امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
مردى ثروتمند، پاكيزه لباس، كنار پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت، در آن حال انسانى تهيدست و چرك لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع كرد و از خود مواظبت نمود!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ترسيدى از فقر او چيزى به تو برسد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: ترسيدى از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت: نه، فرمود: ترسيدى لباست آلوده گردد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: پس اين چه كارى بود از تو سر زد؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه! نفس امّاره اى كه هنوز حاكم بر من است بدى را نزدم خوبى و خوبى را بدى جلوه مى دهد، من نصف ثروتم را به اين فقير بخشيدم.
حضرت به آن تهيدست فرمود: مى پذيرى؟ عرضه داشت: نه، فرمود: چرا؟
گفت: مى ترسم من هم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم.
اى دل ارخواهى كه جا در بزم آن سلطان كنى |
بايد اول كاخ حرص و آز را ويران كنى |
|
پشت پا زن بر جهان و كار او مردانه وار |
مشكلات عشق اگر خواهى به خود آسان كنى |
|
زير زين آور براق عشق كثرت سوز را |
در فضاى لامكان خواهى اگر جولان كنى |
|
نفس شيطانست از شيطان نفس ايمن مباش |
قرب حق جوئى چو خود را دور از اين شيطان كنى |
|
بى من و ما در مناى عشق چون محرم شوى |
بايد اول نفس كافر كيش را قربان كنى |
|
بايد اول كام و لب شوئى ز آب سلسبيل |
گر هما خواهى كه مدح شاه جم دربان كنى |
|
آفتاب آسمان دين امير المؤمنين |
آن كه عالم را به مدح او بهارستان كنى |
|
مهر او جو تا منور آسمان جان شود |
مدح او گو تا معطر گلشن ايمان كنى |
|
شعله نيران گلستان بر تو گردد چون خليل |
باولايش جا اگر در شعله نيران كنى |
|
منبع : پایگاه عرفان