قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داستانى عجيب از مال حرام‏

 

على بن ابى حمزه مى گويد:

دوستى داشتم كه در دستگاه بنى اميه نويسنده بود، از من خواست از حضرت صادق عليه السلام براى او وقت ملاقات بگيرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام كرد و نشست و عرضه داشت: فدايت شوم، در ادارات بنى اميه نويسنده بودم و از اينرو مال فراوانى به دست آوردم.

حضرت فرمود: اگر بنى اميه كسى را نمى يافتند تا در تمام امور به آنان كمك دهد، امر مال و غنيمت و مسئله جنگ و امور سياسى و اجتماعى، قدرت غارت كردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها مى كردند چيزى جز آنچه در دست داشتند، نمى يافتند.

جوان عرض كرد: فدايت شوم راهى براى خروج از مال حرام جهت من هست؟

فرمود: اگر راهنمايى كنم مى پذيرى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از آنچه از اين راه به دست آورده اى بيرون شو، اگر صاحبان مال را مى شناسى به آنان برگردان، اگر نمى شناسى از جانب آنان صدقه بده، در اين صورت من بهشت را براى تو ضامنم!

جوان زمانى طولانى سكوت كرد و سر به زير انداخت، سپس گفت: فدايت شوم، انجام دادم.

او با ما به كوفه برگشت، چيزى نبود جز اين كه از آن جدا شد حتى از لباس ضرورى بدنش، ما براى او لباس تهيه كرديم و مختصر نفقه اى به او مى رسانديم.

چيزى نگذشت كه مريض شد، به عيادتش رفتيم، در يكى از عيادت ها او را به حال احتضار ديدم، چشم گشود و گفت: اى على بن ابى حمزه! به خدا قسم! امام صادق عليه السلام به عهدش وفا كرد!

اين را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسيدم به من نگريست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم: فدايت شوم، راست مى گويى، او اين مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد. «1» در هر صورت از مال حرام به هر صورت كه هست بپرهيزيم، زيرا مال حرام باعث تاريكى باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسيارى از مراحل، علت بطلان قطعى واجبات مانند نماز و طواف حج است.

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه