قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سه مرد گنهكار!

سه نفر از مردم مدينه و از طايفه انصار به نام‌هاى : كعب بن مالك ، فزارة بن ربيع و هلال بن اميّه بودند . داستان آنان با كمى اختلاف كه در بعضى از تفاسير ديده مى‌ شود بدين قرار است : جنگى به نام « تبوك » براى مسلمانان پيش آمد . در آن جنگ به مسلمانان خيلى سخت گذشت و به فرموده قرآن در آيه 119 سوره توبه براى مسلمانان ساعت عسرت و هنگامه سختى بود ، جابر بن عبداللّه مى گويد : ما در اين جنگ گرفتار سه نوع سختى شديم ، سختى زاد و توشه ، كمبود آب ، گرسنگى و تشنگى چهارپايان و پياده ماندن مردم . رهبر اسلام به فرمان خداوند ازمردم براى شركت در آن جهاد مقدّس دعوت كرد .

 

منافقان و در مدينه و اطراف آن مشغول تبليغات سوء شدند و براى سست كردن اراده مسلمانان از شركت در جنگ ، به فعاليّت پرداختند و گفتند : اين چه بساطى است كه هر ماه و هر هفته بايد به جهاد رفت و مال و جان به هدر داد ، اين چه آيينى است كه ما را از زندگى بازداشته و راحتى را از ما سلب كرده است . تبليغات آنان در عدّه ‌ا‌ى از مردم اثر گذاشت و ايشان بدون عذر شرعى از شركت در آن جهاد مقدّس خوددارى كردند . و اگر پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله با تبليغات غلط آنان و خوددارى آن سه چهره مشهور مبارزه نمى‌ كرد در آينده ، سنّت ناپسندى گذاشته مى شد و هر كسى به كمترين بهانه ‌اى از شركت در جنگ فرار مى ‌كرد . رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از بازگشت از جهاد ، مورد استقبال مردمى كه از شركت در جهاد معذور بودند قرار گرفت .

 

آن سه نفر هم كه به بهانه جمع كردن ميوه و انجام كارهاى عقب افتاده ، در واقع به خاطر سستى و تنبلى در جهاد شركت نداشتند به استقبال آمدند . رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور اكيد دادند كه احدى از مسلمانان حق معاشرت و رفت و آمد با آنان را ندارد ؟! تمام مردم مدينه عليه آنان بسيج شدند . فروشندگان به آنان جنس نفروختند ، معاشران از معاشرت با آنان پرهيز كردند ، دوستان نسبت به آنان آهنگ جدايى زدند ، زن و فرزند نيز از ايشان روى گرداندند . حتّى زنان آنان به مسجد آمدند و به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشتند : چنانچه خداوند به ما اجازه معاشرت با آنان را نمى‌ دهد ، ما را طلاق بگوييد .

 

پيامبر صلى الله عليه و آله رضايت به جدايى ندادند ، ولى فرمودند : ترك معاشرت را نسبت به آنان ادامه دهيد . راستى زمين با همه وسعتش بر آنان تنگ شد و از اين بى توجّهى جانشان به لب آمد . آرى ، آنان گناهى بزرگ مرتكب شده بودند ، گناه تخلّف از فرمان حق و خوددارى از شركت در جهاد با كفر . چون وضع را بدين صورت ديدند ، از شهر و ديار دست كشيده و رهسپار بيابان شدند . چهل شبانه روز گريستند و در آن مدّت همسرانشان به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله وسائل لازم را براى آنان مى بردند .

 

پس از آن همه گريه و زارى و عذر آوردن به پيشگاه حق ، خبرى از عفو و مغفرت نشنيدند . « كعب » دو رفيق خود را صدا زد و گفت : علّت عدم پذيرش توبه ما دوستى ما با يكديگر است حال كه همه از ما بريده اند بياييد ما هم از يكديگر كناره گرفته و هريك به بدبختى و روسياهى خود در پيشگاه حق بناليم . بدين گونه عمل كردند . سرانجام خداى مهربان آيه 118 سوره توبه را نازل نمود پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله مردم را مأمور بازگرداندن آنان كرد و خود ، در جلوى مسجد به انتظار آنان قرار گرفت . مردم با احترام ايشان را وارد مدينه كردند ، چون چشم پيامبر صلى الله عليه و آله به « كعب » افتاد او را در آغوش محبّت گرفت و فرمود : اى كعب ! در تمام مدّت عمرت ساعتى به ارزش و قيمتِ ساعت قبولى توبه‌ ات وجود ندارد .

 

بر گرفته از کتاب عرفان اسلامی نوشته استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
  • مسلمان
  • توبه
  • پیامبر
  • تبوک
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه