قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نامم را معطر كردى ، معطرت كردم

 نقل است كه بشر حافى در ابتدا كه مست باده دنيا بود ، روزى در بين راه مى رفت ، كاغذى يافت ، روى آن نوشته بود بسم اللّه الرحمن الرحيم ، عطرى خريد و آن كاغذ را معطر كرد و آن را در جاى محترمى نهاد ، بزرگى آن شب به عالم خواب ديد كه گفتند بشر را بگو :
طَيَّبْتَ إسْمَنا طَيَّبْناكَ وَبَجَّلْتَ إسْمَنا فَبَجَّلْناكَ وَطَهَّرْتَ إسْمَنا فَطَهَّرْناكَ فَبِعِزَّتى لَأُطَيِّبَنَّ إسْمَكَ فى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ .
نامم را معطر كردى ، معطرت كرديم ، بزرگ دانستى ، بزرگت شمرديم ، پاكيزه كردى ، پاكيزه ات كرديم ، به عزتم قسم نامت را در دنيا و آخرت پاكيزه گردانم . آن بزرگ پيش خود گفت : بشر ، مردى فاسق است مگر به غلط ديده ام ، وضو گرفت و نماز بگزارد و به خواب رفت ، باز همان خواب را ديد ، تا بار سوم كه مسئله را مطمئن شد ، صبح به در خانه بشر رفت و او را طلبيد . گفتند به مجلس لهو و لعب رفته ، به در آن مجلس رفت و بشر را خواست . گفتند : مشغول است گفت او را بگوييد پيغامى دارم . به بشر خبر دادند . گفت : بپرسيد از كه پيغام دارى ؟ جواب داد : از خداوند !
بشر گريان شد گمان كرد پيام عذاب و عقاب است ؛ پس برخاست و روى به ياران كرد و با همه خداحافظى نمود و گفت : هرگز مرا در مجلس معصيت نخواهيد ديد ، پس به نزد آن شخص آمد و پيغام را شنيد و مستعد توبه و انابه گشت و به دست حضرت موسى بن جعفر عليه السلام راه خدا يافت.


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه