مطلب دیگری که در ضمن آیۀ ﴿ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا﴾ میتوان به آن پرداخت، در چند بخش بیان میشود:
بخش اول: نعمتهای باطنی
خداوند متعال سه نعمت باطنی به انسان عنایت کرده است. یکی از این نعمتها عقل است که با مراجعه به سخنان اهلبیت (ع) میتوان از ارزش این نعمت آگاه شد[1]. روایاتی که دربارۀ عقل بیان شده است در هیچ کتاب، مکتب و فرهنگی سابقه ندارد.
از مجموع این روایات با ارزش، دو نکته از سخنان حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر بیان میشود.
زمانیکه از حضرت صادق (ع) دربارۀ عقل سؤال میشود، در جواب میفرماید: «ما عبد به الرحمن ، و اكتسب به الجنان» [2]:
عقل سرمایهای در وجود انسانی است که اگر انسان از آن استفاده کند، متوجه میشود که بنده است و خداوند معبود حقیقی است. انسان عاقل به عبادت معبود، قیام میکند و با گوهر عقل، بهشت را به دست میآورد. به عبارت دیگر انسان عاقل، حق را مییابد و مسیر آن را تا رسیدن به بهشت طی میکند.
حضرت موسیبن جعفر (ع) میفرمایند: «إن لله على الناس حجتين : حجة ظاهرة، و حجة باطنة، فأما الظاهرة فالرسل و الأنبياء و الأئمة، و أما الباطنة فالعقول »[3]
خداوند دو حجت بر مردم دارد: يكى حجت ظاهرى به نام پيامبران و انبياء و ائمه :و يك حجّت باطنى به نام عقل .
در این روایت، حضرت موسیبن جعفر (ع) عقل را از نظر محصول و عملکرد و نه از نظر ذات، با انبیا هم رتبه میداند. یعنی کارکرد عقل، همان کارکرد انبیاء است. اگر کسی عقل نداشته باشد، از انبیاء و ائمه: بهرهمند نمیشود. انسان عاقل میتواند سخنان انبیاء و ائمه طاهرین: را درک کند.
دومین نعمت باطنی خداوند، فطرت است. فطرت یعنی سرشت. خلقت انسان بر اساس سرشت توحیدی است.
سومین نعمت باطنی خداوند، وجدان است. وجدان در قرآن مجید به تصریح تحت عنوان نفس لوامه بیان شده است. وجدان یا همان نفس لوامه حالتی در درون انسان است که اگر فرد عملی ناشایست انجام دهد، احساس سرزنش از باطن به او دست میدهد. البته در اثر تکرار گناه، این احساس و سرزنش درونی از بین میرود. کسانیکه گناه، طبیعت دوم آنها شده است، کاملا از این نعمت بیبهرهاند. آزادی که در اواخر قرن هفدهم به وجود آمد، در حقیقت اسارت کامل انسان به وسیلۀ شیاطین مکتبساز و قدرتمند بود. بررسی تاریخ اروپا نمایانگر آن است که دولتها و مکتبسازان به کمک یکدیگر، انسان غربی را از انسانیت تخلیه کردهاند، یعنی حالات باطنی از آنها سلب شده است، به طوریکه دیگر وجدان و عاطفهای ندارند. به عبارت دیگر فردگرا هستند.
پس بهطور خلاصه، عقل، فطرت و وجدان سه نعمت الهی در وجود انساناند.
بخش دوم: نعمتهای ظاهری
پروردگار عالم علاوه بر این سه نعمت باطنی، دو نعمت ظاهری که چشم و گوشاند، به انسان عنایت کرده است. گاهی در آیات قرآن، لفظ گوش و چشم با هم ذکر شدهاند و گاهی لفظ گوش و چشم و نیروی درک با هم ذکر شدهاند. البته تعداد آیاتی که لفظ «گوش» در آنها ذکر شده است، در حدود صد آیه است ولی آیاتی که لفظ «چشم» در آنها مطرح شده است، در حدود پنجاه آیه است.
خداوند در این آیه علت عنایت کردن گوش، چشم و قدرت فهم را بیان کرده است:
﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾[4]
و خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزارى كنيد.
فاعل «اخرجکم»، پروردگار است. «لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» نکره در سیاق نفی است و فایدۀ نکره در سیاق نفی، افاده عموم است، پس آیه به این معناست که «هیچ چیزی نمیدانستید». جهل (لاتعلمون) ریشۀ همه بیماریها است که به بیان پیامبر (ص) «لا فقر أشد من الجهل »[5]: فقرى سخت تر و شديدتر از نادانى نيست . زمانیکه انسان در رحم مادر و همچنین در اوایل زندگی است، نیازی به دانایی ندارد چون زبان و قدرت تشخیص ندارد. دانایی باید به تدریج حاصل شود و همچنین دانایی یک مسیر عبادت است که انسان باید آن را طی کند. تحصیل علم و دانایی، عبادت بزرگی است که پیامبر (ص) میفرماید: «إذا جاء الموت طالب العلم و هو على هذه الحال مات شهيدا»[6]: اگر انسان در مسير شركت در مجلس علم بميرد، شهيد مرده است .
از این آیه برداشت میشود که گوش و چشم از ابزار تحصیل علماند. انسان با شنیدن، دیدن و خواندن بر دانش خود میافزاید. گوش و چشم دو ابزار مهم و کاربردیاند که خداوند از روی لطف و مهربانی به انسان عطا فرموده است تا به وسیله آن از جهل (لاتعلمون) به دانایی (تعلمون) برسد. بعد از این دو ابزار، «الْأَفْئِدَةَ» که همان عقل و نیروی درک است در آیه بیان شده است. در این آیه علت اعطای چشم و گوش و درک را، سپاسگزار بودن بیان میکند؛ «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون» لام در این آیه، لام علت است. حال باید بررسی کرد که منظور از شکر در نگاه قرآن چیست و به چه معنا است.
در قرآن مجید خداوند میفرماید:﴿اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْرا﴾[7] اى خاندان داود! به خاطر سپاسگزارى [به فرمان هاى حق ] عمل كنيد. در این آیه «اعملوا» شامل حرکت کردن، عبادت کردن، فعالیت کردن، خدمت به خلق و ... میشود. «شکرا» مفعول لأجله است، یعنی «برای اینکه شکر در شما تحقق پیدا کند». پس منظور آیه این است که انسان با عمل به فرامین الهی شاکر میشود به عبارت دیگر اگر انسان بخواهد سپاسگزار نسبت به نعمت گوش و چشم و نیروی فهم باشد، باید به دنبال کسب علم برود تا دانا شود، آنگاه شکر تحقق پیدا کرده است.
روایتی از حضرت امام رضا (ع) در عیون اخبار الرضا (ع) است که: نماز برای شکر است. یعنی اگر انسان نماز بخواند، بندة شاکر است. مسائل عظیمی دربارۀ شکر در آیات و روایات و همچنین در سخنان شخصیتهای کم نظیری مانند خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شده است که در مباحث آینده به آن پرداخته میشود.
پس خلاصۀ این دو بخش این است که خداوند سه نعمت باطنی (عقل، فطرت، وجدان) و دو مجرای ورودی برای اینها (چشم و گوش) به انسان عنایت فرموده است.
بخش سوم: هدایتگری قرآن، معصومین و عالمان
خداوند نعمتهای باطنی و ظاهری را یرای یافتن صراط مستقیم و حرکت در آن مسیر، به انسان عطا فرموده است. علاوه بر این نعمتها، خداوند به وسیلۀ کتب آسمانی، انبیاء، ائمه طاهرین : و عالمان ربانی، صراط مستقیم را به انسان نشان داده است و در این مسیر او را هدایت و یاری کرده است.
خداوند با نزول صد و چهارده كتب آسمانى که در رأس آنها قرآن مجيد است، انسان را هدایت به صراط مستقیم کرده است. علوم هیچ یک از این کتب آسمانی از بین نرفته است زیرا خداوند همۀ علوم کتب آسمانی را در قرآن قرار داده است و از تحریف آن جلوگیری کرده است. خداوند در قرآن میفرماید: ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيل﴾[8] : اين كتاب را به تدریج، به حق بر تو نازل كرد كه تصديق كننده كتاب هاى پيش از خود است؛ و تورات و انجيل را.
