در تفسير «روح البيان» آمده است:
در زمانهاى دور ستمگرى قصر با شكوهى بنا كرد، آنگاه از باب تكبّر و غرور فرمان داد كسى به آن قصر نزديك نشود و گفت: مجازات تخلّف از اين فرمان قتل است.
او تصوّر مىكرد، جز آشنايان، هر كس به آن قصر نزديك شود، قصد سويى دارد، از اين رو آن فرمان ظالمانه را صادر كرده بود.
يكى از مردان الهى با زحمت زياد به او راه يافت و او را نصيحت كرده از عقوبت آن همه ظلم ترساند، ولى نصايح آن سالك راه در او اثرى نكرد، آن مرد از آن شهر كه در آن، آن همه ظلم مىديد و توان جلوگيرى از آن را نداشت هجرت كرد و در منطقهاى خارج از آن محدوده از نى و چوب اتاقى براى عبادت و خدمت بنا كرد.
روزى آن ستمگر با يارانش در قصر بود، فرشته مرگ به صورت جوانى در برابر ديدگان آنان ظاهر شد و دور قصر مىگشت و به آنان چشم مىدوخت، بعضى از نزديكان گفتند: ما جوانى را در حال گردش به دور كاخ مىبينيم، ستمگر جلوى پنجره آمد و او را ديد گفت:
اين راهگذر ديوانه و حتماً غريب است، يكى برود و او را از زندگى راحت كند.
يك نفر از آنان براى اجراى فرمانِ شاه حركت كرد، به محض حمله، قبض روح شد و مُرد. به آن ستمگر گفتند: نديم كشته شد، سخت برافروخته شد، فرمان داد يكى برود و او را بكشد، دوّمى هم قبض روح شد.
ستمگر سخت عصبانى شد و خودش رفت، فرياد زد: كيستى كه علاوه بر نزديك شدن به قصر من دو نفر از ياران ما را كشتى؟ گفت: مگر مرا نمىشناسى، گفت: نه، گفت: من فرشته مرگم.
سلطان از شنيدن نام او بر خود لرزيد و شمشير از كفش افتاد، خواست فرار كند فرشته مرگ گفت: كجا مىروى؟ من مأمور گرفتن جان توام، گفت: به من مهلت بده، براى وصيت و خداحافظى نزد اهل و عيالم بروم، ملكالموت گفت: چرا كارهاى نيكو را در زمانى كه مهلت داشتى انجام ندادى؟ اين را گفت و جان آن ظالم را گرفت.
از آنجا نزد آن مرد خدا رفت و گفت: بشارت كه من عزرائيل هستم شر آن ستمگر را از سر مردم بريدم! آنگاه خواست برگردد خطاب رسيد: اى ملك الموت! عمر بنده صالح من سر آمده است، او را نيز قبض روح كن. ملك الموت گفت: هماكنون من مأمور قبض روح تو شدم، گفت: مرا مهلت مىدهى تا به شهر رفته با زن و فرزندانم عهدى تازه كنم و با آنان خداحافظى نمايم؟ خطاب رسيد: به او مهلت بده، فرمود: مهلت دارى، قدم اول را كه برداشت لحظهاى در فكر رفت و از رفتن پشيمان شد، گفت: اى ملك الموت! من مىترسم با ديدن زن و بچه تغييرى در من حاصل شود و به خاطر آن تغيير از عنايت حق محروم شوم، من نمىخواهم ملاقات با زن و فرزند را به لقاى او ترجيح دهم؛ مرا قبض روح كن كه خدا براى زن و فرزند من از من بهتر است !
منبع : پایگاه عرفان