پس از پايان جنگ جمل يا يكى از جنگها، امام على عليه السلام به تقسيم غنائم مشغول شدند، هر نفرى از برابر حضرت عبور كرد، مشتى درهم به او عنايت فرمود. چون گيرنده غنيمت درهمهاى گرفته را مىشمرد ششصد درهم بود، به تمام افراد ارتش ششصد درهم رسيد و براى ...
كاروان قريش مسير معيّن خود را مىپيمود تا از دور سايه شهر بُصْرى با جلال و عظمتش آشكار شد، ولى براى كاروان مكّه اين دور نما و حتّى خود بصرى چيزى ديدنى نبود. مصلحت ديدند كه در كنار دهكده «بَحيرا» يك فرسنگ دور از شهر در همان جا بارانداز ...
در كتاب «اللآلى» در باب نماز آمده: يك كشتى با جمعى سرنشين در زمان انبياى بنىاسرائيل بر درياى نيل در حركت بود، ناگهان ماهيان دريا احساس حرارت و فشار كردند، به درگاه حضرت حق ناليدند و عرضه داشتند: الهى! مگر قيامت رسيده؟ خطاب رسيد: نه، در ميان ...
در آثار اسلامى آمده كه:
مردى مؤدب به آداب، در بازار بغداد بر سقط فروشى وارد شد و از او طلب كافور كرد.
سقط فروش پاسخ داد: كافور ندارم. آن مرد الهى گفت: دارى ولى فراموش كردهاى، در فلان بسته و در كنار فلان قفسه است.
مرد سقط فروش برابر با گفتار آن چهره ...
تيمور گوركانى يكى از خواصّ خود را نزد « شيخ زين الدين تايبادى » فرستاد و استدعاى ملاقات كرد . شيخ پاسخ داد : مرا با امير كارى نيست ، تيمور به ناچار خود به زيارت شيخ رفت . در اين ملاقات شيخ زبان به نصيحت او گشود . تيمور گفت : اى شيخ !چرا پادشاه خود « مَلِك ...
در آثار اسلامى آمده كه:
مردى مؤدب به آداب، در بازار بغداد بر سقط فروشى وارد شد و از او طلب كافور كرد.
سقط فروش پاسخ داد: كافور ندارم. آن مرد الهى گفت: دارى ولى فراموش كردهاى، در فلان بسته و در كنار فلان قفسه است.
مرد سقط فروش برابر با گفتار آن چهره ...
صدوق بزرگوار از اسحاق بن عمار روايت مىكند كه:به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى درباره حج با من مشورت كرد، به خاطر اين كه ضعيف الحال بود به او گفتم: از اين سفر صرفنظر كن، امام فرمود: سزاوار و مستحقى كه به خاطر جلوگيرى از حج او تا يكسال در بستر ...
مرحوم ملا احمد نراقى در كتاب شريف اخلاقى « معراج السعادة » ، در رابطه با توبه واقعى داستان شگفت آور زير را نقل مى كند :او زنى بود جوان ، خوش صدا ، رقاصه ، بى توجه به حلال و حرام الهى . در شهر بصره مجلس فسق و فجورى از ثروتمندان و جوانان نبود مگر اين كه ...
در برخى از تفاسير قرآن، داستان بهلول نبّاش را براى شأن نزول اين آيه نقل كردهاند كه چكيده آن به شرح زير است:
«روزى جوانى گريان خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد. او در حالى كه به شدّت ناراحت بود گفت: از خشم خدا مىترسم حضرت فرمود: آيا شرك ...
قدیمیها به ما سفارش کردهاند به قم که میروید، دو قبر را زیارت کنید: حضرت معصومه(س) و حاج میرزاجواد آقای ملکی تبریزی. مرحوم حاج میرزاجواد آقای ملکی تبریزی چه کسی بوده و چه بوده است! حالا روزی پای درس بوده یا جلسهٔ مهمانی بوده، یکنفر بدون اینکه ...
اسحاق بن راهويه گفت: چون حضرت ابوالحسن على بن موسى الرّضا عليهما السلام در سفر خراسان به نيشابور رسيد، پس از آنكه اراده رفتن به سوى مأمون كرد، محدثين جمع شدند و عرض كردند: اى پسر پيامبر! از شهر ما تشريف مىبريد و براى استفاده ما حديثى بيان ...
يكى از بزرگان دين مىگويد:
از گورستانى مىگذشتم، زنى را ديدم ميان چند قبر نشسته و زبانش مترنّم اشعارى بدين مضمون است:
صبر كردم در حالى كه مىدانم عاقبت صبر خوب است، آيا بىتابى بر من سزاوار است كه بىتابى كنم؟ صبر كردم بر امرى كه اگر قسمتى از ...
جوان عربى علاقه شديدى به درس خواندن پيدا مىكند كه به نجف بيايد و درس بخواند. مىآيد و شروع به درس خواندن مىكند، ولى از طرف خانواده به او كمكى نمىشود، چون نمىتوانستند كمك مالى به او بدهند. در كمال فقر و مضيقه بود، ولى خوب درس مىخواند.
نان ...
یکی از دوستان قدیمی و متدیّن بنده در یکی از خیابانهای شهر تهران مغازه پارچهفروشی داشت. از میدان قیام تا میدان گمرک مغازهای شهره به مشتری زیاده، و به همین دلیل درآمد خیلی خوبی داشت. بیشتر متدیّنان و افراد مذهبی بازار تهران به دلیل منصف بودن و ...
نقل است كه روزى پدرى به فرزندانش گفت: از زندگى در شهر خسته شدهام! سزاست بار زندگى را به صحرا بكشيم! گفتند: هر چه شما امر كنيد!
بدين ترتيب، آنها شهر را رها كردند و خيمه به صحرا زدند و از ثروت فراوانى كه داشتند گله عظيمى فراهم كردند و مشغول به كار ...
چهار درهم نصيب على عليه السلام شد، يك درهمش را شب و يك درهمش را روز و يك درهم را در پنهانى و درهم ديگر را آشكار به راه خداوند صدقه داد، از پى اين واقعيت كه همراه با نّيتى صادقانه و الهى بود اين آيه نازل گشت :[الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ ...
نوشتهاند:
«شقيق بلخى» سه روز بىغذا ماند، پس از سه روز در حالى كه از زيادى عبادت و گرسنگى، ضعف گرفته بود، دست به درگاه حق برداشت و عرضه داشت: «اطْعَمَنِى» خدايا! گرسنهام غذايم بده.
پس از فراغت از دعا شخصى را ديد كه به طرف او مىآيد، به شقيق ...
حكايت كردهاند كه سلطانى بر فردى غضب كرد و به ميرغضب خود دستور داد سر او را قطع كند. ميرغضب مجرم را بيرون آورد و به او گفت: آماده شو، مىخواهم سر از بدنت جدا كنم! مجرم گفت: ميرغضب، معمولًا كسانىكه مىخواهند كشته شوند چند تقاضا مىكنند. من يك ...
عبداللّه بن موسى بن جعفر از پدرش پرسيد:دو فرشتهاى كه مأمور ثبت اعمالند، از نيّت ثواب و گناه آدمى آگاهند؟ حضرت فرمود: بوى مستراح و عطر يكى است؟ گفتم: نه. فرمود: چون عبد قصد كار نيك كند، نفس او خوشبو برآيد، فرشته دست راست كه مأمور ثبت نيكى هاست به ...