قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جوان عاق شده و مادر

در « تفسیر نیشابورى » آمده : در عصر پیامبر اسلام جوانى به مرز مرگ رسید . از حضرت ختمى مرتبت درخواست شد که از آن جوان عیادت کند . حضرت به بالین او آمد ، در حالى که زبان جوان از شهادت به مراتب ایمان بسته بود ! حضرت پرسیدند : آیا تارک نماز بوده ؟ گفتند : نه . فرمود : از پرداخت زکات امتناع داشته ؟ گفتند :نه . فرمود : عاق پدر بوده ؟ گفتند : نه . فرمود : عاق مادر است ؟ گفتند : آرى . پس مادر او را احضار فرمودند و از او خواستند وى را حلال کند و از او درگذرد ، عرضه داشت : چگونه از او گذشت کنم در حالى که به صورتم سیلى زده و چشمم را معیوب کرده . حضرت فرمود : آتش بیاورید . مادر پرسید : آتش براى چه مى خواهید ؟ فرمود : مى خواهم به جزاى عملى که این جوان مرتکب شده او را بسوزانم ! مادر عرضه داشت : من هرگز راضى نمى شوم او را بسوزانید ، زیرا نه ماه در شکمم بوده و با شیره جانم پرورش یافته ، و دو سال او را شیر داده ام و تربیتش کرده ام و سالها در کنارم بوده ، اگر بناست او را بسوزانید من از او گذشت مى کنم تا از سوختن نجات یابد .
مادرى که مربّى مجازى است راضى نمى شود فرزندش را که نسبت به او خطا کرده بسوزانند ، چگونه خداى کریم که مربى حقیقى انسان است و آدمى را از نقص به کمال رسانده و انسان بر اثر ضعف اراده و جهالت و نادانى گاهى نسبت به او دچار لغزش شده راضى مى شود که بنده اش را به آتش بسوزاند ؟ هَیْهَاتَ اَنْتَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ .
 

 

 

 

 

 

 

 

برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه