فقیر گوید: در امثال عرب است که میگویند: «اَحْمی مِنْ مُجیرِ الْجَرادِ» یعنی فلانی حمایت کردنش از کسی که در پناه او است، بیشتر از پناه دهندهی ملخها است و قصّه آنچنان است که:
مردی بادیهنشین از قبیله «طَیّ» که نامش «مُدْلجبنسُوَید» بود روزی در خیمه خود نشسته بود، دید جماعتی از طایفه طیّ آمدند درحالیکه جوال و ظرفهایی با خود دارند؛ پرسید چه خبر است؟ گفتند: ملخهای بسیار در اطراف خیمه شما فرود آمدهاند، آمدیم آنها را بگیریم؛ مُدْلج که این را شنید برخاست، سوار اسب خود شد و نیزه خود را بر دست گرفت و گفت:
به خدا سوگند هر کس متعرّض این ملخها شود من او را خواهم کشت. «أَیَکُونُ الْجَرادُ فِی جِوارِی ثُمَّ تُرِیدُونَ أَخْذَهُ؟! آیا این ملخها در جوار و پناه من باشند و شما آنها را بگیرید؟!» چنین چیزی نخواهد شد. پیوسته از آنها حمایت کرد تا آفتاب گرم شد و ملخها پریدند و رفتند، آن وقت گفت: این ملخها از جوار من منتقل شدند دیگر خود دانید با آنها.
و صاحب قاموس گفته: «ذُوالأَعْواد» لقب شخصی بسیار عزیز بوده که بعضی گفتهاند جدّ «اکثمبنصیفی» بوده، طایفه مُضَرْ هر سال خراجی به او میدادند و چون پیر شد او را بالای تختی مینشاندند و در میان قبایل و کنار چاههای آب عرب برای جمعآوری خراج میگرداندند و به حدّی عزیز و محترم بود که هر ترسانی خود را به تخت او میرسانید ایمن میگشت و هر ذلیل و خواری که به نزد تخت او میآمد عزیز و ارجمند میگردید و هر گرسنهای که به نزد او میرسید از گرسنگی میرهید.
پس هرگاه تخت یک مرد عربی به این مرتبه از عزّت و رفعت رسد چه عجب دارد حقتعالی، قبر ولیّ خود، امیرالمومنین را که حملکننده تابوتش جبرییل و میکاییل و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بودهاند، پناه هراسندگان و ملجأ گریختگان و فریادرس بیچارگان و شفاى دردمندان قرار داده باشد؟
بنابراین در هر کجا باشى خود را به آن «قبر» برسان و تا ممکن باشد خود را به آن بچسبان و اصرار کن تا به فریادت برسد و تو را از هلاکت دنیا و آخرت برهاند.
لُذْ إِلَى جُودِهِ تَجِدْهُ زَعِيماً
بِنَجَاةِ الْعُصَاةِ يَوْمَ لِقَاهَا
به جودش پناه بر، او را ضامنی مییابی
برای نجات گنهکاران، روز دیدارش
عَائِدٌ لِلْمُؤَمِّلِينَ مُجِيبٌ
سَامِعٌ مَا تُسِرُّ مِنْ نَجْوَاهَا
عیادت کنندهی آرزومندان است و پاسخدهنده
و شنواست آنچه را پنهان کنند از گفتگوی سرّی