قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عزّت نفس زنى تهيدست

دوستى داشتم كه در صبر و متانت ، جود و كرم و انجام كار خير و به خصوص رسيدگى به تهيدستان ، انسان كم نمونه اى بود .او نسبت به فقرا و نيازمندان و سائلان و مشكل داران محبت فوق العاده اى داشت و جانب احترام و ادب را درباره آنان رعايت مى كرد .مى گفت : به واسطه يكى از دوستانم در يكى از محلات فقير نشين قم به چند خانواده آبرومند در حدّ برطرف شدن نيازشان كمك مى كردم و هر شب جمعه كه به قم مشرف مى شدم احوال آنان را به توسّط دوستم خبر مى گرفتم .عصر پنج شنبه اى در گوشه مسجد معروف به مسجد طباطبايى كه وصل به حرم مطهر است و مخارج كاشى كارى آن را قبول كرده بودم به تماشاى كار اساتيد هنرمند كاشى كار ايستاده بودم ، زنى باوقار و متين سراغ مرا از يكى از خادمان حرم گرفت ، خود را به او معرفى كردم ، پولى بسيار اندك كه شايد قيمت دو گرده نان بود به من داد ، گفتم : چيست ؟ گفت : از شخصى كه هر هفته به من كمك مى كرد به زحمت نام شما را پرسيدم ، من تا اين هفته مستحق بودم ، ولى تنها فرزند يتيمم اين هفته از خدمت سربازى آمد و مردى محترم او را براى كار به حجره اش برد و حقوقى كه برايش قرار داده كفاف هزينه ما را مى كند و از شبى كه فرزندم حقوقش را به خانه آورد من از استحقاق درآمدم و اين پول اندك كه از كمك شما نزد من مانده بود هزينه كردنش براى من شرعى نبود ، به اين خاطر به شما برگرداندم !!آرى ، در ميان تهيدستان و فقرا كه خداى مهربان به همگان سفارش فرموده است به آنان محبت ورزند و پيامبر بزرگ به ابوذر وصيت مى كند كه به آنان عشق بورزد و نزديكشان رو ، چنين انسانهاى باعزت و كرامتى هم يافت مى شود .
 

بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه