پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : شب معراج به من خطاب رسيد : اى احمد ! دنيا و اهل آن را دشمن دار و آخرت و اهل آن را عاشق باش ، پرسيدم اهل دنيا كيانند و اهل آخرت چه مردمى هستند ؟
خداوند خطاب فرمود : اين است نشانه هاى اهل دنيا :
پرخورى ، خنده زياد ، خواب بى اندازه ، كثرت خشم ، قلّت رضا و خشنودى نسبت به حق و خلق و عدم عذرخواهى دربرابر رفتار سويى كه نسبت به ديگران داشته ، قبول نكردن عذر خواه ، كسالت در طاعت ، بى باكى در معصيت ، آرزوى دراز ، نزديكى مرگ ، عدم محاسبه نفس ، كم سود ، پر حرف ، كم ترس ، خوشحالى زياد به وقت خوردن ، عدم شكر به هنگام راحتى ، بى صبرى به وقت بلا و آزمايش ، بسيارى مردم به پيش نظرشان كم است و به آنچه كه انجام نداده اند از خويش ستايش مى كنند ، نسبت به آنچه ندارند ادعا مى كنند ، احسان خود را بازگو كرده و از گفتن بدى هاى مردم پروا ندارند ، نيكى مردم را از نظر دور داشته و پنهان مى كنند !
عرضه داشتم : غير از اين عيوب ، براى اهل دنيا عيب ديگرى هم هست ؟ خطاب رسيد : عيب اهل دنيا زياد است ، جهل و حماقتشان بسيار و نسبت به استادان خود متكبر و پيش خود عاقل ، ولى نزد عارفان احمقند .
اما اهل آخرت : داراى چهره هايى شرمگين ، كثير الحيا ، كم حمق و وجودشان پرمنفعت و مكرشان كم است .
مردم از آنان در راحت ، ولى آنان براى راحت مردم در رنج ، داراى كلامى موزون و سنگين و حسابگر نفس ، در مسير برنامه هاى مثبت ، اهل رنج و زحمت .
چشمشان خواب ، ولى دلشان بيدار است ، ديدگانى پر اشك و قلبى ذاكر دارند .
به وقتى كه نام مردم را در ديوان غفلت مى نويسند ، آنان را در دفتر ذاكران ثبت نام مى كنند .
در ابتداى نعمت سپاس گزارند و در انتهاى آن شاكرند ، دعايشان مرفوع و سخنشان مسموع است ، ملائكه به آنان شادند ، خواسته هاشان در سراپرده ملكوت در گردش و خداوند عاشق شنيدن گفتار آنان است ، چنانچه پدر عاشق شنيدن كلام فرزند .
چشم به هم زدنى از ياد حق باز نمى مانند و به زيادى غذا ميل ندارند ، از پرحرفى گريزانند و لباس آنان اندك است ، مردم نزد آنان مرده و حضرت حق پيش آنان زنده و پايدار و كريم است .
فراريان را با آقايى و كرامت مى خوانند و برگشتگان را با مهربانى مى خواهند .
دنيا و آخرت نزدشان يكى است ، مردم يكبار مى ميرند ، ولى آنان به خاطر رياضت و مجاهده نفس و مخالفت با هوا ، روزى هفتاد بار با مرگ روبرو مى شوند ، از حركت باد پريشان خاطر شده ، به خدا پناه مى برند كه نكند بلايى آسمانى باشد .
چون در برابر من قيام مى كنند ، گويى بنايى بسيار محكم سر پا ايستاده ، در دل ايشان مشغوليّتى به خلق نمى بينى ، به عزت و جلالم آنان را به حيات طيبه زنده مى كنم ، به وقت مفارقت روح از بدنشان ، ملك الموت را به آنان كارى نيست كه جز من كسى از آنان قبض روح نمى كند ، تمام درهاى آسمان را به روى آنان باز كرده و كليه حجاب ها را از پيش نظرشان بردارم ، بهشت را امر مى كنم جهت آنان آرايش شود و حورالعين را دستور مى دهم خود را در اختيار آنان بگذارد .
ملائكه را مى گويم به آنان درود فرستند و درختان براى آنان ميوه دهند و اثمار جنّت برآنان بريزد ، به نسيم زير عرش دستور مى دهم كوه ها از كافور و مشك با خود حمل كرده و با درخشش چشمگير بر او وارد كنند ، بين من و روحش پوششى نيست ، به وقت قبض روحش مى گويم : به آمدنت نزد من خوش آمدى و صفا آوردى ، با كرامت و بشارت و رحمت و رضوان به سويم حركت كن ، در جنات نعيم مقيم باش و در آنجا به طور ابد قرار بگير كه نزد من داراى اجر عظيمى ، اگر بينى ملائكه با او چه مى كنند ؟ يكى روحش را پس از مرگ مى گيرد ، ديگرى بخشش هايم را به او مى پردازد ! ! اينان از وقتى خدا را شناختند آن طور كه بايد از غذاهاى خوشمزه لذت نبردند و از وقتى به سيئات گذشته خود توجه كردند مصائب در آنان اثرى نكرد ، بر گناهانشان گريه مى كنند ، بر نفسشان سخت مى گيرند ، راحت اهل بهشت در مرگ و آخرت استراحتگاه بندگان من است ، مونسشان اشك چشم و جلوسشان با ملائكه دست راست و چپ است ، مناجاتشان با خدا است ، قلوبشان جريحه دار و مرتب مى پرسند چه وقت با رفتن از دار فنا به خانه بقا راحت مى شويم
منبع : برگرفته از کتاب حکایت عبرت آموز استاد حسین انصاریان