قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايتى از اميد


 
شخصى شكارچى، از بيرون باغ، شكارى را روى درختى در باغ ديد، تيرش را به كمان گذاشت و نشانه گرفت و با هيجان كمان را كشيد و تير را رها كرد، اما اين تير منحرف شد و به جوانى در آن نزديك ها خورد و رگ گردنش را پاره كرد. جوان افتاد و مرد. پدر جوان در آن منطقه خان و مالك بود. چند نفر در اين باغ بودند و تا ديدند اين جوان افتاد، آنها به سرعت بيرون ريختند و چند نفر را گرفتند. بالاخره بازپرسى، بازجويى، محاكمه، تا به يك نفر بدگمان شدند. او هر چه گفت كه كار من نبوده است، گفتند: نه، دروغ مى گويى، كار تو بوده است.

پدر آن جوان گفت: اين جوان همه زندگى من بود، من آرام نمى شوم مگر اين كه كنار همان درخت او را دار بزنيم و بكشيم.

مردم جمع شدند. قاتل اصلى نيز بين جمعيت بود و ديد كه يك بى گناه را مى خواهند بكشند. صدا زد: طناب را نيندازيد. آمد، رو به روى پدر اين جوان ايستاد و گفت: من تير را انداختم، اما به خطا رفت، عمدى نبوده است. اين شخصى كه مى خواهيد به دار بكشيد، بى گناه است.

پدر مقتول به اين جوان قاتل گفت: تو به چه سبب آمدى و خود را معرفى كردى؟ اگر نمى گفتى، ما به يقين اين كه اين فرزند ما را كشته است، او را به دار مى كشيديم و تمام مى شد.

گاهى خدا چه حرفهايى در دهان شخص مى گذارد، قاتل به پدر مقتول گفت: به اميد كرم تو خودم را معرفى كردم، چون ديدم دور از انصاف و مردانگى است كه شخصى ديگرى به جاى من كشته شود، اما بيايم و بگويم كه من قاتل هستم، به اين اميد كه تو كرم كنى و مرا ببخشى. پدر مقتول گفت: پولى به او بدهيد و او را بدرقه كنيد تا برود.

به اميد كرم يك خان به گناه خود اعتراف كرد و او نيز او را بخشيد، ولى ما اميد نداشته باشيم؟ يعنى دل ما از اميد به خدا خالى باشد؟ دين را به ما اشتباه آموزش ندهند: كه اگر اهل تقوا هستيد، بايد دل را از هر اميدى خالى كنيد. چه كسى چنين چيزى گفته است؟ يعنى دل را از محبت به پدر و مادر، همسر و فرزند و دوستان مؤمن خالى كنم؟ اين خلاف قرآن است. من وقتى محبتم براى خدا باشد، غيرى در كار نمى ماند، بلكه هر چيزى، خدايى مى شود.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه