پس به عزّتت اي آقا و مولايم سوگند صادقانه ميخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاري در ميان اهل دوزخ به پيشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان، و به درگاهت بانگ بردارم همچون بانگ آنان كه خواهان دادرسي هستند، و هر آينه به آستانت گريه كنم چونان كه مبتلا به فقدان عزيزي ميباشند، و صدايت ميزنم: كجايي اي سرپرست مؤمنان، اي نهايت آرزوي عارفان، اي فريادرس خواهندگان فريادرس، اي محبوب دلهاي راستان، و اي معبود جهانيان
فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً، لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ (الْآلِمِينَ) ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
برای خواندن متن کامل دعا - اینجا - کلیک کنید.
شرح
لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ، وَلَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَلَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ
پس اى سرور و مولايم، به عزتت سوگند صادقانه مىخورم، كه اگر (در ميانه آتش) مرا در سخن گفتن آزاد گذارى، در ميان اهل دوزخ به پيشگاهت نالهاى همانند ناله آرزومندان سر مىدهم و به درگاهت همچون بانگ آنان كه خواهان دادرسى هستند بانگ بردارم، و هر آينه به آستانت چون مبتلايان به فقدان عزيزان گريه كنم
ضجّه آرزومندان
ضجّه، صرخه و گريه، بيانگر حالات انسان در قيامت است. هر كدام از اين سه واژه نشانگر نوع حال و انقلاب درونى انسان در برابر مصائب و سختىها است.
«صرخه» در لغت به معناى صيحه شديد هنگام شدائد و مصائب و سختىها است «1» .
نكته قابل توجّه نوع ارتباط ميان ضجه و آرزو است چنانكه در بيان اميرالمؤمنين على عليه السلام آمده است.
بدون ترديد، يكى از لحظات خوش زندگى انسان، لحظهاى است كه به آرزوهايش دست يافته باشد. و در مقابل، تلخترين لحظه زندگى انسان آن لحظهاى است كه انسان احساس كند تمام آرزوهايش بر باد رفته و زمانى براى رسيدن به آن باقى نمانده است.
آرزو در سرشت انسان نهفته شده و عجين با روح و روان اوست. هيچ انسانى را نمىتوان تصوّر كرد كه آرزو نداشته باشد، و هيچ لحظهاى از زندگانى انسان خالى از آرزو نيست. طبق شهادت قرآن كريم انسان در قبر و قيامت نيز آرزو مىكند.
« ((يا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظيماً)) «2» .
اى كاش من هم با آنان بودم، پس به كاميابى بزرگى دست مىيافتم.
در قيامت كسى كه مستحق عذاب الهى شده است تا زمانى كه در عذاب الهى است و آرزوهاى خود را بر باد رفته مىبيند همواره به خاطر سنگينى عذاب الهى فرياد مىكشد و آرزوى خروج از اين مهلكه را در سر مىپروراند، لذا به هر حيلهاى متوسّل مىشود تا شايد مؤثّر افتد.
خداى متعال زبان حال اهل عذاب را اين گونه بيان مىفرمايد:
« ((وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذى كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصيرٍ)) «3» .
و آنان در آنجا شيون و فرياد مىزنند: پروردگارا، ما را بيرون بياور تا كار شايسته انجام دهيم غير آنچه انجام مىداديم. [مىگويم:] آيا شما را چندان عمر نداديم كه هر كس مىخواست در آن مقدار عمر متذكّر شود، متذكّر مىشد؛ و [آيا] بيم دهندهاى به سوى شما نيامد؟ پس بچشيد كه براى ستمكاران هيچ ياورى نيست.
در اين آيه مباركه، خداى متعال مىفرمايد: اهل عذاب فرياد شديد مىزنند.
