حضرت صادق (ع) داستانى عبرت آموز را در رابطه با سليمان نقل مى كنند كه دانستنش خالى از فايده نيست.
داود به فرمان حضرت حق، مى خواست سليمان را به جانشينى خود انتخاب كند، هنگامى كه اين حقيقت را به بنى اسرائيل خبر داد، آنان نسبت به اين مسئله به فرياد و جنجال برخاستند، و گفتند: مى خواهد جوانى نو رسيده را به جانشينى خود انتخاب كند در حالى كه ميان ما بزرگ تر و مسن تر از او وجود دارد؟!
داود قبيله هاى بنى اسرائيل را خواست و فرمود گفتار و جنجال شما نسبت به مسئله جانشينى به من رسيده، عصاهايتان را به من ارائه كنيد، هر عصائى كه ثمر داد صاحبش جانشينى پس از من است.
قبائل به اين پيشنهاد رضايت دادند، داود گفت: لازم است هر كدام از شما نامش را بر عصايش بنويسد همه نامشان را بر عصايشان نوشتند، سليمان هم عصايش را در حاليكه نامش را بر آن نوشته بود حاضر كرد، همه را در خانه اى جاى دادند و درش را بستند و رؤساى قبائل به حفاظت از خانه همت گماشتند، چون صبح شد و داود نماز را با آنان خواند پيش آمد و در خانه را باز كرد و عصاى همه را بيرون آورد در حالى كه عصاى سليمان به ميوه نشسته بود، پس همه قبائل به جانشينى سليمان از داود تسليم شدند، آنگاه داود سليمان را در حضور بنى اسرائيل نسبت، به عقل و فهم و دانشش امتحان كرد، پس به او گفت: فرزندم چه چيزى از هر چيزى سردتر و خنك تر است؟ «آن سردى و خنكى كه با طبع آدمى ملائم است»؟ سليمان پاسخ داد گذشت و عفو خدا از مردم، و گذشت و عفو مردم از يكديگر، پرسيد پسرم چه چيزى شيرين تر است؟ گفت: عشق و محبت كه نسيم الهى در وجود بندگان اوست داود در حالى كه تبسم نمود در رابطه با مسئله جانشينى آرام گرفت و سليمان را ميان بنى اسرائيل برد و گفت: اين است جانشينى من در ميان شما پس از من.
منبع : پایگاه عرفان