تصدیق کنندگی قرآن به این معناست که مطالب قرآن، همان مطالب تورات و انجیل اولیه است. قرآن مجید کتاب علم جامع و کامل مسائل و معارف الهی است.
خداوند علاوه بر این صد و چهارده كتب آسمانى، صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و دوازده امام :و هزاران عالم ربانى و حكيم صمدانى و عارف عاشق، براى هدايت و سعادت بندگان به صراط مستقیم قرار داده است. یکی از نمونههای بارز عالم ربانی که به هدایت مردم کمک بسیاری کرد، عالم قوم حضرت یونس (ع) بود که آنها را عذاب الهی نجات داد. امام صادق (ع) دربارۀ آنها میفرماید:
«ما رد الله العذاب إلا عن قوم يونس، و كان يونس يدعوهم إلى الإسلام فيأبوا ذلك، فهم أن يدعو عليهم و كان فيهم رجلان عابد و عالم، و كان اسم أحدهما مليخا و الآخر اسمه روبيل ، فكان العابد يشير على يونس بالدعاء عليهم- و كان العالم ينهاه و يقول لا تدع عليهم فإن الله يستجيب لك- و لا يحب هلاك عباده- فقبل قول العابد و لم يقبل من العالم، فدعا عليهم- فأوحى الله عز و جل إليه- يأتيهم العذاب في سنة كذا و كذا في شهر كذا و كذا- في يوم كذا و كذا- فلما قرب الوقت خرج يونس من بينهم مع العابد- و بقي العالم فيها- فلما كان في ذلك اليوم نزل العذاب فقال العالم لهم يا قوم افزعوا إلى الله- فلعله يرحمكم و يرد العذاب عنكم، فقالوا كيف نصنع قال اجتمعوا و اخرجوا إلى المفازة- و فرقوا بين النساء و الأولاد- و بين الإبل و أولادها- و بين البقر و أولادها و بين الغنم و أولادها- ثم ابكوا و ادعوا فذهبوا و فعلوا ذلك و ضجوا و بكوا- فرحمهم الله و صرف عنهم العذاب »[9]
خداوند عذاب خود را پس از تقدير از هيچ قومى بر نگردانيد جز قوم يونس (ع)؛ چه اينكه حضرت يونس (ع) پيوسته آنها را به دين خدا دعوت مى نمود و آنها نمى پذيرفتند، تصميم گرفت بر آنها نفرين كند. دو نفر در ميان آنها بودند يكى عالم به نام روبيل و ديگرى عابدی به نام مليخا. عابد همواره به يونس (ع) مىگفت: نفرين كن. ولى عالم وى را از اين امر باز مى داشت و مى گفت: خدا دوست ندارد بندگانش هلاك شوند. اما يونس (ع) سخن عابد را پذيرفت و نفرين نمود. وحى آمد كه فلان روز، روز نزول عذاب است. چون وقت عذاب نزديك شد يونس (ع) و عابد از ميان قوم فرار كردند ولى عالم بماند. و چون روز موعود رسيد و آثار عذاب نمايان گشت، عالم خطاب به مردم نمود و گفت: همگى به خدا پناه بريد، باشد كه بر شما رحم آرد و عذاب را از شما برگرداند. آنها گفتند: چه كنيم؟ وى گفت: همه دسته جمعى سر به بيابان نهيد و كودكان را از مادران و نيز بچه حيوانات را از مادرانشان جدا سازيد و به گريه و دعا بپردازيد. آنها چنين كردند و همگى گريه و ناله و ضجه سر دادند، خداوند بر آنها ترحم نمود و عذاب را از آنها دفع ساخت.
پس خلاصه این سه بخش این شد که خداوند تمام اموری که برای هدایت انسان به سوی صراط مستقیم نیاز است، برای او فراهم ساخته است.
بخش چهارم: انتخاب راه شکر یا راه کفر
با توجه به مطالب قبل، اثبات شد که خداوند تمام نعمتها را برای هدایت انسان بهطور کامل عطا کرده است؛ با این حال انسان مختار است که از آنها استفاده کند و یا از آنها بهرهای نبرد و به بیان قرآن: ﴿إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا﴾[10]: ما راه را به او نشان داديم يا سپاسگزار خواهد بود يا ناسپاس . به عبارت دیگر خداوند تمام سرمایههای مورد نیاز برای قبول هدایت و طی کردن مسیر را اعطا کرده است، ولی انسان در این دو راهی است که اگر بپذیرد، خیر دنیا و آخرت شامل او میشود و اگر نپذیرد، خود را از خیر دنیا و آخرت سلب کرده است. پس انسان با داشتن نعمتهای باطنی (عقل و فطرت، وجدان) و نیز نعمتهای ظاهری (چشم و گوش) و همچنین نعمت قرآن، میتواند شاکر یا کافر به آنها باشد.
اکنون میتوان با توجه به مطالب مطرح شده، نکتۀ بسیار مهمی را دربارۀ کمالات تمام انسانها در قرآن، برداشت کرد. خداوند میفرماید: ﴿إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُم وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ ﴾[11] : اگر كافر شويد [زيانى به خدا نمى رسانيد؛ زيرا] خدا از شما بى نياز است و كفر را براى بندگانش نمى پسندد؛ و اگر سپاسگزارى كنيد، آن را براى شما مى پسندد.
اینکه در آیه میفرماید: «إِنْ تَكْفُرُوا» - اگر کافر شوید- زمانی است که خداوند به انسان تمام نعمتها را – از قبیل عقل، وجدان، فطرت، گوش، چشم، قرآن، پیامبران، امامان و علمای ربانی – عطا کرده باشد زیرا اگر این نعمتها و هدایتهای الهی به انسان عطا نمیشد، عقاب و مجازات بیمعنا و قبیح بود. پس اینکه در آیه بیان میشود «إِنْ تَكْفُرُوا» یعنی زمانیکه خداوند برای انسان حجت را تمام کرده باشد تا عذری نداشته باشد و همچنین بعد از اتمام حجت، خداوند میفرماید: ﴿إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُم﴾ منظور این است که اگر انسان هدایت را قبول نکند و در راه ناسپاسی و کفر قرار بگیرید، در این حال نیز خداوند بینیاز از اوست. از آن جاییکه خداوند دارای رحمت بیکران است، نعمتها را به انسان عطا کرده است و هیچگاه به انسان احتیاجی نداشته است تا بخواهد به همین دلیل به او نعمتی دهد.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در مقدمۀ خطبه متقین در این باره میفرماید: «فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى خَلَقَ الْخَلْقَ حينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاتَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصاهُ، وَ لاتَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ اَطاعَهُ»[12]؛ خداوند پاك و برتر، مخلوقات را آفريد در حالى كه از اطاعتشان بىنياز، و از گناهشان ايمن بود، زيرا عصيان عاصيان به او زيان نمىرساند، و طاعت مطيعان او را سود نمىدهد.
در ادامۀ آیه خداوند میفرماید: «وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ»، خداوند از اینکه بندگان کفر و عناد بورزند و عذاب بشوند، راضی و خشنود نمیشود و خداوند کسانی که این نعمتها و هدایتهای او را نمیپذیرند، عذاب میکند.
«وَ إِنْ تَشْكُرُوا»، ولی اگر بندگان، هدایت خداوند را بپذیرند و سپاسگزار نعمتهایی از قبیل قرآن، پیامبران، ائمه: باشند، خداوند از آنها راضی میشود «يَرْضَهُ لَكُمْ»، و رضایت خداوند، کلید بازگشایی درهای رحمت به روی بندگان است که باعث خیر در این دنیا و آخرت او میشود.
[1]. مؤلف: «این روایات را در بخش اول کتاب اصول کافی جلد اول میتوان مشاهده کرد.»
[2]. کافی: 1/25؛ بحارالأنوار: 1/116.
[3]. کافی: 1/35؛ بحارالأنوار: 1/137.
[4]. نحل (16) : 78.
[5]. کافی: 1/58؛ بحارالأنوار: 74/59.
[6]. بحارالأنوار: 1/186.
[7]. سبا (34) : 13.
[8]. آل عمران (3) : 3.
[9]. تفسیر قمی : 1/317؛ بحارالأنوار: 14/380.
[10]. انسان (76) : 3
[11]. زمر (39) : 7.
[12]. نهجالبلاغه: .426
منبع : پایگاه عرفان