محمد بن ابى عمير ثقه جليل القدر كه از فضل بن شاذان روايت شده كه گويد : به عراق رسيدم و ديدم كسى رفيق خود را سرزنش مى كند و مى گويد : تو مرد عايله دارى هستى و براى معيشت آنان به كسب و كار نياز دارى و من بيم آن دارم كه بر اثر طول سجده هايت نور چشمت از دست برود .
چون اين گونه فراوان سخن گفت ، فرياد زد : مرا فراوان سرزنش كردى ، واى بر تو ! اگر چشم كسى در اثر سجده از دست مى رفت . هر آينه چشم ابن ابى عمير از دستش رفته بود ، چه گمان دارى به مردى كه پس از نماز صبح به سجده شكر مى رفت ، پس برنمى داشت مگر به هنگام ظهر .
فضل گويد : نزد محمد بن ابى عمير رفتم ديدم به سجده است ، پس سجده را طولانى كرد ، چون سرش را برداشت و فضل طولانى شدن سجده را تذكر داد ، گفت : اگر جميل دراج را مى ديدى چه مى كردى ؟
مى گويد : به نزد جميل دراج رفتم ، او را در سجده يافتم ، سجده اش را طولانى نمود ، چون جميل سر از سجده برداشت ، گفتم : محمد بن ابى عمير مرا گفته كه سجده را طولانى مى كنى ، جميل در جواب گفت : اگر معروف بن خرَّبوذ را مى ديدى چه ؟
منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان