قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داستان سليمان و گنجشك

 

 

نقل شده: سليمان گنجشك نرى را ديد به ماده اش مى گويد براى چه علتى خود را از من باز مى دارى و مانع مى شوى كه حق تمتع من از تو معطل بماند، من كسى هستم كه اگر بخواهم گنبد بارگاه سليمان را به منقارم از جاى بر كنم و به دريا بيندازم ميتوانم! سليمان از گفته گنجشك خنديد، سپس هر دو را خواست و به گنجشك نر گفت: تو قدرت بر كارى را كه گفتى دارى؟ پاسخ داد نه اى پيامبر خدا ولى مرد گاهى در برابر همسرش به جلوه گرى مى پردازد و خود را نزد او بزرگ نشان مى دهد و عاشق را به چيزى كه مى گويد سرزنش نمى كنند، سليمان به گنجشك ماده گفت: چرا او را از تمتع و بهره گيرى از خود مانع مى شوى در حالى كه تو را دوست دارد؟ گنجشك ماده گفت: اى پيامبر خدا او عاشق نيست مدعى عشق است زيرا به غير من هم عشق مى ورزد! كلام گنجشك كه كلام پرمعنائى بود در قلب سليمان اثر گذاشت، و به شدت گريست و چهل روز از ميان مردم به خلوت و گوشه پنهان نشست و از حضرت حق درخواست كرد دلش را نسبت به آن ذات مقدس براى جاى گرفتن محبت كامل او خالى كند و دلى قرار دهد كه محبت خدا در آن با محبت غير نياميزد.

اميرمؤمنان (ع) درباره پايان كار سليمان مى فرمايد:

«و لو ان احداً يجد الى البقاء سلما، او لدفع الموت سبيلا لكان ذلك سليمان بن داود، الذى سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظيم الزلفة، فلما استوفى طعمته و استكمل مدته رمته قسّى الفناء بنبال الموت و اصبحت الديار منه خالية، و المساكن معطله، ورثها قوم آخرون:»

و اگر احدى به سوى جاويد شدن نردبانى مى يافت، يا براى دفع مرگ وسيله و راهى پيدا مى كرد، هر آينه آن شخص سليمان بن داود بود، كه براى او سلطنت و پادشاهى بر جن و انس و نيز منصب پيامبرى و بزرگى قرب و منزلت فراهم بود، ولى زمانى كه رزق و روزى اش را كامل كرد، و مدت عمرش را به پايان برد، كمان هاى فنا به تيرهاى مرگ او را از پا انداختند، شهرها از وجودش خالى شد، و مسكن ها نسبت به او معطل ماند، و قومى ديگر وارث آنها شدند!!

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه