قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايت مسلم بن عوسجه‏

 

اولياى الهى به جايى رسيده اند كه هيچ عامل غصّه و ترسى برايشان وجود ندارد. به همين دليل، شب عاشورا بيرون خيمه به مسلم بن عوسجه ندا رسيد كه واى هفتاد سال است كه فقط ادب خالى از تو ديده ام، الان مى بينم كه حالت رقص به خودت گرفته اى، چه خبر است؟ مسلم گفت:

در رقص درآيد فلك از زمزمه عشق

 

چونان كه شتر بشنود آواز هُدى را

     

به او گفت: رفيق براى شتر زنگ مى زند، به رقص درمى آيد، صداى خدا را مى شنوم، چگونه منِ انسان به رقص نيايم؟ تو مى دانى ساقى (حسين) امشب چه به كام ما ريخت؟ آرى، آن كه نام حق را كه معشوق حقيقى است مى شنود و ناله مى زند ديوانه نيست.






منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه