قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

به حال اول خود برگشت‏

عابدى تارك الصلاتى را به مواعظ و نصايح ترغيب به نماز كرد و آداب نماز به او تعليم داد و گفت: چند روزى در اوقات نماز با من باش و وظايف واجبات سنن با من به جاى آر تا خوب به آداب نماز از جهت علمى و عملى باخبر شوى. آن شخص قبول كرد.

اوّل طلوع فجر كه شد تائب را بيدار كرد كه برخيز نماز كن، تائب از خواب برخاست و با عابد به نماز ايستاد، بعد از نماز او را به تعقيب نماز مشغول كرد تا قريب به چاشت شد، تائب برخاست تا بر سر كارى رود و تحصيل معاشى كند.

هنوز كارى فيصل نداده بود كه پيشين شد، آواز داد كه اى تائب! بيا كه وقت نماز است. تائب كار را ناقص گذاشته به خدمت عابد آمد. عابد او را به نماز نافله مشغول كرد و بعد از نافله به واجب و بعد از واجب به سنّت عصر و بعد از آن به واجب و بعد به تعقيب تا قريب پسين شده و هم چنين مغرب و نافله ها تا قريب به نصف شب.

حاصل آن كه جميع كارهاى تائب منحصر شد به نماز و تعقيب و اوراد و از ساير كارها و تحصيل معاش باز ماند.

در اين وقت به عابد گفت: نماز كار بيكاران است نه كار من كه من طاقت اين گونه عبادت ندارم. اين بگفت و عابد را رها كرد و به حال اول خود كه بى نمازى بود برگشت.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه