و از ابو عثمان حيرى ـ كه از جمله مشايخ خراسان بوده است ـ نقل كرده اند كه : كسى خواست كه او را امتحان كند در خُلق ، پيش او آمد و گفت :من مى خواهم كه تو به خانه من آيى تا تو را ضيافت كنم ، ابو عثمان با وى برفت ، چون به در خانه وى رسيد گفت : اى استاد ! مرا چيزى در خانه نيست و من پشيمان شدم از اين كار ، ابو عثمان بازگشت چون به خانه خود رسيد ديگر بار آن مرد بيامد و گفت : اى استاد ! من بد كردم و پشيمان شدم از آن و عذر مى خواست و گفت : اين ساعت بيا تا به خانه ما رويم ، ديگر بار ابو عثمان بازگشت چون به در خانه رسيد آن شخص هم بر آن طريق پيش آمد كه اول و گفت : در خانه چيزى نيست و هم چنين مى كرد تا سه بار و بر وى هيچ تغيّرى نيافت ، بعد از آن به مدح او در آمد و خُلق او بستود ، ابو عثمان گفت : مرا مدح مكن به خُلقى كه در همه سگان يافت مى شود ؛ زيرا كه سگ را نيز چون بخوانند بيايد و چون برانند وزجر كنند بازگردد ! !
منبع : برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان