عالم بزرگ ملا فتح اللّه کاشانى در تفسیر « منهج » روایت مى کند : روزى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مسجد مشغول نماز شد ، پس از قرائت حمد به خواندن سوره حجر پرداخت ، چون به این آیه رسید :( وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَهُ اَبْوَابِ لِکُلِّ بَاب مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقُسُومٌ )« و قطعاً وعده گاه همه آنان دوزخ است . « دوزخى » که براى آن هفت در است ، و از هر درى بخش معین از آنان « وارد مى شوند » » ;زنى از اعرابیه که هماهنگ با پیامبر نماز مى خواند با شنیدن این دو آیه نعره اى زد و بى هوش شد . چون پیامبر از نماز فراغت یافت و آن حال را مشاهده کرد ، فرمان داد آب آوردند و به چهره او پاشیدند تا به هوش آمد .حضرت فرمود : اى زن تو را چه حالت است ؟ گفت : یا رسول اللّه ! چون تو را در نماز دیدم علاقه مند شدم پشت سر شما دو رکعت نماز بخوانم ، چون به این دو آیه رسیدى بى تاب شده بیهوش گشتم . سپس گفت : واى که هر عضوى از اعضاى من به هر درى از درهاى هفتگانه دوزخ تقسیم خواهد شد .حضرت فرمود : نه چنان است ، مراد آیه این است که هر گروهى از بدکاران را بر درى از درهاى دوزخ به اندازه گناهشان عذاب کنند . گفت : یا رسول اللّه ! من ثروتى جز هفت برده ندارم ، تو را گواه مى گیرم که هر یک را براى خلاصى از درى از درهاى دوزخ آزاد کردم .فرشته وحى نازل شد و گفت : یا رسول اللّه ! اعرابیه را بشارت ده که حق تعالى همه درهاى دوزخ را بر تو حرام کرد و درهاى بهشت را براى تو باز نمود .
برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز