ابراهيم بن عباس مىگويد: هرگز حضرت امام رضا عليه السلام را نديدم كه با سخنش به كسى جفا كند و هرگز نديدم كه سخن كسى را پيش از آنكه به پايان آورد قطع نمايد و احدى را از نياز و حاجتى كه قدرت بر ادايش داشت ردّ نساخت و هرگز پايش را در برابر همنشينى دراز ...
ابو هاشم قرشى مىگويد:
زنى از يمن به منطقه ما آمد و بر ديار ما وارد شد. او را سريّه مىگفتند، به وقت شب از او ناله و زارى مىشنيدم، به خدمتكار خانه گفتم: در احوال اين زن دقت كن ببين چه مىكند؟
او را ديد چشم از آسمان برنمىدارد و همانگونه كه به سوى ...
آوردهاند كه بشر حافى در بدايت جوانى، رندى بود پرده حيا از پيش برداشته، و به شوخ چشمى و بىباكى رايت فاسقى و ناپاكى برافراشته، پيوسته مسكن او در خرابات و مصاحب خراباتيان بودى و اسباب فساد مهيا ساختى، هر شام در پرده ظلام جان معصيت به كام رسانيدى، ...
راوى مىگويد : نزد حضرت صادق آمدم اطاق از حاضران پر بود ، از اهل خراسان و شام و ديگر شهرها ، من براى نشستن جايى نيافتم ، امام صادق عليهالسلام كه تكيه داده بود روى پا نشست و فرمود : اى شيعه آل محمد ! راستش اين است كه از ما نيست كسى كه هنگام خشم خوددار ...
ارباب تاریخ نوشته اند : سیصد اسیر از محلى نزد معن بن زائده که از سرداران بزرگ بود آوردند . معن به کشتن همه آنان فرمان داد . جوانى در میان اسیران که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود گفت : اى امیر ! تو را به خدا سوگند مى دهم ما را مکش تا هریک آبى بیاشامیم .
معن ...
ابن بطوطه در سفرنامه خود مىنويسد:
در طول سفر خود گذرم به شهر ساوه افتاد، گروهى را ديدم كه از نظر قيافه و اطوار بر ساير مردم برترى دارند، سؤال كردم: اينان كيانند؟ گفتند: مريدان و شاگردان شيخ جمال، پرسيدم شيخ جمال كيست؟ گفتند: مدرسى بود عالم و ...
مىگويند: گروهى به عيادت مريضى رفتند، در ميان آنان جوان لاغر اندامى بود، مريض به او گفت: اين لاغرى تو از چيست؟ پاسخ داد: علّتش امراض و اسقام است.
گفت: تو را به خدا قسم حقيقت حالت را به من بگو. جوان گفت: شيرينى دنيا را چشيدم تلخ بود، زر و زيورش نزدم ...
ذوالقرنين كه نامش در قرآن مجيد آمده با لشگر فراوانى از بيابانى عبور مىكرد، پيرمردى را ديد مشغول نماز است و به عظمت ذوالقرنين توجهى نكرد، ذوالقرنين از بزرگى روح او در تعجّب شد، پس از تمام شدن نمازش به او گفت: چگونه با ديدن خدم و حشم بزرگى دستگاه ...
در كتاب «الكافى» و «التهذيب» آمده است:
مردى بر اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شد و چند روزى در ميهمانى آن حضرت بزيست، پس آن گاه براى محاكمهاى كه آن را با اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان بنهاده بود در معيّت طرف دعوى به محضر قضا ...
يكى از بزرگان داستان مهمى برايم نقل كرد از اوايل جنگ جهانى اوّل در تهران كه در آن درس و عبرت و پند براى همگان است.
مردى بود متقى، با فضيلت، بزرگوار و آراسته به تربيت الهى و داراى روح ملكوتى كه در بازار تهران داراى يك مغازه بود.
درآمد مالى خود را دو ...
«قارون بهره عظيمى از ثروت داشت، خزينهها و صندوقها و انبارهايش انباشته از مال و جنس بود كه قرآن مىفرمايد:
إنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اولِى الْقُوَّةِ»
حمل كليدهايش بر گروهى نيرومند گران و دشوار مىآمد.
قارون در ميان قوم خود ...
امام باقر (علیه السلام) فرمودند : آدم به حضرت حق عرضه داشت : شیطان را بر من سلطه دادى ، و او را چنین قدرتى است که همچون خون در باطن من گردش نماید ، در برابر این برنامه براى من چیزى قرار بده .به او خطاب شد : این حقیقت را براى تو قرار مى دهم که اگر از ذرّیه ات ...
ملّا آقاى دربندى واعظ متبحر و مشهوری بود كه به خاطر علاقه و عشق وافر به حضرت سيّدالشهدا(ع) زبانزد خاصّ و عام بود. او آنقدر شیفتة عزاداری بر سیدالشهدا(ع) بود که در خواندن مصائب كربلا يا شنيدن آن از كثرت گريه و ناله، به حالت غش و بىهوشى ...
فضيل عياض كه خود داستانى عجيبى دارد به در خانه داود طايى آمد، صداى ناله جانسوز او را از درون خانه شنيد، فضيل فرياد زد: اى داود! اگر حديث رسول خدا را كه فرمود:
لايَدْخُلُ النّارَ مَنْ بَكى مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ.
داخل آتش نمىشود كسى كه از ترس خدا ...
آن جناب صحابى جليل القدر و از اصحاب بدر است، در مدح و ثنايش روايات زيادى وارد شده و هم اوست كه سلام رسول خدا صلى الله عليه و آله را به امام باقر عليه السلام رساند و آن جناب اوّل كسى است كه در روز اربعين به زيارت حضرت سيدالشهدا موفق شد و هم آن بزرگوار ...
محدث خبير ، صدوق بزرگوار در « من لا يحضره الفقيه » از طريق صحيح از كتاب حسن بن محجوب از كتاب محمّد بن قيس روايت كردهاند كه محمّد بن قيس مىگويد : شنيدم از ابوجعفر محمّد بن على الباقر عليهماالسلام كه در مكه اين حديث را براى مردم مىفرمود : پيامبر ...
احمد بن محمد بن ابىنصر مىگويد : به حضرت رضا عليهالسلام عرض كردم : قربانت ، من چند سال است ، از خداوند حاجتى خواستهام ، از تأخير اجابتش در دلم شبهه و نگرانى آمده ، فرمود : اى احمد ! مبادا شيطان بر دلت راهى باز كند ، تا تو را به ميدان نااميدى ببرد ، ...
زراره مىگويد: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: مردى وارد مسجد شد و در نماز خود آن چنان كه لازم بود سجود را رعايت نكرد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مانند كلاغ نوك به زمين زد، اگر با اين وضع بميرد به دين محمّد نمرده است
در روايات آمده است كه روزى اميرالمؤمنين، عليه السلام، پس از سه روز توقف در صحرا و اشتغال به كار كشاورزى به خانه بازگشتند و در منزل را زدند. وقتى فاطمه زهرا، عليها السلام، در را باز كرد، حضرت با ديدن چهره همسرشان از سبب پريدگى رنگشان جويا شدند. فاطمه ...
ابن سيرين مىگويد: در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم، زنى زيبا براى خريد به مغازهام آمد، در حالى كه نمىدانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق من است، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد، ناگهان گفت: اى مرد بزاز! فراموش كردهام پول همراه ...