قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چگونه صبح كردى ؟

امام صادق عليه السلام مى فرمايد :رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى زد و سر به زير داشت ، رنگش زرد شده بود و تنش لاغر و ديده هايش به گودى نشسته بود . به او فرمود : چگونه صبح كردى ؟ گفت : يا رسول اللّه در حال يقين .رسول خدا صلى الله عليه و آله از گفته او در شگفت شد و فرمود : براى هر يقينى حقيقت و علامتى است ، حقيقت يقين تو چيست ؟ جواب داد : يقين من آن است كه مرا در غم فرو برده و شبم را به بى خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمّل تشنگى واداشته ، جانم از دنيا و آنچه در اوست به تنگ آمده و روى گردان شده تا جايى كه مى بينم عرش خداوندم براى حساب برپاست و همه مردم بر آن محشورند و من در ميان آنانم ، گويا مى نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اند و با يكديگر در تعارف و به پشتى ها تكيه زده اند و گويا مى نگرم دوزخيان را كه زير شكنجهايند و فرياد مى كنند ! خيال مى كنى من الآن لغزه آتش دوزخ را مى شنوم كه در گوشم مى گردد و مى چرخد .رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود : اين بنده اى است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن كرده . سپس فرمود : اى جوان ! آنچه دارى از آن با شدت نگهدارى كن .سپس جوان گفت : يا رسول اللّه ! دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت بنوشم ، پيامبر صلى الله عليه و آلهبرايش دعا كرد ، چيزى نگذشت كه در يكى از جنگ ها پس از نه تن شهيد شد و او نفر دهم بود.

 


منبع : بر گرفته از كتاب داستانهاي عبرت اموز استاد حسين انصاريان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه