قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايتى از مرد وسواسى‏

 

 

در مشهد و در صحن مسجد گوهرشاد، نماز خيلى شلوغى بود كه امام جماعت آن، مرحوم حاج ميرزا حبيب الله گلپايگانى بود كه از اولياى خدا بود و به مقامات خوبى رسيده بود. اگر كسى درد داشت، كنار جانماز ايشان مى آوردند، ايشان اصلًا مريض را نگاه نمى كرد، همين كه در محراب نشسته بود، دست خود را دراز مى كرد و روى محل درد مى گذاشت، ديگر درد نداشت و او براى هميشه خوب مى شد.

بيشتر متدينين تهران و مشهد به ايشان اقتدا مى كردند. ايشان داخل مسجد كه نماز مى خواند، تا نصف حياط، جمعيت مأمومين مى ايستادند. مردى كه در نماز وسواس داشت، مى خواست به ايشان اقتدا كند، حاج ميرزا حبيب الله تكبيرةالاحرام را گفت، خيلى آرام نماز مى خواند، نماز مغرب ايشان شايد بيست دقيقه طول مى كشيد. چند نفر از تهرانى هاى نيز اقتدا كرده بودند.

همه «الله اكبر» را گفتند، اين مرد وسواسى چند بار گفت: «الله اكبر»، مقدارى فكر مى كرد و مى گفت: نشد.

حاج ميرزا حبيب الله حمد و سوره را خواند و به ركوع رفت، اما او هنوز اقتدا نكرده بود. حاج ميرزا حبيب الله چند بار ذكر ركوع را گفت، اين مرد دفعه چندم گفت: «الله اكبر» و گويا مطمئن شد، به ركوع رفت. آن شخص تهرانى در ركوع گفت:

نشد. اين مرد وسواسى از ركوع برخاست و گفت: خدا تو را لعنت كند، اين بار شده بود، تو خرابش كردى. بخش عمده اى از افراد در حياط از خنده، نمازشان به هم خورد. اين چه نمازى است؟ نماز يك تكبيرةالاحرام دارد، نه بيشتر، چون دين گفته است: يك بار «الله اكبر» بگو.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه