قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داستانى عجيب از ثروتمند و فقير

 

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

مردى ثروتمند، پاكيزه لباس، كنار پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت، در آن حال انسانى تهيدست و چرك لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع كرد و از خود مواظبت نمود!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ترسيدى از فقر او چيزى به تو برسد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: ترسيدى از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت: نه، فرمود: ترسيدى لباست آلوده گردد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: پس اين چه كارى بود از تو سر زد؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه! نفس امّاره اى كه هنوز حاكم بر من است بدى را نزدم خوبى و خوبى را بدى جلوه مى دهد، من نصف ثروتم را به اين فقير بخشيدم.

حضرت به آن تهيدست فرمود: مى پذيرى؟ عرضه داشت: نه، فرمود: چرا؟

گفت: مى ترسم من هم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم.

اى دل ارخواهى كه جا در بزم آن سلطان كنى

 

بايد اول كاخ حرص و آز را ويران كنى

پشت پا زن بر جهان و كار او مردانه وار

 

مشكلات عشق اگر خواهى به خود آسان كنى

زير زين آور براق عشق كثرت سوز را

 

در فضاى لامكان خواهى اگر جولان كنى

     

 

نفس شيطانست از شيطان نفس ايمن مباش

 

قرب حق جوئى چو خود را دور از اين شيطان كنى

بى من و ما در مناى عشق چون محرم شوى

 

بايد اول نفس كافر كيش را قربان كنى

بايد اول كام و لب شوئى ز آب سلسبيل

 

گر هما خواهى كه مدح شاه جم دربان كنى

     

آفتاب آسمان دين امير المؤمنين

 

آن كه عالم را به مدح او بهارستان كنى

مهر او جو تا منور آسمان جان شود

 

مدح او گو تا معطر گلشن ايمان كنى

شعله نيران گلستان بر تو گردد چون خليل

 

باولايش جا اگر در شعله نيران كنى

     

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه