قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

از كجا دانستند ؟

يكى از كوهنوردان مى گويد : در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود ، راهپيمايى مى كردم . زمستان بسيار سردى بود ، برف سنگينى زمين را پوشانده بود ، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم ، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود . گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند ؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود ، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند ، سطح محل را يخ زده يافتند ، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند . ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد ، پس از چند ثانيه به كنارى رفت ، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست ، سومى به جاى او قرار گرفت ، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند ؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد ، همه خود را سيراب كردند و رفتند ؛ راستى اين عمل اعجاب انگيز چيست ؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود ، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد ؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت ؟!


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه