قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

منبر تربيتى ملا عباس تربتى‏

در زمان قديم كه برق نبود، جلسات محرم و صفر را در زمستان، با بخارى هيزمى گرم مى كردند. آخوند ملاعباس تربتى در روستاهاى تربت حيدريه منبر مى رفت. تمام مردم مى آمدند و پاى منبرش جمع مى شدند، ده دقيقه كه حرف مى زد، مى ديد بدنه بخارى سرخ شده، از بالاى منبر اين بدنه بخارى را نگاه مى كرد و بلند بلند گريه مى كرد. به يكى از اين روستايى ها مى گفت: برو كنار اين بخارى بنشين، انگشت خود را يك لحظه به بدنه بخارى بچسبان. مى گفت: آقا! آهن سرخ شده است، مى گفت: سرخ شده باشد، تو در يك چشم به هم زدن انگشت خود را بگذار و بردار! مى گفت: من نمى توانم، آن وقت گريه اش بيشتر مى شد و مى گفت: شما كه نمى توانيد انگشت خود را يك لحظه به اين آهن داغ بزنيد، با اين همه حرام خورى ها، معصيت ها، دروغ ها، غيبت ها و تهمت ها، چگونه مى خواهيد در هفت طبقه جهنم برويد؟ اين معرفت، عشق، وابستگى و گره خوردن به خدا، چقدر ما را سالم و پاك نگه مى دارد؟ به خدا قسم! ميلياردها تومان جلوى آنان بريزيد، فقط احتمال بدهند، نه يقين، كه محبوب آنها اين پول را نمى پسندد، والله اگر قبول كنند. آن هم در جامعه اى كه براى صد تومان حاضرند اين همه قسم بخورند.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه