كَمَثَلِ الشَّيْطانِ اِذْ قالَ لِلاِْنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ اِنّى بَرى ءٌ مِنْكَ اِنّى اَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ .[ داستان منافقان كه كافران از اهل كتاب را با وعده هاى دروغ فريفتند ]چون داستان شيطان است كه به انسان گفت : كافر شو . هنگامى كه كافر شد ، گفت : من از تو بيزارم ، من از خدا كه پروردگار جهانيان است ، مى ترسم .اكثر مفسرين قرآن عقيده دارند ، اين آيه نمايشگر سوء عاقبت مردى از بنى اسرائيل به نام برصيصا است .داستان او بدين قرار است :مدتى طولانى خداى بزرگ را بندگى كرد ، اين بندگى و عبادت كارش را به جايى رساند كه صاحب نفس شد و نسبت به پاره اى از امور ، داراى بصيرت گشت .آنان كه دچار مرض اعصاب و حالات غير عادى روانى مى گشتند معالجه مى كرد و از اين راه شهرتى به سزا يافت .زنى صاحب جمال و داراى اصل و نسب و اصالت خانواده به چنان مرضى دچار شد ، وقتى از علاجش به وسيله طب نا اميد شدند ، به توسط برادران نيرومندش به محضر عابد آورده شد ، شيطان كه در اين موقعيّت ها ، براى جدا كردن انسان از خدا تمام نيرويش را به كار مى برد ، به وسوسه آن مرد پرداخت !! و بالاخره او را وادار به عمل قبيح آن هم با يك زن مريض كرد !!خبر اين برنامه به شهر رسيد ، او را به محاكمه كشيدند و طبق قانون آن روز محكوم به مرگ شد ، به هنگامى كه بر بالاى دار قرار گرفت ، شيطان در نظرش مجسم شد و به او گفت : اين خط سيرى بود كه من برايت فراهم آوردم ، هم اكنون اگر مى خواهى نجات يابى بر من سجده كن ! گفت : در حالى كه بر دارم چگونه سجده ات كنم ؟ پاسخ داد :با حالت اشاره ، چون به اشاره چشم و ابرو شروع به سجده كرد ، طناب دار را كشيدند و با وجود سال ها عبادت اين گونه به سوء عاقبت و عذاب اليم دچار شد.
بر گرفته از داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان