امام حسين(عليه السلام) يك رفيق صميمى داشت، ابن زياد با هزار مأمور به دنبال او مى گشت و او را نمى يافت. مى گفت: هرجا او را ديديد امانش ندهيد، اما پيدايش نمى كرد. رفيق امام اين را هم شنيده بود كه امام حسين(عليه السلام) به كربلا آمده است. دل او در ...
مرحوم «ملا احمد نراقى» آن عاشق وارسته، در كتاب «طاقديس» در باب گريههاى اعجاب انگيز حضرت شعيب عليه السلام چنين مىگويد:
گريه كرد از بس شعيب تاجدار
روزهاى روشن و شبهاى تار
هر دو چشمش كور و نابينا نشست
باز دادش چشم ...
روزى يكى از فرزندان حضرت سيدالشهدا، عليهالسلام، از مدرسه به خانه برگشت. امام او را صدا زدند و فرمودند: عزيزم! امروز چه ياد گرفتى و معلمت چه به تو آموخته است؟ گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ* ...
ثقه الاسلام کلینى در کتاب شریف « روضه کافى » که آخرین بخش از کتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (علیه السلام) روایت مى کند : عابدى از کثرت عبادت پشت ابلیس را شکست . روزى لشکرش را خواند و گفت : کدام یک از شما مى توانید این عابد را از گردونه عبادت خارج کنید ؟ ...
ابو حنيفه ميگويد: در دوران حضرت صادق (ع) به حج رفتم، چون به مدينه آمدم به خانه آن حضرت وارد شدم و در دهليز نشستم تا به من اجازه ورود دهند، ناگهان كودكى نوپا بيرون آمده به او گفتم: اى پسربچه شخص غريب كه در ديار شما آيد كجا قضاى حاجت كند؟ گفت: آرام ...
آنان كه آتش جنگ جهانى اوّل را برافروختند و ميليونها انسان بىگناه را به كام آتش جنگ كشتند، از فارغ التحصيلهاى دانشگاهها و دانشكدهها بودند!!آنان كه آتش جنگ جهانى دوّم را شعلهور كردند و نزديك به سى ميليون انسان را در آتش خودخواهى و هوى ...
يكى از انبيا به كسانى كه با او مصاحبت داشتند فرمود:چه كسى با من پيمان مىبندد كه خشمگين نشود، تا بدين وسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من هم طراز گردد و پس از من جانشينم باشد؟يكى از جوانان مجلس گفت: من چنين تعهدى را قبول مىكنم، سپس آن پيامبر سخن ...
امام باقر عليه السلام فرمودند: در توراتِ واقعى كه به موسى نازل شده آمده است كه موسى از خداوند پرسيد: اى پروردگار من! به من نزديكى تا با تو مناجات كنم يا دورى تا صدايت بزنم. وحى شد: من همنشين كسى هستم كه در ذكر من است، موسى گفت: روزى كه پوششى نيست، كدام ...
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
دو نفر وارد مسجد شدند، يكى عابد و ديگرى فاسق، پس از مدتى از مسجد خارج گشتند در حالى كه فاسق صديق شده بود و عابد فاسق و اين به خاطر اين بود كه عابد در مسجد به عبادتش نازيد و فاسق در مسجد بر فسقش پشيمان شد و به راه توبه ...
در «تفسير ابو الفتوح رازى» آمده: مردى به بازار برده فروشان رفت براى خريد برده، بردهاى را در مغازهاى ديد و قبل از خريد از او سؤال كرد كه غذا و لباس و اندازه كار تو چيست؟ او به سؤالات پاسخ گفت: خريدار او را نپسنديد، به مغازه ديگر رفت ...
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله به گوسفند مردهاى گذشت، فرمود: مىبينيد كه اين گوسفند چگونه از نظر صاحبش افتاده و از شدت سبكى قيمتى برايش نيست.
عرضه داشتند: آرى، به همين خاطر هم هست كه صاحبش از آن دست برداشته.
فرمود: به خدايى كه جانم در ...
«بزنطى» كه از راويان دانشمند شيعه و مورد وثوق حضرت رضا عليه السلام بود مىگويد: نامه امام رضا عليه السلام به فرزندش امام جواد عليه السلام كه از خراسان به مدينه ارسال شده بود را خواندم، نوشته بود:
پسرم، به من خبر رسيده كه هرگاه اراده بيرون رفتن از ...
حاجتت را بنويسمردى به محضر حضرتش حاجت آورد، آن بزرگوار به او فرمود:حاجتت را بنويس و به ما بده، چون نامهاش را خواند دو برابر خواستهاش به او مرحمت فرمود.يكى از حاضران گفت: اين نامه چقدر براى او پربركت بود! فرمود:بركت آن براى ما بيشتر بود زيرا ما ...
از قاسم بن محمد بن ابىبكر- كه يكى از فقهاى مدينه بوده- درباره مطلبى سؤال كردند، وى گفت:جواب صحيح اين مسئله را نمىدانم، سائل گفت: من بدين منظور به سوى تو شتافتم كه غير از تو شخص ديگرى را به شايستگى نمىشناسم.قاسم گفت: به طول لحيه و بلندى محاسن و ...
خواجهاى براى خريدن غلام به بازار رفت، يكى از غلامان، بسيار از خود تعريف كرد و گفت: من محاسن زيادى دارم و يكى از آنها اين است كه نيازهاى خواجه را بدون آنكه بگويد درك مىكنم.خواجه او را خريد و به خانه برد. پس از چند روزى خواجه تشنه شد، اما هرچه ...
امام زين العابدين عليه السلام مىفرمايد:مردى با خانواده خود سوار كشتى شد در ميان راه، دريا به حركت آمد و كشتى شكست و از سرنشينان آن جز همسر آن مرد كسى نجات نيافت. زن بر تخته پارهاى قرار گرفت و موج دريا وى را به يكى از جزيرههاى اطراف دريا برد. در ...
خليفه دوم ، عمرو بن العاص حاكم مصر را فرمان داد تا كعب بن ضنّه را به مقام قضاى آن سامان بگمارد ، حاكم مصر چون فرمان خليفه را دريافت كرد عين نامه را نزد كعب فرستاد . كعب چون از مضمون نامه آگاه شد گفت : به خدا قسم ! كسى كه خداى او را از جاهليت و مهالك نجات ...
حکایت:
ملّا آقاى دربندى واعظ متبحر و مشهوری بود كه به خاطر علاقه و عشق وافر به حضرت سيّدالشهدا(ع) زبانزد خاصّ و عام بود. او آنقدر شیفتة عزاداری بر سیدالشهدا(ع) بود که در خواندن مصائب كربلا يا شنيدن آن از كثرت گريه و ناله، به حالت غش و بىهوشى ...
1-حاتم طايى را گفتند: از خود بلند همّتتر در جهان ديدهاى يا شنيدهاى؟ گفت:
بلى، روزى چهل شتر قربان كرده بودم و امراى عرب را به مهمانى خوانده، پس به گوشه صحرايى به حاجتى رفته بودم خاركنى را ديدم پشته خارى فراهم آورده، گفتمش: به مهمانى حاتم چرا ...
زمانى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد ، فرمان داد طبيبى از طوس حاضر كنند ، آنگاه سفارش كرد ادرار او را با ادرار گروهى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند ، طبيب شيشه ها را يكى پس از ديگرى بررسى مى كرد و بى آنكه بداند از كيست ، گفت : به ...