یکی از صحنههای شورانگیز واقعة کربلا، در عصر روز تاسوعا رخ داد.
حضرت در عصر تاسوعا خسته شده و كنار خيمهای نشستند، سر مبارك را روى زانو قرار داده و چشمان مبارکشان را روی هم گذاشتند. دشمن در همان هنگام اعلام حمله و یورش كرد. حضرت زينب كبرى(س) با دنيايى از وقار و ادب به خدمت حضرت سيّدالشهدا(ع) آمد. مشاهده کرد که چشمان ايشان بسته است. به نظر مبارك ايشان آمد كه اکنون بيدار كردن برادر لازم است، پس حضرت(ع) را آرام صدا زدند: «يا اباعبدالله»! امام چشم مباركشان را باز كردند. قبل از اينكه حضرت زینب(س) بفرماید که دشمن اعلام جنگ کرده است، فرمودند: «خواهر! من اكنون در عالم رؤیا ديدم تمام درهاى ملكوت به روى من باز است، جدّم پیامبر(ص)، پدرم اميرمؤمنان علی(ع) مادرم فاطمه زهرا(س) برادرم حضرت مجتبى(ع) و پشت سر اينان فرشتگان رحمت خدا، همگى به جانب من دست دراز كرده اند، پیامبر(ص) به من فرمود: حسين جان! زودتر به نزد ما بيا.»[1]
-----------------------------------------------------------------------
[1]. اللهوف: 90؛ «قَالَ الرَّاوِي: وَ جَلَسَ الْحُسَيْنُ(ع) فَرَقَدَ ثُمَّ اسْتَيْقَظَ فَقَالَ: يَا أُخْتَاهْ إِنِّي رَأَيْتُ السَّاعَةَ جَدِّي مُحَمَّداً(ص) وَ أَبِي عَلِيّاً(ع) وَ أُمِّي فَاطِمَةَ(س) وَ أَخِيَ الْحَسَنَ(ع) وَ هُمْ يَقُولُونَ يَا حُسَيْنُ(ع) إِنَّكَ رَائِحٌ إِلَيْنَا عَنْ قَرِيبٍ وَ فِي بَعْضِ الرِّوَايَاتِ غَداً. قَالَ الرَّاوِي: فَلَطَمَتْ زَيْنَبُ(س) وَجْهَهَا وَ صَاحَتْ وَ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ(ع) مَهْلًا لَاتُشْمِتِي الْقَوْمَ بِنَا.»
منبع : پایگاه عرفان