اين صرخه به خاطر هرچه باشد- خواه سنگينى عذاب الهى يا نرسيدن به آرزو- به دليل جملات بعد از آن، نشانگر اين است كه اينان در زمان گرفتارى در آتش قهر و غضب الهى آرزو مىكنند كه اى كاش مىشد بار ديگر باز مىگشتيم و اعمالمان را به گونهاى ديگر انجام مىداديم.
با توجّه به اين مطلب، مسئله مهم اين است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فراز از دعا عرضه مىدارد:
چگونه در آتش سكنا گزينم در حالى كه اميدم به عفو و بخشش توست؟ كه اگر چنين شد و در آتش قرار گرفتم به عزتت سوگند صادقه مىخورم كه اگر اجازه سخن گفتن به من بدهى [از تو استمداد مىطلبم] در حالى كه ضجهاى مانند ضجه آرزومندان مىزنم و فرياد برمى آورم...
اين ضجه و صرخه و فرياد دلخراش، از اهل جهنم و عذاب است كه حضرت، با كمال تواضع به خداى متعال عرض مىكند: اگر من در اين حال قرار گيريم، ضجهاى مانند ضجه اهل عذاب سر مىدهم.
بنابراين، منظور از اين آرزو، آرزوى بعد از مرگ است كه انسان با تمام وجود با ضجه و ناله فرياد بر مىآورد و آرزوى خود را جهت بهرهمند شدن از رحمت الهى و نجات از عذاب او مطرح مىكند.
گريه«4»
گريه و خنده حقيقى از ويژگىهاى انسان است و موجودات ديگر از اين نعمات بهرهاى ندارند. در هر يك از خنده و گريه، خاصيت ويژه و حالات و اقسام گوناكونى وجود دارد كه تمام آنها مورد تأييد نخواهد بود. مثلًا يك نمونه از خندهاى كه قرآن نكوهش كرده، اين است:
خداى متعال در وصف حال كسانى كه ايمان نياورده بودند و مقابل مؤمنان بودند مىفرمايد:
« ((وَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرى وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ)) «5» .
ولى شما آنان را به مسخره گرفتيد، تا [دلمشغولى شما به مسخره آنان] ياد مرا از خاطرتان برد، و شما همواره به [ايمان، عمل و دعاهاى] آنان مىخنديديد!!
گريه، داراى اقسامى است كه مىتوان به گريه تعجّب، گريه شوق، گريه تمسخر، گريه ترس، گريه در فراق يار، گريه ترحّم و... اشاره نمود.
به چند نمونه قرآنى توجّه كنيد:
برادران حضرت يوسف عليه السلام پس از آن كه يوسف را در چاه انداختند، در حالى كه اشك مىريختند نزد پدرشان آمدند:
« ((وَجاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ)) «6» .
وشبانگاه گريه كنان نزد پدر آمدند.
خداى متعال، ويژگى صاحبان علم و معرفت را هنگام شنيدن قرآن اين گونه بيان مىفرمايد:
« ((وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقانِ يَبْكُونَ وَيَزيدُهُمْ خُشُوعاً)) «7» .
و گريهكنان به رو در مىافتند و [شنيدن قرآن] بر فروتنى و خشوعشان مىافزايد.
و در وصف حال كسانى كه از رفتن به جنگ و شركت در جهاد در ركاب رسول خدا صلى الله عليه و آله باز مانده بودند، مىفرمايد:
« ((وَلا عَلَى الَّذينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ)) «8» .
و نيز بر كسانى كه هنگامى كه نزد تو آمدند تا آنان را [براى رفتن به سوى نبرد] سوار مركبى كنى، گفتى: [به سبب نبود امكانات] بر مركبى دسترسى ندارم تا شما را به جهاد برم، هيچ مؤاخذه و سرزنشى نيست؛ [از نزد تو] بازگشتند در حالى كه به خاطر غصه و اندوه از ديدگانشان اشك مىريخت كه چرا چيزى نمىيابند تا [در نبرد با دشمنان] هزينه كنند.
و يا مىفرمايد:
« ((وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا)) ((مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ)) «9» .
و چون آنچه را كه بر پيامبر اسلام نازل شده بشنوند، ديدگانشان را مىبينى به سبب آنچه از حق شناختهاند، لبريز از اشك مىشود، مىگويند: پروردگارا، ايمان آورديم، پس ما را در زمره گواهان [به حقّانيّت پيامبر و قرآن] بنويس.
يكى از مهمترين اقسام گريه، اشك و ناله در از دست دادن و جدايى از محبوب است. محبوب، هر قدر عزيزتر باشد، ناله و اشك بيشتر خواهد شد.
حضرت يعقوب عليه السلام در فراق يوسف صديق عليه السلام به قدرى گريست و بىتاب شد كه طبق شهادت قرآن كريم بينايى خود را از دست داد «10» .
وجود مبارك حضرت زهرا عليها السلام پس از رحلت جانسوز رسول خدا صلى الله عليه و آله به قدرى گريست كه تاب و تحمل مردم نيز طاق شد. بزرگان مدينه جمع شدند و از اميرالمؤمنين عليه السلام خواستند كه از فاطمه بخواه يا شب گريه كند يا روز.
حضرت صديقه عليها السلام در پاسخ فرمود:
«فَوَ اللَّهِ لا أَسْكُتُ لَيْلًا وَلا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله» «11» .
به خدا قسم شب و روز ساكت نخواهم ماند تا به پدرم رسول خدا ملحق شوم.
هم چنين، در احوالات حضرت زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت پس از واقعه عاشورا، تا آخر عمر شريفشان در فراق و مصيبت حضرت سيدالشهداء عليه السلام و شهداى كربلا بسيار مىگريست.
«سدير صيرفى» مىگويد: من به همراه «مفضل بن عمر» و «ابو بصير» و «ابان بن تغلب» وارد بر امام صادق عليه السلام شديم. ديديم حضرت بر خاك نشسته و لباس خيبرى كه آستين نداشت بر تن داشت و در حالى كه مانند انسان واله و مانند مادر جوان مرده و در حالى كه سراسر وجود مباركش را حزن و اندوه گرفته بود و آثار آن در وجنات حضرتش آشكار بود و رنگ از صورت مباركش پريده بود و اشك بر چهره مباركش جارى بود، چنين زمزمه مىكرد:
«سَيِّدِى، غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِى وَضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِى وَأَسَرَتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِى»
آقاى من، غيبت تو خواب را از ديدگانم ربوده است و عرصه را بر من تنگ كرده و آرامش دلم را از بين برده است.
«سدير صيرفى» مىگويد: وقتى از علت اين اضطراب و سوز و ناله پرسيديم، حضرت فرمود: من در فراق مهدى- عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف- و حوادثى كه در زمان غيبت اتفاق خواهد افتاد اشك مىريزم «12» .
با توجّه به نمونههاى قرآنى و روايى فوق، كسى كه به درد فراق و از دست دادن عزيزان مبتلا شود، اشك و ناله جانسوزى سر مىدهد.
اميرالمؤمنين على عليه السلام در اين فراز از دعا عرض مىكند:
«اگر من در آتش عذابت باشم، درست مانند كسانى كه عزيزى را از دست داده باشند اشك مىريزم و فرياد بر مىآورم و رحمت تو را طلب مىكنم» .
وَلَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ
و (با همه وجود) ندايت مىكنم كجايى؟
بديهى است جمله «أَيْنَ كُنْتَ» به اين معنا نيست كه حضرت براى خداى متعال مكانى فرض كرده باشد!
مردى يهودى به محضر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: اگر پاسخ سوالات مرا بدهى از تو پيروى مىكنم و به تو ايمان مىآورم.
آنگاه پرسيد: (( «أَينَ اللَّه)) خدا كجاست؟
حضرت فرمود:
«هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ وَرَبُّنَا لا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَلا يَزُولُ بَلْ لَمْ يَزَلْ بِلَا مَكَانٍ وَلا يَزَال»
او در هر مكانى وجود دارد. و پروردگار ما با مكان توصيف نمىگردد و ثابت مىباشد، بىمكان و هميشگى است.
عرض كرد: با اين توصيفى كه شما از خدا كرديد چگونه مطمئن شوم كه او شما را به رسالت برگزيده؟
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: آن روز از محضر حضرت خارج نشده بوديم كه آنچه از سنگ و جمادات در اطراف ما بود زبان گشودند و شهادت به وحدانيت خدا و رسالت رسول خدا صلى الله عليه و آله دادند، و آن مرد ايمان آورد «13» .
منظور حضرت از جمله «أَيْنَ كُنْتَ» رحمت واسعه الهى است و چون رحمت حضرت حق، عين ذات اوست لذا حضرت، ذات بارى تعالى و وجود مباركش را ندا مىدهد.
يعنى در حقيقت، حضرت به خداى متعال عرض مىكند: پس رحمتت كجاست كه شامل حال من شود.
خداى متعال در قرآن به اين واقعيت اشاره كرده كه اگر كسى در زندگىاش كارى كرد كه از رحمت خاص الهى محروم ماند، در قيامت هيچ چيز جاى خالى آن را پر نمىكند.
« ((إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِى الأَرْضِ جَميعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ)) «14» .
قطعاً كسانى كه كافر شدند اگر همه آنچه در زمين است و همانند آن را نيز با آن همراه خود داشته باشند، تا آن را براى نجاتشان از عذاب روز قيامت فديه و عوض دهند، از آنان پذيرفته نخواهد شد؛ و براى آنان عذابى دردناك است.
معلوم است كسى كه در قيامت دچار عذاب دردناك الهى شود، از رحمت الهى محروم مانده است. چنين كسى به تعبير قرآن اگر تمام زمين و آنچه در اوست، حتى دو برابر آن را بياورد، از او پذيرفته نمىشود.
از سوى ديگر اگر خداى متعال از گناهان بندهاش چشمپوشى نمود، اين از نشانههاى رحمت خاصه حضرتش مىباشد:
« ((مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبينُ)) «15» .
هر كس در آن روز، عذاب از او برگردانده شود، قطعاً خدا به او رحم كرده، و آن است كاميابى آشكار.
بنابراين، وجود مبارك اميرالمؤمنين على عليه السلام در اين فراز از دعا عرض مىكند:
«ندايت مىكنم و فرياد بر مىآورم كه كجايى؟» يعنى رحمت خاصه ات كجاست تا شامل اين بنده گردد.
يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ
اى سرپرست مؤمنان!
سرپرست مؤمنان
در آياتى از قرآن كريم به اين حقيقت اشاره شده است كه تنها ولى و سرپرست و يارىكننده انسان، خداى متعال است.
« ((أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصيرٍ)) «16» .
آيا ندانستهاى كه فرمانروايى و حكومت آسمانها و زمين فقط در سيطره اوست و شما را جز خدا هيچ سرپرست و ياورى نيست؟
« ((إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ يُحْيى وَيُميتُ وَما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصيرٍ)) «17» .
يقيناً خداست كه مالكيّت و فرمانروايى آسمانها و زمين در سيطره اوست؛ زنده مىكند و مىميراند؛ و شما را هيچ سرپرست و يارى جز خدا نيست.
ودر آيات ديگر، اين نكته مورد توجّه قرار گرفته است كه خداوند سرپرست مؤمنان و متقين است «18»
اما خداوند، سرپرست و يارى كننده كافران و مشركان- كه گوهر اطاعت و بندگى را از دست دادهاند و تحت سرپرستى نفس امّاره و طاغوتهاى زمان قرار گرفتهاند- نخواهد بود:
« ((اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت)) «19» .
خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنان را از تاريكىها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مىبرد.
و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيانگراناند.
« ((وَلَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَلكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فى رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصيرٍ)) «20» .
اگر خدا مىخواست آنان را [از روى جبر بر محور هدايت] امت واحدى قرار مىداد، ولى [هدايت اجبارى فاقد ارزش است] هر كه را بخواهد [در صورتى كه ستمكار به آيات خدا نباشد] در رحمت خود در آورد؛ و ستمكاران را هيچ دوست و ياورى [كه از عذاب نجاتشان دهد] نيست.
كسى كه سرپرستى كسى را قبول مىكند، تمام مشكلات و پيش آمدهاى او را خود بر عهده مىگيرد و در رفع آن كوشش مىنمايد.
وقتى مىگوييم: خداى متعال سرپرست مؤمنان است، به همين معنا است كه خداى متعال لحظه لحظه زندگى مؤمن را خود سرپرستى مىنمايد و در مشكلات و سختىها آنان را يارى مىنمايد. اين سرپرستى به گفته روايات، به گونهاى است كه چشم، گوش، زبان و قلب مؤمن از آنِ خدا و در راهِ خدا خواهد بود.
چرا كه مؤمن واقعى، مصداق «يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» «21» است و از طرفى در روايات آمده است كه اهانت به مؤمن، اهانت به خداى متعال است و جنگ و جدال با مؤمن جنگ با خداى متعال است. خداوند متعال مىفرمايد:
«مَنِ اسْتَذَلَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ فَقَدْ بَارَزَنِى» «22» .
هر كه بنده مؤمن مرا به خوارى كشد، با من به نبرد برخاسته.
بنابراين، وقتى خداى متعال ولىّ و سرپرست مؤمن شد، نه در خوشى زندگى، اسير لذّتهاى زودگذر مىشود، تا در نتيجه از ياد خدا غافل شود، و نه اسير مشكلات مىشود تا خود را ببازد. خلاصه، در تمام پيشآمدهاى زندگى، حل مشكل را به دست سرپرست خود- يعنى حضرت حق- مىسپارد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِى إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ وَإِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِى بَاطِلٍ وَإِذَا قَدَرَ لَمْ يَأْخُذْ أَكْثَرَ مِمَّا لَهُ» «23» .
همانا مؤمن كسى است كه چون خشم كند، از حق نگذرد، و چون راضى و خشنود گردد، در باطل قدم ننهد، و چون قدرت يابد، بيشتر از حق خود نگيرد.
يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ
اى نهايت آرزوى عارفان!
نهايت آرزوى عارفان
نهايت آرزو و آرزوى نهايى عارفان، رسيدن به خداى متعال است. عارف سالها زحمت مىكشد، انواع رياضتهاى شرعى را متحمّل مىشود، در ميدان عبادت و بندگى با خضوع و خشوع خود را خرج مىكند، تا سرانجام در او فانى شده و خود را در محضر حضرتش واصل ببيند.
در طول دوران حيات بشر، انسانهايى قدم به عرصه وجود مىگذارند كه جز رسيدن به محبوبِ حقيقىِ عالم، يعنى وجود مقدس حضرت حق، برنامهاى ندارند و راه ديگرى را نمىپيمايند. اينان دريافتهاند كه هدف و غرض از خلقتشان خوردن و آشاميدن و پوشيدن و اشباع غرايز درونى نيست و ماجرا فراتر از زندگى حيوانى است.
به دنبال همين عرفان و شناخت، و در پى درك هدف اصلى خلقت خويش، جز پيوند با او و رسيدن به مقام عبوديّت را آرزو نمىكنند، و با از خود گذشتگى و راضى بودن به حلال و چشم پوشى از حرام، به غير آنچه خدا نصيبشان كرده است، طمع و حرص نمىورزند. در راه بندگى كوشيده، مقام حضورش را درك مىكنند «24» .
در ميان چهرههاى تابناكى كه تاريخ به خود ديده، مرحوم «ملا عباس تربتى رحمه الله» يكى از آن چهرههاى ممتاز است. او نمونهاى آشكار از عارفان واصل است كه شرح حالش در كتابى به نام فضيلتهاى فراموش شده نقل شده است. در اين قسمت، تنها به قطعهاى كوتاه از چگونگى حالات اين انسان وارسته اشاره مىكنيم:
ايشان مردى بود از دنيا گذشته و هميشه و در همه كار، در ياد خدا و براى خدا، ايمان محكمى به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و روز قيامت داشت، به گونهاى كه حتى احتمال خلاف آن از خاطرش نمىگذشت. به همين جهت، شب و روز لحظهاى از انجام وظايف دينى و تكاليفى كه بر گردن خود احساس مىكرد غفلت نمىورزيد و لحظهاى از عمر خود را ضايع نمىكرد و به باطل نمىگذراند.
آنچه عبادت بود- از واجب و مستحب- در تمام عمر انجام داد و هرگز مرتكب هيچ گناه كبيره يا صغيرهاى نشد. به طورى كه مىتوان گفت حتى فكر گناه هم از خاطرش نمىگذشت «25» .
همچنين نقل شده است كه اهالى روستاى «ملا عباس» مىگفتند:
ما كه پيغمبران را نديدهايم، اما «ملا عباس» به گونهاى رفتار و كردارش را تنظيم كرده است كه ما را به ياد پيامبران مىاندازد.
همچنين نقل شده است كه فرزند «ملا عباس» مىگويد: پدرم در روز يكشنبه 24 مهر ماه سال 1322 مطابق با 17 شوال سال 1362 قمرى، در حدود دو ساعت از آفتاب گذشته، در حالى كه نماز صبح را خوابيده خواند، حالت احتضار بر او دست داد. پايش را رو به قبله گردانده بوديم، مدام در كمال هوش و حواس ذكر مىگفت.
يك هفته قبل از رحلت، در همان روز يكشنبه بعد از نماز صبح رو به قبله خوابيده بود و عبايش را روى صورتش كشيده بود. ناگهان مانند آفتابى كه از روزنى بر جايى بتابد، پيكرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهرهاش- كه به سبب بيمارى زرد شده بود- شفاف گرديد، به طورى كه نور چهرهاش از زير عبايى كه روى ايشان كشيده شده بود كاملًا پيدا بود.
لبانش تكان خورد و گفت: ((السلام عليكم يا رسول اللَّه))، شما به ديدن اين بنده بىمقدار آمديد؟! سپس بر اميرالمؤمنين على عليه السلام و يكايك ائمه تا امام دوازدهم عليهم السلام سلام داد و اظهار تشكر نمود. آنگاه بر حضرت زهرا عليها السلام سلام كرد و بعد بر حضرت زينب كبرى عليها السلام، و در اينجا گريست و گفت: بىبى، من براى شما خيلى گريه كردهام. سپس بر مادر خودش سلام كرد و گفت: از تو ممنونم كه شير پاك به من دادى «26» .
مرحوم «ملا عباس تربتى رحمه الله» يك هفته بعد، درست در همين روز يكشنبه، به ديار باقى شتافت. روحش شاد و قرين رحمت خدا باد.
______________________________
(4). «وَلَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ» .
(11). بحار الأنوار: 43/ 177، باب 7، حديث 15.
(22). الكافى: 2/ 354، حديث 11؛ بحار الأنوار: 72/ 159، حديث 13.
(23). الكافى: 2/ 233؛ بحار الأنوار: 64/ 354، باب 14، حديث 55.
(24). در جلد اول كتاب عرفان اسلامى، مطالب مفصّلى پيرامون عرفان حقيقى و عارف واقعى بيان شده است.
منبع : پایگاه عرفان