قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پند و عبرت در غزل سعد کافى

بیدار شو دلا که جهان پر مزور است *** بر نخل روزگار نه برگ است و نه بر است جام بلاست آن که تو مى گویى اش دلى است *** دیگ هواست آنکه تومى خوانى اش سراست سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر *** چندین مخور تو نیز که نى شیر مادر است طاووس را بدیدم مى کند پرّ خویش *** گفتم مکن که پر تو با زیب و زیور است بگریست زار زار و بگفتا که اى حکیم *** آگه نه اى که دشمن جان من این پر است اى خواجه پر و بال تو مى دان که زرّ توست *** زیرا که شخص پاک تو طاووس دیگر است پرهیز کن ز صحبت نا اهل هان و هان *** ار چند روزى تازه و بارز چو عبهر است دانى چرا خروشد ابریشم رباب *** از بهر آن که دایم هم کاسه خر است زنهار سعد کافى بر خلق دل مبند *** دل در خداى بند که خلاق اکبر است
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه