«زبير» يكى از رجال برجسته اسلام بود، او در يارى پيامبر صلى الله عليه و آله و جهاد فى سبيل اللّه سهمى به سزا داشت.
در يكى از جنگ ها شمشيرش شكست، پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله چوبى را برداشت و به دو طرف آن دست كشيد، با عنايت خدا تبديل به شمشيرى شد و آن را به زبير سپرد. زبير به وسيله آن در راه اسلام و پيش برد اهداف رسالت، رشادت ها به خرج داد.
مى گويند بهترين دفاع كنندگان از اسلام چهار نفر بودند: على بن ابى طالب، زبير بن العوام، ابودجانه انصارى، سلمان فارسى.
زبير يكى از چند نفرى بود كه بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله، دعوت اميرمؤمنان عليه السلام را براى دفاع از حق، بدون قيد و شرط قبول كرد.
زبير از چهار نفرى بود كه على عليه السلام پس از وفات نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله در دفاع از حق نفر پنجمى براى آن نيافت، سه نفر ديگر سلمان و ابوذر و مقداد بودند.
زبير در روز شورا، حق خود را به امام على عليه السلام واگذار كرد و خودش هم مصمّم بود با امام بيعت كند.
وى از افرادى بود كه دختر پيامبر بزرگ اسلام عليها السلام وصيت كرد، بايد از افرادى باشد كه در مراسم تشييع من شركت كند!
على عليه السلام در نامه اى به اصحابش نوشت: زبير يكى از شجاع ترين افراد امّت است.
اما با آن همه كرامت وفضيلت، با آن همه شجاعت و رشادت زحماتى كه در راه اسلام و خاندان پيامبر كشيد، در پايان كار دچار جاه طلبى شد و اين مسئله او را از مدار حق خارج كرد و به دشمنى با بهترين خلق خدا واداشت.
او عاقبت با فريب معاويه و تشويق عايشه به گمراه كردن مردم بصره و ساير شهرها برخاست و چندين هزار نفر را عليه اميرمؤمنان عليه السلام كه مى رفت فرهنگ اصيل اسلام را پس از مدّت ها به مسير اصلى برگرداند، تحريك كرد و مدّتى آن امام بزرگوار را در ميدان جنگ «جمل» به دفع دشمن گرفتار و پس از آن دچار جنگ صفّين و سپس نهروان نمود و آن امام همام آخر در ميدان محراب به شرف شهادت نايل آمد و به آرزوى خود كه اصلاح امت اسلامى بود، نرسيد.
زبير در ميدان جنگ جمل خون هزاران بيگناه را به هدر داد و مزاحمت سختى براى دولت حق به وجود آورد و بدون اين كه از اين آشوب كم ترين بهره مادى و دنيايى ببرد؛ در بيابانى به دست مردى به قتل رسيد و آن چنان به سوء عاقبت گرفتار شد كه در كتب اسلامى از او به عنوان فردى از پيشوايان ضلالت و كفر نامبرده مى شود.
آرى، بيداران راه خدا و عاشقان حضرت حق، تا زنده اند، با توجه به زندگى چنين انسان هايى كه در قرآن و تاريخ از آنان ياد شده است، از عاقبت خود در ترس و وحشتند، آرى، از بركت چنين خوفى است كه هميشه مراقب خود هستند و براى دفع خطر از حيات روحانى خود، در كوشش و فعاليّت اند.
بنابراين خوف از سوء عاقبت، واقعيّتى است كه انسان مؤمن به آن نيازمند است و اگر با انسان نباشد، به برطرف نمودن موانع حُسن عاقبت اقدام نمى كند.
منبع : پایگاه عرفان