قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

موسى و قارون

علامه مجلسى از على بن ابراهيم قمى روايت مى كند : چون قارون به انكار موسى و تكذيب نبوتش برخاست و از پرداخت زكات مال امتناع ورزيد و به موسى تهمت زد ، موسى به حضرت حق شكايت كرد ، حق تعالى فرمود : آسمان ها و زمين را فرمان دادم تو را اطاعت كنند ، هر فرمانى مى خواهى به آنان بده .موسى به سوى خانه قارون روان شد ، در حالى كه قارون به كارمندانش امر كرده بود درهاى قصرش را به روى موسى ببندند . موسى هنگامى كه به قصر قارون رسيد و ديد درها را به رويش بسته اند ، اشاره اى به درها كرد ، پس همه درها باز شدند . چون قارون نگاهش به موسى افتاد ، دانست كه موسى با عذاب آمده ، عرضه داشت : اى موسى ! از تو مى خواهم به حق خويشاوندى و قرابتى كه ميان من و توست به من رحم كنى . موسى گفت : اى فرزند لاوى ! با من سخن مگوى كه سودى براى تو ندارد . پس به زمين خطاب كرد : قارون را بگير . پس قصر با آن چه در آن بود به زمين فرو رفت . قارون در آن حال گريست و باز به موسى به حق خويشاوندى و قرابت سوگند داد . ولى موسى پاسخ گفت : اى فرزند لاوى ! با من سخن مگوى . قارون گرچه استغاثه كرد ، ولى موسى كه از حركات ناهنجار او دلش سوخته بود به استغاثه او جواب نداد ، موسى پس از هلاكت قارون به محل مناجات خود رفت . . . حق تعالى به او فرمود : اى موسى ! قارون و قومش به تو استغاثه نمودند ، ولى تو به فرياد آنان نرسيدى ، به عزّت و جلالم سوگند اگر به من رو آورده بود به فريادش مى رسيدم ولى چون تو را خواند و به تو متوسّل شد او را به تو واگذاشتم !!

حق تعالى گفت : قارون زار زار *** خواند اى موسى تو را هفتاد بار

تو ندادى هيچ بار او را جواب *** گر به زارى يك رهم كردى خطاب

شاخ شرك از جان او بركندمى *** خلعت دين در سرش افكندمى

كردى اى موسى به صد دردش هلاك *** خاكسارش سر فرو دادى به خاك

گر تو او را آفريده بوده اى *** در عذابش آرميده بوده اى

آنكه بر بى رحمتان رحمت كند *** اهل رحمت را ولى نعمت كند

هست درياهاى فضلش بى دريغ *** در بر آن جرمها يك اشك ميغ

هركه را باشد چنان بخشايشى *** كى تغير آرد از آلايشى

هركه او عيب گنهكاران كند *** خويش را از خيل جباران كند

 

برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه