قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايت حاكم مصر

 

معروف است كه هارون الرشيد از مصر بدش مى آمد، زيرا آن را مولد فراعنه مى دانست (گويى خودشر خودش فرعون نبود!). اين بود كه در زمان حكومتش گفت: دوست دارم فرد احمقى را به من معرفى كنيد تا او را به استاندارى مصر بفرستم!

درباريان كسى را براى اين منظور پيدا كردند و هارون حكم حكمرانى او را بر مصر صادر كرد.

وقتى اين شخص وارد مصر شد، مدتى بود كه باران نيامده بود و كشت پنبه، كه تجارت شش هزار ساله مصر است و بهترين پنبه دنيا در آن توليد مى شود، با مشكل جدى رو به رو شده بود.

نمايندگان پنبه كاران كه از اين وضع ملول شده بودند، با اشك چشم و دل زار نزد استاندار جديد آمدند و شرح ماجرا گفتند و از او خواستند كه فكرى به حالشان بكند.

او زمانى به تفكر در حل مساله پرداخت و سرانجام گفت: اين كه مشكل مهمى نيست. برويد از اين به بعد به جاى پنبه پشم بكاريد!


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه