر از روی سایت گوش نداده بود؛ وقتی دعای عرفه را در عرفات میخواندم، خیمههای آنها نزدیک ما بود و از اول تا آخر را گوش داده بود. بعد در همان مکه دنبال کرده بود که دعا برای کیست؟ وقتی فهمید برای ابیعبدالله(ع) است، گفته بود: کمال بیانصافی است ما با حسین(ع) نباشیم و با بنیامیه باشیم؛ شیعه شد. آن استاد دانشگاه دمشق به مرکز ما در قم آمد و محل ما را هم دید. شیعۀ خیلی خوبی شد و کتاب «توبه»[14] من را که به عربی بود، بدون هزینه به انگلیسی ترجمه کرد.
دنیا و ملتها وظیفه دارند حداقل راجعبه خودشان سؤال بکنند که برای چه در این دنیا هستیم و چهکار باید بکنیم؛ اما نمیپرسند. همین نپرسیدن در قیامت دادگاه دارد که چرا وظیفهات را یاد نگرفتی؟
راه اقتدا به ابراهیم(ع)
تمام دنیا طبق آیه «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»[15] واجب است به امامی چون ابراهیم(ع) اقتدا بکنند. حالا مردم دنیا ممکن است بگویند: ما کتاب کاملی از ارزشهای ابراهیم(ع) نداریم که مطالعه بکنیم و آن ارزشها را در خود طلوع بدهیم. جواب: کسی را داریم که کتاب تمام ارزشهای ابراهیم(ع) است و میتوانی هرچه در ابراهیم(ع) بوده، در او ببینی؛ اسم او ابیعبداللهالحسین(ع) است که ما میگوییم: «يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ».[16] تو به ابیعبدالله(ع) اقتدا کن، به کل پیغمبران اولوالعزم(علیهمالسلام)، امیرالمؤمنین(ع) و آدم(ع) اقتدا کردهای. کتاب ارزشِ وجود تمام انبیا(علیهمالسلام) در یک نفر است.
شرط امامت
بعد ابراهیم(ع) سؤال میکند: «قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي»[17] خدایا، این مقام امامتی که از طریقِ «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» قرار دادی تا واجبالإطاعه بین کل مردم بشوم و بر همه واجب باشد از من پیروی بکنند، این در نسل من هم انجام میگیرد؟ خدا گفت: «قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»[18] این امامت عهد ویژه و پیمان شخص من است و اگر در کسی قرار بدهم، تا قیامت بر همه مردم واجب است که از او اطاعت بکنند؛ اگر این مقام را نداشته باشد، ابداً واجبالإطاعه نیست و این مقام در ظالم قرار نمی گیرد.
معنای «ظالم»
شیعه اینجا در مورد «ظالم» بحث علمی دارد و نظریۀ خودش را هم ثابت میکند. میگوید: به چه کسی ظالم میگوییم؟ یک نفر در اول پانزدهسالگی گناه صغیره کرده، دروغ گفته یا به نامحرم نگاه کرده است، این ظلم به نفس میشود. آیا ما شصت سال دیگر میتوانیم به این شخص به اعتبار آن ظلمی که شصت سال پیش کرده، ظالم بگوییم؟ علم میگوید: بله میتوانید. اگر قبلاً ظالم نبوده است و الان ظلم بکند، الان که دیگر حسابی میشود ظالم گفت. اگر مثل خدا یقین داریم که این شخص هفتاد سال دیگر ظلم میکند، میشود به اعتبار هفتاد سال دیگر به او ظالم بگوییم؟ قرآن میگوید: میشود.
ظالم نمیتواند امام بشود. بنابراین بعد وفات پیغمبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) امام است که مطلقاً از ظلم جدا بوده و دیگران که ظالم هستند و خود را در مقام امام قرار دادهاند، امام نیستند. استدلال شیعه به این آیه است و میگویند: بر ما واجب نیست از غیر امام انتخابشدۀ خدا پیروی بکنیم.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ»[19] این گوشۀ حرف است. مقام ابتلا و امامت در این آیه پروندۀ مفصل و کاملی دارد که با توفیق خدا پروندۀ اول را که ابتلا (درگیرشدن انسان با تکالیف از جانب خدا) است، در جلسۀ بعد دنبال میکنم.
روضه حرکت اسرا از کربلا به کوفه
فردا اهلبیت(علیهمالسلام) به کربلا میرسند. تنها مشکلی که برای ایشان پیش آوردند، این بود که آنها را پیاده کردند، جلوی رفتنشان را گرفتند و به آنها گفتند: نمیگذاریم به مدینه، مکه و شرق و غرب بیابان بروید. ما شما را اینجا پیاده کردهایم و محاصره هستید تا دستور از کوفه برسد. فردا بیشتر از این چیزی پیش نیامده است و ورود اهلبیت(علیهمالسلام) پیشامدشان همین بود.
دوم محرم که آمدند، فقط با یک حر برخورد کردند که آنها را پیاده کرد و مصرّ هم شد که نمیگذارم بروید. اما هشت روز بعد که میخواستند از این سرزمین بروند، دیگر همۀ آنها نبودند؛ فقط دخترها، زنها و حدوداً دوسه نفر مرد بیشتر برای آنها نمانده بود که زینالعابدین(ع)، امام باقر(ع) و حسنبنحسن بودند. اما بقیۀ مردهای آنها جلوی چشمشان با بدنهای قطعهقطعه، بیسر و بیلباس روی خاک بیابان بودند؛ چه داستان عجیبی است!
وقتی زینب کبری(س) کنار بدن نشستند، خیلی طولانی نشد؛ میدانید چرا؟ حالا که میخواهند بروند، یکمرتبه کنار بدن چشمشان به زینالعابدین(ع) روی شتر افتاد و دیدند زینالعابدین(ع) با آن حالی که بدن قطعهقطعۀ ابیعبدالله(ع) را نگاه میکنند، کاملاً نزدیک جاندادن هستند؛ یعنی الان است که بین بدن و روح زینالعابدین(ع) جدایی بیفتد. بدن را از دامن آرام روی زمین گذاشتند، روبهروی زینالعابدین(ع) آمدند و فرمودند: ای یادگار گذشتگان، ای حجت باقیماندگان، چرا با جان خودتان بازی میکنید؟ عمه جان، شما حجت خدا هستید؛ درست است که بدن قطعهقطعۀ امامزمان(ع) را میبینید، ولی صبر و تحمل کنید. صدا زدند: عمه، مگر این بدن حجت خدا نیست؟ عمه، همۀ ناراحتی من این است نگذاشتند ما این بدنها را دفن کنیم.
اللّهم اغفر لنا و لوالدینا و لوالدِی والدینا اللّهم اصلح أمورنا اللهم نوّر قلوبنا اللهم أهلک أعداءنا برحمتک.
[1]. بقره: ۱۲۴.
[2]. ممتحنه: ۴.
[3]. الکافی، ج۱، ص۲۶۰.
[4]. آلعمران: ۳۳.
[5]. استاد در ادامه سخنرانی اشارهای به این آیه نکردند.
[6]. در نافلۀ نماز عشا مستحب است در یک رکعت سورۀ واقعه خوانده شود.
[7]. شوری: ۱۵.
[8]. نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۷.
[9]. المقنع، ص۱۵؛ مستدرکالوسائل، ج۲، ص۵۸۳، ح۲۷۴۹۴.
[10]. بقره: ۱۲۴.
[11]. همان.
[12]. واقعه: ۱۰ و ۱۱.
[13]. بقره: ۱۲۴.
[14]. کتاب «التوبة حضن الرحمة».
[15]. بقره: ۱۲۴.
[16]. کاملالزیارات، ص۲۰۶.
[17]. بقره: ۱۲۴.
[18]. همان.
[19]. کاملالزیارات، ص۲۰۶.